در چهل و پنجمین سالگرد انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، «مهرانگیز کار» یادداشتهایی را به رشته تحریر درآورد که بخشی از به گفته خودش، هزاران صفحهای بود که میتوانست بنویسد.
او در این یادداشتها که به دلایل انقلاب ضد سلطنت «محمدرضا پهلوی» میپردازد، خود را «یک پنجاهوهفتی فلانفلان شده» میخواند و درباره این که چرا چنین عنوانی را برای راوی این یادداشتها برگزیده است، مینویسد: «خودم را معرفی میکنم؛ اسم من پنجاهوهفتی است. لقب فلانفلان شده دنبال اسمم میآید. گاهی لقب، مستهجن میشود. به این اسم و رسم عادت کردهام. اسم و لقب را پدر و مادرم روی من نگذاشتهاند. یک اسم و لقب تقلبی و مستعار هم نیست. مبنای تاریخی دارد. هزاران صفحه میتوانم دربارهاش بنویسم.»
«خاطرات یک پنجاهوهفتی فلانفلان شده» در ۱۰ قسمت در «ایرانوایر» منتشر شد و مهرانگیز کار در این خاطرات، به شرح حال جامعه از طبقات و اقشار مختلف و نیز خواستهای آنها که منجر به نارضایتیشان شده بود، پرداخت.
او همچنین با اشاره به عللی که «روحالله خمینی» را در جایگاه رهبر این انقلاب قرار داد، به نسلی که آن دوران را ندیده است و امروزه انقلابیان پنجاهو هفتی را شماتت میکند، پاسخ داد.
با وجود بازگویی خاطرات دوران انقلاب توسط بسیاری از کسانی که آن روزها اراده به تغییر داشتند، پرسشهای نسل جوان درباره چرایی روی کار آمدن استبداد مذهبی پس از پایان نظام سلطنتی همچنان باقی است. بدین سبب، تحریریه «ایرانوایر» با مهرانگیز کار به گفتوگوی مفصلی نشست که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید.
انگیزه نویسنده برای نوشتن این یادداشتها چیست؟
مهرانگیز کار در پاسخ به پرسش درباره انگیزهاش برای نوشتن این یادداشتها گفت به عنوان شاهد روزهای انقلاب و همچنین کسی که فحاشیها و تهمتهای امروز را به انقلابیهای سال ۱۳۵۷ میشنود، قصد داشته است بگوید: «اگر رفتار پنجاهوهفتیها واقعا منجر به زیر و زبر شدن ایران شد اما اولا نیتشان خوب بود، ثانیا هیچکس، حتی ما که ضدانقلابی و متنفر از نظام آخوندی بودیم، به فکرمان خطور نمیکرد چنین وضعیتی به وجود آید که الان مهمترین نگرانی این باشد که ایران چه میشود.»
او همچنین توضیح داد که در قیامها اگر جمعیت هیجانزده و عصبانی شکل بگیرد، کسی نمیتواند با آن کاری بکند و باید تغییری اتفاق بیفتد: «این جمعیت در سال ۱۳۵۷ شکل گرفته بود.»
کار معتقد است در شمار این جمعیت انقلابی در سال ۱۳۵۷ مبالغههایی نیز شده و در این میان، شمار بسیاری که در خانهها ماندند و از ترس آن که وصله «خائن» و «مزدور» نخورند دم نزدند، به حساب نیامده است.
آیا شاه با مردم قهر بود؟
مهرانگیز کار در یادداشتهای خود نوشته بود مردم با شاه قهر نبودند اما به خاطر وجود «ساواک» و فقدان آزادی بیان: «دلمان لک زده بود تا با صدای بلند از او انتقاد کنیم و از ساواک هم نترسیم.»
پرسش اینجا است که آیا میتوان از عدم وجود آزادی بیان و امکان انتقاد از مقام شاه اینگونه استنباط کرد که او با مردم قهر بود و به نیازهای جامعه اعتنایی نمیکرد؟
مهرانگیز کار معتقد است شاه با مردم قهر نبود: «اما تلاش نمیکرد مشکلاتی را که دور از چشمش بود، بفهمد و کسانی هم نبودند مثل گذشته که از واقعیات جامعه بگویند.»
به گفته او، عدهای مانع از برقراری ارتباط شاه با دیگرانی که نمیخواستند تملق بگویند و شنیدن نظرات کارشناسانه آنها میشدند، زیرا نمیخواستند شاه را ناخشنود کنند.
مهرانگیز کار بر عدم وجود این ارتباط و نبود نگاه جامعهشناسانه در شخص شاه برای این که ایدههایش به ایدههای مردم بدل شوند، تاکید کرد.
چرا جای سازمانهای چپ در این یادداشتها خالی است؟
مهرانگیز کار در این مجموعه یادداشتها، به بخشهای مختلف اجتماع، از روشنفکران و نویسندگان گرفته تا دهقانان، زنان و دیگر گروههای اجتماعی و تجربه آنها در قبال سیاستهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی که موجب نارضایتیشان شده بود، پرداخته است.
«آيدا قجر»، از تحریریه «ایرانوایر» در گفتوگو با مهرانگیز کار پرسید چرا فعالیتها و نگرش گروهها و سازمانهای سیاسی عمدتا چپ که سابقهای طولانی در مخالفت با شاه و نظام پادشاهی در ایران داشتند، در این مجموعه چندان پررنگ نشدهاند.
مهرانگیز کار در اینباره توضیح داد که جای خالی شماری از نقشآفرینان در انقلاب ۱۳۵۷ در این مجموعه خالی است، زیرا هدف نویسنده، تاریخنگاری نبوده بلکه بیشتر ذکر خاطراتی درباره مردم عادی و فعالان مدنی بوده است تا در چند مقاله مختصر «ژورنالیستی» بگنجند. او تاکید کرد با آن که نه خود و نه خانوادهاش انقلابی نبودهاند، بازگو کردن این خاطرات را لازم دیده و به این دلیل به «چریکهای فدایی خلق» نپرداخته که معتقد است: «به هر حال جانشان در خطر بود و از بین میرفتند، چرا که شیوه آنها مسلحانه بود.»
مهرانگیز کار با ذکر نام جانباختگانی همچون «خسرو گلسرخی» که از او به عنوان فردی با «روحیه لطیف» که ربطی به مبارزات مسلحانه نداشت یاد کرد، گفت ساواک با مارکسیستهایی که هیچ تمایلی به مشی چریکی نداشتند، برخورد میکرد.
با این وجود، تاکید کرد که هدفش در این مجموعه یادداشتها، بیان این واقعیت بود که وضعیتی که پنجاهوهفتیها در آن بودند، ایجاب میکرد که تغییر را بخواهند و نباید آنها را به سبب آنچه پس از انقلاب و رهبری روحالله خمینی رخ داد، شماتت کرد.
آیا پاسخگو نبودن برخی روشنفکران نقشی در نفرتپراکنی علیه پنجاهوهفتیها دارد؟
با آن که بسیاری از گروهها و دستههای ناراضی در مخالفت با شاه، همفکر و هماندیشه با اسلامگرایان پیرو روحالله خمینی نبودند، در نهایت برای به ثمر نشستن انقلاب با او همپیمان شدند.
«رقیه رضایی»، از تحریریه «ایرانوایر» با تشریح مواضع این گروه از روشنفکران که هرگز یا به ندرت نسبت به تصمیمشان وظیفه خود دانستند که به اذهان عمومی پاسخگو باشند، این پرسش را مطرح کرد که عدم پاسخگویی این دسته از روشنفکران آیا نقشی در حملات تخریبگر منتقدان به تمام پنجاهوهفتیها ایفا میکند؟
مهرانگیز کار در پاسخ به این سوال که آن را سخت توصیف کرد، گفت به عقیده او، عدم پاسخگویی و عذرخواهی گروههای «ملی-مذهبی» و بقایای «نهضت آزادی» به این دلیل است که آنها اصلا معتقد نیستند کار اشتباهی کردهاند.
او در ادامه افزود بسیاری از رهبران این احزاب و سازمانها در جمهوری اسلامی قربانی شدند: «اینهایی که الان هستند، شاگردان آنها بودند.»
مهرانگیز کار معتقد است این گروهها با ارجاع به دوران پر از مشقت، پراز جنایت، پر از دزدی و پر از خیانت رهبری «سیدعلی خامنهای»، تلاش میکنند تنها این دوران را نقد کنند اما کمتر به سمت خمینی و سمتی که خود از آنجا آمدهاند، میروند.
او گفت به مردمی که انقلابیها را شماتت میکنند، حق میدهد: «مردم خشمگین هستند و امکاناتی ندارند که واقعیتهای تاریخی را بهتر بشناسند. وسایل ارتباطی موجود نیز وارد این مقوله نمیشوند.»
کار محتمل دانست که پیمان نانوشتهای بین اصحاب رسانه وجود دارد که تمام هم و غمشان را بگذارند تا فقط جمهوری اسلامی ساقط شود؛ درست به همان روشی که در سال ۱۳۵۷ برای نظام پهلوی رخ داد.
چرا روشنفکران خواهان انقلاب بودند؟
بسیاری بر این باورند که در دوران سلطنت محمدرضا پهلوی با این که آزادی بیان سلب شده بود، اوضاع معیشتی و آزادیهای اجتماعی به مراتب از شرایط پس از انقلاب بهتر بود. «مریم دهکردی»، از تحریریه «ایرانوایر» با توضیح این نگرش به تفاوتهای پیش و پس از انقلاب پرسید چرا روشنفکران تنها راه حل را در انقلاب دیدند و به روشهای دیگر تغییر، از جمله اصلاحات به سوی دموکراسی در دوره نخستوزیری «شاپور بختیار» راضی نشدند.
مهرانگیز کار در پاسخ به این پرسش، جامعه روشنفکری را شامل گروههای متفاوتی از هم دانست و به نمونهای از فعالیتهای موثر آنها مانند مراسم «شبهای شعر گوته» اشاره کرد و گفت: «این روشنفکران به هیچوجه خواهان تغییری با درونمایه دینی و اسلامی نبودند.»
او افزود بعدها روند به گونهای پیش رفت که چنین گروههای روشنفکری به حاشیه رفتند و روحالله خمینی توانست خود را به نقطهای برساند که در خواب هم نمیدید.
این کنشگر با سابقه به شرایطی اشاره کرد که موجب شدند روحالله خمینی تبعیدی در نجف مجبور شود به خواست «صدام حسین»، این کشور را ترک کند.
او افزود پس از آن که روحالله خمینی از عراق اخراج شد، شاه از فرانسه خواست که این «سید» را راه بدهد.
به عقیده مهرانگیز کار، قوت گرفتن «نوفللوشاتو» به عنوان پایگاهی برای «انقلاب اسلامی»، موجب تضعیف محافل و گروههای روشنفکری لائیک و مارکسیست شد: «در چنین وضعیتی، روشنفکران روحالله خمینی را شبیه به گاندی پنداشتند و فراموش کردند که او میتواند شیخ فضلالله نوری دیگری شود.»
آیا انقلاب ۵۷ حاصل جبر تاریخی و دخالت دیگر کشورها بود؟
در فاصله چهاردهم تا هفدهم دی ۱۳۵۷، رؤسای دولت چهار ابرقدرت وقت جهان، ایالات متحده امریکا، آلمان غربی، بریتانیا و فرانسه به دعوت «والری ژیسکاردستن»، رییس جمهوری فرانسه، در جزیره «گوادالوپ» در دریای کارائیب کنفرانسی درباره اوضاع جهان و در جهت یافتن راههایی برای جلوگیری از پیشروی بلوک کمونیستی ترتیب دادند. یکی از مسایل اصلی مورد بحث پشت این نشست، اوضاع نابسامان محمدرضا پهلوی به عنوان شاه وقت ایران بود. آنها معتقد بودند شاه امکان مقاومت در برابر انقلابیونی که غالبا از گروههای چپ و ملیگرایان بودند، نخواهد داشت.
درست ۱۰ روز پس از کنفرانس گوادلوپ، شاه ایران را ترک و دو هفته بعد روحالله خمینی از فرانسه به مقصد فرودگاه «مهرآباد» تهران عزم بازگشت کرد.
بسیاری بر این باورند که تصمیم بر سپردن رهبری انقلاب به روحالله خمینی در کنفرانس گوادلوپ گرفته شد و شاه دستور داشت که سلطنت را واگذارد، وگرنه انقلابیون آنچنان قوی نبودند که بتوانند سقوط سلطنت پهلوی را رقم بزنند.
«ثمانه قدرخان»، از تحریریه «ایرانوایر» با اشاره به این که انقلابهای دیگری همزمان و یا حتی پس از انقلاب ۱۳۵۷ در جهان رخ داد و در ایران نیز خیزشهای انقلابی بزرگی از آن سال به بعد به پا شد اما هیچ یک به سرانجام تغییر نظام نرسیدند، ، از مهرانگیز کار در اینباره پرسید آیا میتوان انقلاب ۱۳۵۷ را حاصل دخالتگری سیاستورزان و دول جهانی دانست؟
خانم کار در پاسخ به این پرسش عوامل متعددی را در رقم خوردن انقلاب ۱۳۵۷ دخیل دانست؛ از جمله بیماری محمدرضا شاه پهلوی و ترس غرب از جانشین او که در آن زمان خردسال بود.
به عقیده مهرانگیز کار، ترس غرب ممکن است از خطر نبود رهبری پرقدرت بر ایران برای جلوگیری از رشد کمونیسم بوده باشد.
او تاکید کرد نسبت به این ایده مطمئن نیست، چون سندی ندارد ولی وجود «جنگ سرد» و حضور شاه در کمپ غرب علیه بلوک شرق و کمونیسم خود میتواند دلیلی بر این مدعا باشد: «شاه تکلیف داشت به علت بستگی به غرب که نگذارد مارکسیسم در ایران رشد کند. ساواک مامور و مسوول چنین سیاستی بود. مبارزات مسلحانه و چریکی برای دستگاه امنیتی عمده شدند اما چیزی که کم به آن توجه شد و حقیرش دانستند و فکر نکردند میتواند نه فقط ایران بلکه خاورمیانه را به این روزگار بنشاند، مراکز دینی بود.»
این حقوقدان و فعال حقوق بشر در تشریح روند این تغییرات، به نقش جلودار مطبوعات غرب و مباحث حقوق بشر در دوران محمدرضا شاه پهلوی اشاره و تایید کرد: «این مباحث درست بودند، زیرا ایران آن دوران نیز ناقض حقوق بشر بود.»
نقش زنان در انقلاب ۵۷ چه بود؟
در شانزدهم اسفند ۱۳۵۷، یعنی نزدیک به یک ماه پس از بازگشت روحالله خمینی به ایران، او که حالا رهبر انقلاب خوانده میشد، در جمع طلاب قم با لحنی تند، زنانی که در ادارات بیحجاب بودند را مورد خطاب قرار داد و گفت: «زنها میتوانند در کارهای اجتماعی شرکت کنند ولی با حجاب اسلامی.»
زنان فردای آن روز که مصادف بود با هشتم مارس، «روز جهانی زن»، به خیابانها آمدند و یکی از بزرگترین راهپیماییهای اعتراضی خود را به راه انداختند.
پرسش اینجا است که این زنان که در میان آنها بسیاری از زنان انقلابی و حتی محجبه هم حضور داشتند، چهطور در روند انقلاب نگران از دست رفتن دستاوردهای جنبش باسابقه و حقوقی که با بیش از نیم قرن مبارزه به دست آورده بودند، نشدند؟
مهرانگیز کار در اینباره گفت: «در دوران محمدرضا شاه، علیرغم تاسیس شدن نهادهای قانونی، دولتی و یا رسمی وابسته که خدمات بسیاری به زنان میدادند، نهادهای مدنی خودجوش و جنبشی زنان وجود نداشتند. آن مختصری هم که وجود داشت، کاملا مجذوب خمینی شده بود.»
او از مثالهای عینی گفت که خود تجربه کرده و در کتابی با عنوان «شورش» شرح داده بود. چندین مثال هم از شرایط دوران پهلوی آورد که با وجود این که حکومت در ظاهر، مذهبی و دینی نبود اما قوانین شرع، از جمله مهریه و طلاق که علیه زنان هستند، خط قرمزی بودند که نباید رد میشدند تا مبادا موجب نارضایتی مذهبیون را فراهم آورند.
این حقوقدان، نبود دموکراسی و مولفههای آن مانند امکان تبادلآرا و احزاب و تشکلها و نیز تکحزبی بودن در دوران سلطنت پهلوی را از عواملی دانست که موجب شده بودند نهادهای مدنی زنان نتوانند به طور مستقل رشد کنند و حساسیت نسبت به مساله زنان و برابری جنسیتی بالا برود: «هر آدمی که شاهدی بر آن دوران بوده، خیلی تجربه دارد و امیدوارم اینها را همه بنویسند.»
او در شرح چگونگی شکلگیری تظاهرات روز جهانی زن در سال ۱۳۵۷، به نقش خودجوش چند زن وکیل از «کانون وکلای تهران» اشاره کرد که تلفنی با هم تصمیم گرفتند به دادگستری بروند و اعتراض کنند.
گفت آنها با مقدار کمی پول که روی هم گذاشتند، بلندگویی شیپوری خریدند و انتظار نداشتند که خیلی از زنان اینگونه به آنها بپیوندند اما سازمانهای کوچکتر چپ نیز به این زنان پیوستند.
به گفته مهرانگیز کار، با این که مقاومت و اعتراض ادامه یافت اما حکومت با انواع سرکوب، سعی بر عقب راندن زنان داشت و سازمانهای زنان نیز منحل و فعالان آنها در سازمانهای دولتی، از جمله بهزیستی فرستاده شدند: «صدور فرمان حجاب اجباری عجیبترین شوکی بود که به زنان بیحجاب وارد شد و حتی زنان باحجابی که میخواستند دخترانشان بیحجاب باشند.»
او با بازگو کردن خاطره آن روزها که گویی اغلب مردم اهمیت بیشتری به مساله حجاب میدانند تا تغییر قوانین، گفت: «انگار هنوز همینطور است. من یک وقتهایی خیلی ناراحت میشوم و میگویم اینهمه قوانین عجیب در این ساختار وجود دارند که نه این رسانهها دیگر به آنها میپردازند و نه خودشان از درون که دیگر نگذاشتهاند حقوقدانی حرفی درباره قوانین بزند.»
برای حفظ دستاوردهای زن، زندگی، آزادی باید چه کرد؟
مهرانگیز کار در پاسخ به این پرسش که چهگونه باید دستاوردهای مترقی جنبش «زن، زندگی، آزادی» را برای زنان پاسداری کرد، گفت پاسخ به این سوال بسیار سخت است و او خود نیز پاسخ دقیقی ندارد: «جمعیت بزرگی در درون و بیرون کشور دیگر طاقت آن را ندارد که از صبوری بشنود و آمادگی این را هم ندارد که به خیابان بیاید و جان و مال و امنیت خود را از دست دهد. تجربه پشت سر نیز به آنها اعلام خطر میکند که مبادا همه چیز از دستشان برود و یا مثل ما آواره شوند. در سال ۱۳۵۷ مردم ایران این درس عبرت را نداشتند.»
مهرانگیز کار معتقد است در کشورهایی که سرکوب سنگینی حاکم است، هیچگونه رهبری شکل نمیگیرد.
او به روزهای ابتدایی جنبش «مهسا» اشاره میکند که کسی از جمعیت «مردهباد» و «زندهباد» نمیگفت: «اما پس از سه ماه، تحت تاثیر وقایعی در درون و بیرون ایران، آن شکل خالص و زیبای خود را مقداری از دست داد و اکنون آنچه مانده، به دلیل محوریت مساله زن و حجاب است.»
مهرانگیز کار چه بخشهایی را به شرح حال خود در کتاب زنان تاثیرگذار ایران اضافه میکند؟
مهرانگیز کار از جمله زنانی است که نام و شرح حالش به انتخاب مخاطبان در کتاب «زنان تاثیرگذار ایران» آمده است. شرح حال او از نگاه زنانی نوشته شده است که او را الهامبخش در رشد اجتماعی، فردی و مسیر مبارزاتی خود برای دستیابی به برابری و رهایی از ستم یافتهاند.
در این گفتوگو، مهرانگیز کار بخشی از خاطرات خود را در مسیری که هم به عنوان کنشگر حقوق زنان و هم به عنوان حقوقدان و وکیل پیموده است، شرح داد و فراز و نشیب ستمها، نابرابریها، برخوردهای خصمانه و محدودیتهایی اجتماعی، قانونی و سیاسی که تلاش به سد کردن راهش را داشتهاند، توصیف کرد.
او همچنین در این مسیر ناهموار، تجربههایی از زنانی را با مخاطبان به اشتراک گذاشت که نظام مردسالار را در ریشههایی عمیقتر از نظامهای سیاسی و در آبشخور زنستیزی، مذهب و سنت تصویر میکنند.
مهرانگیز کار تاثیرگذارترین زن زندگی خود را مادرش نام برد و از زنان جوان، بهویژه آنهایی که در فضای آزادتری در خارج از کشور مشغول به زندگی یا تحصیل هستند، خواست با ایجاد هستههای کوچک بینام، سازماندهی را تمرین کنند، پرداختن به دو موضوع مهم امروز برای زنان، یعنی عدالت انتقالی و آپارتاید جنسی را در اولویت قرار دهند و نگذارند کشور غرق انتقامجویی و تر و خشک سوختن با هم شود.
مشروح این بخش از گفتوگو را میتوانید در این لینک ببینید.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر