close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

نامه‌ای به سانسورچی؛ به جایِ «مستراح» بگوییم و بنویسیم دبلیو.سی

۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
ادبیات و شما
خواندن در ۵ دقیقه
نامه‌ای به سانسورچی؛ به جایِ «مستراح» بگوییم و بنویسیم دبلیو.سی


محمد‌ تنگستانی
ممیزی و سانسور کتاب چه در دروان پادشاهی پهلوی و چه در حکومت جمهوری اسلامی، یکی از مشکلات اساسی نویسندگان بوده است. در پروژه «نامه‌ای به سانسورچی»، «ایرانوایر» از شاعران و نویسندگان خواسته ‌است خطاب به فرد یا افرادی که آثارشان را ممیزی و سانسور می‌کنند، نامه‌ای بنویسند. هدف از نگارش این نامه، تعامل و گفت‌وگو بین قاتل و مقتول نیست. هدف، انتشار حرف‌هایی ا‌ست که هرگز نویسندگان موفق نشده‌اند خطاب  به این افراد ناشناس اما تاثیر‌گذار در صنعت چاپ و نشر بزنند؛ افرادی که به نوعی می‌توان آن ها را نویسنده دوم و نهایی هر اثر منتشر شده نامید. امیدواریم که این نامه‌ها توسط سانسورچی های گمنام خوانده شوند بدون این که امیدی برای تغییر روند فکری‌ آن ها داشته باشیم. 
در این پروژه از تمبر پستی «محمود دولت‌آبادی» برای پاکت ارسالی این نامه‌ها استفاده شده است. استفاده از این تمبر به معنی توهین، افترا و یا قرار دادن این نویسنده نام دار ایرانی هم سو با اداره ممیزی کتاب نیست.  هدف ما در استفاده از این تمبر، اعتراض  به عدم صدور مجوز انتشار برای کتاب «زوال کلنل» این نویسنده است؛ نویسنده‌ای که آن را «آقای رمان» می‌نامند اما اجازه انتشار کتابش را نمی‌دهند.
دومین نامه از این مجموعه را «ناصر زراعتی »، نویسنده و مترجم شصت‌وپنج ساله ساکن سوئد خطاب به واحد ممیزی کتاب در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته است.
مدتی پیش نام این نویسنده و مترجم به دستور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت دکتر «حسن روحانی» از کتاب  «شبح سرگردان» حذف شد.  
این کتاب نوشته رومن گاری  با ترجمه ناصر زراعتی و ابراهیم مشعری را انتشارات نیلوفر در  دهه شصت  منتشر کرده بود و اکنون در چاپ دوم این کتاب نام ناصر زراعتی سانسور شده است.
«ایران‌وایر» هم اکنون نامه‌های متعددی از نویسندگان آماده انتشار دارد که به‌تدریج منتشر می‌شوند. ولی شاید شما هم بخواهید خطاب به این افراد نامه‌ای بنویسید و در این پروژه مشارکت کنید. برای دانستن اطلاعات بیش‌تر به ما ایمیل بزنید: [email protected]

ناصر زراعتی:

آقا/خانمِ مُمیز(بررس) محترمِ وزارتِ جلیلۀ ارشادِ اسلامیِ جمهوریِ اسلامیِ ایران!
من این نامه را به خواستِ دوستی می‌نویسم؛ اگرچه خود نه نیازی به نوشتنِ چنین نامه‌ای دارم و نه لزومی برایِ انجامِ چنین کارِ بیهوده‌ای می‌بینم، زیرا مطمئنم شماها نه چنین چیزهایی را می‌خوانید و نه اگر ـ به احتمالِ بسیار ضعیف و اندک ـ زمانی بخوانید، تأثیری بر شما و این شغلِ ـ حتماً به تعبیرِ خودتان ـ «شریف» که پیشه کرده‌اید، خواهد گذاشت که از قدیم گفته‌اند: «نرود میخ آهنی در سنگ!» گویا همیشه توجیهِ «مأمور است و معذور» باید وجود داشته باشد که بسیاری خود و وجدانشان را راضی و آسوده نگه‌دارند.
در خطاب به شما درست‌تر آن می‌بود که می‌نوشتم «آقا/خانمِ سانسورچی!» اما خواستم از اصطلاحاتِ خودتان استفاده کنم؛ ضمنِ این‌که قصدم اهانت هم نیست (انگار اگر به جایِ «خَلا» یا «مستراح» بگوییم و بنویسیم «دبلیو.سی» یا «توالت» یا «آبریزگاه»، فرقی می‌کند).
«مُمیز» = تمیزدهنده و بررس = بررسی‌کننده...
به‌راستی شماها چه چیزی را از چه چیزی تمیز می‌دهید یا چه چیزهایی را می‌توانید بررسی کنید که تصور می‌کنید منِ نوعیِ قلم‎زن، شعور و درک و سواد و توانش را ندارم؟
باری، می‌خواهم به شما ـ نصیحت که نه چون به‌تجربه دریافته‌ام هیچ فایده و اثری ندارد! ـ توصیه کنم بهتر است هرچه زودتر دست از انجامِ چنین شغلِ ناپاکیزه‌ای بردارید و تا دیر نشده و هنوز جوانید، بروید سراغِ ادامۀ تحصیل، یا کاسبی و یا شغلِ شرافتمندانه‌ای برگزینید و این لقمه نانی را که قرار است وصلۀ این شکم پیچ در پیچ کنید، در ازایِ انجامِ عملی پاکیزه و پسندیده به کف آورید (زیرا حضراتِ بالانشین و به‌اصطلاح «سیاست‎گُذار»، همیشه جوانان را برایِ چنین ـ دور از جانِ شما ـ خرحمالی‌هایی در نظر می‌گیرند تا بعد که همین جوانان اگر وظایفِ محوله‌شان را به‌خوبی انجام دادند، کم‌کم به رُتبه‌هایِ بالا و بالاتر ارتقاء مقام یابند.
حتماً بعدها ایشان پس از گذراندنِ دورانِ میان‌سالی و رسیدن به آلاف و اولوف‌هایِ معهود، باز جوانانِ بعدی را به انجامِ چنین کارهایِ عَنیفی واخواهند داشت تا این چرخِ معیوب هم‏چنان در دایرۀ بی‌ثمر و مضحک و مُضرِ خود بچرخد تا ببینیم کِی به بیهوده بودنِ آن پی بُرده خواهد شد). جامعه به انواع و اقسامِ مشاغل و کارهای گوناگون نیازمند است. نوعِ کار مهم نیست، مهم درست و با احساسِ مسوؤلیت انجام دادنِ آن است. آن مرد یا زنِ کارگرِ ساده (نظافت‎چی یا رفتگر) که کارش را خوب و درست انجام می‌دهد، به‌مراتب شَرَف دارد بر آن آقا یا خانمِ مثلاً جراحِ متخصصی که کارش را بد انجام می‌دهد.
در آن صورت، اگر احیاناً اهلِ مطالعه باشید، در اوقاتِ فراغتِ خود می‌توانید کتابِ منِ نوعیِ نویسنده را با خیالِ آسوده مطالعه کنید و اگر از آن خوش‌تان آمد، لذت ببرید. نه این‌که مثلِ حالا، کتاب‌هایِ من و امثالِ مرا با اِکراه ـ اما با نظری عیب‌جو ـ از سرِ اجبار و انجامِ وظیفۀ اداری بخوانید که اطمینان دارم نه تنها لذتی از این کار نمی‌برید بلکه خیلی وقت‌ها ممکن است زجر هم بکشید. اگر هم دارایِ آن به‌اصطلاح «غیرت و تعصبِ اسلامی» باشید، خون در رگانتان به جوش آید و بارها در ذهنِ مؤمنِ خودتان، منِ نوعی و امثالِ مرا به تازیانۀ تعزیر ببندید. البته اگر منصف بوده باشید و نخواهید انگشتانمان را (که قلم را بر کاغذ می‌گذارند) قطع کنید و خودمان را از چوبه‌هایِ دار بیاویزید (انگار «تیرباران» مدتی است تعطیل شده است. حتماً چون گران‌تر تمام می‌شود و صورت خوشی هم ندارد پولِ گلوله را از خانوادۀ اعدام‌شدگان دریافت کردن در ازایِ تحویلِ جنازه... شاید هم گلوله‌ها در جاهایِ دیگر بیش‌تر موردِ نیاز است). لزومی نمی‌بینم تکرار کنم حرف‌هایی را که خودتان و بالاسری‌هایِ دستوردهنده‌تان خوب می‌دانید.
در این زمانۀ اینترنت که تکنولوژیِ با سرعتی حیرت‌آور در حالِ پیشرفت در اختیارِ همگان هست و دارید می‌بینید که چه گونه به‌سادگی همه چیز را می‌توان در اختیارِ همگان قرار داد، این‌گونه تلاش‌هایِ شما بسیار مسخره‌تر است از نبردِ دن‌کیشوت با چرخ‌هایِ در حالِ گردشِ آسیاب‌هایِ بادی! یعنی همان آب در هاون کوبیدن است و کاه پوسیده به باد دادن! ضرر دارد که فایده ندارد.
در حوصلۀ این نامۀ کوتاه نیست که نمونه‌هایی برایِ «مضر» بودن سانسور بیاورم که همه نتیجۀ تجربه‌های خودم بوده است. بعد حتماً این کار را می‌کنم، برایِ عبرتِ زمانه بد نیست. امیدوارم خداوندِ خودتان به شما شعور عنایت بفرماید تا این توصیۀ مرا موردِ توجه قرار دهید.
باور کنید واقعاً به نفعِ خودتان است.


    
 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

سیاست

پنج راهی که روزنامه نگاری می تواند جهان را به جای بهتری...

۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
سانه واس
خواندن در ۹ دقیقه
پنج راهی که روزنامه نگاری می تواند جهان را به جای بهتری بدل کند