close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليايی؛ از زندگی دست برنمی‌دارم

۶ اسفند ۱۳۹۳
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليايی؛ از زندگی دست برنمی‌دارم
در قاب عکس استراليايی؛ از زندگی دست برنمی‌دارم

توی شهر ما يعنی بريزبن، يک محلی هست درست در مرکز شهر که جمعه شب‌ها پاتوق لاتين‌تبارهاست. البته اين پاتوق تا چهار پنج سال پيش در يک جای کوچک‌تری در فاصله بين مغازه‌ها بود ولی بعد آنقدر که طرفدار پيدا کرد شورای شهر پاتوق را به مرکز شهر منتقل کرد و حالا جزو مراکز خوشگذرانی جمعه شب‌هاست. حالا اسم خوشگذرانی معنی‌اش اين نيست که چه خبرهاست. محل رقصيدن است. مجانی و البته سراسر با موسيقی امريکای لاتين. نزديک به چهار ساعت حسابی می‌رقصيد و اگر آدم خجالتی هستيد متوجه می‌شوید قرار نيست آنجا مسابقه رقص بدهيد و فقط اگر دلتان خواست با ريتم موسيقی خودتان را تکان می‌دهيد. بعد خجالت‌تان می‌ريزد. همانجا بطور خودجوش هم کلاس سالسا و چاچا برگزار می‌شود و نيم ساعتی چند نفر بصورت خودجوش به هر کسی که دوست داشته باشد اين رقص‌ها را ياد بگيرد آموزش جمعی می‌دهند. حالا خودجوش‌های اين‌ها را ببين، خودجوش‌های ما را ببين. خلاصه که محل رقصيدن است. منتها در همان چهار ساعتی که آنجا هستيد خيلی مختصر کشيده می‌شويد توی داستان زندگی آدم‌ها. يکی ازتان می‌پرسد با من می‌رقصيد، يا شما از يک نفر ديگر می‌پرسيد با من می‌رقصی؟ زن و مرد هم ندارد که حتما آقايان از خانم‌ها بپرسند يا دعوت کنند، خانم‌ها هم می‌آيند ازتان تقاضای رقص می‌کنند. در همان چند دقیقه‌ای که با يکی از آهنگ‌ها می‌رقصيد متوجه می‌شويد که يکی مثلا بهتان می‌گويد کمر من درد می‌کند و خيلی تند نرقص يا پايم درد می‌کند مواظب باش لگد نزنی. گاهی هم آنقدر با هم خوب می‌رقصيد که سه چهار تا آهنگ را با هم می‌مانيد. من کلی سالسا و مرنگه رقصيده‌ام، از همان محل و آدم‌هايش فيلم ساخته‌ام و بمناسبت بخش روزنامه‌نگارانه‌ام هر بار داستان‌های کوتاه و بلند زندگی آدم‌ها را شنيده‌ام. بعد از يکی دو دور رقصيدن ايستاده بودم کنار و داشتم ديگران را نگاه می‌کردم که چطوری با آهنگ می‌رقصند. يک صدای زنانه‌ای آهسته نزديک گوشم گفت ميشه با من برقصيد؟

من: بله چرا که نه. فقط با اين آهنگ خيلی خوب بلد نيستم.

زن: خوب پس با آهنگ بعدی می‌رقصيم.

من: سالسا بلدی يا مرنگه؟

زن: هیچکدوم رو خيلی خوب نمی‌دونم ولی پاهات رو لگد نمی‌کنم.

من: شايد خوش شانس بودی من پاهات رو لگد نکردم.

زن: يعنی بلد نيستی؟

من: بلدم ولی بلاخره يکی دو تا لگد که چيز مهمی نيست.

زن: همينجا ياد گرفتی؟

من: يک کمی توی برزيل یاد گرفته بودم ولی اينجا بيشتر ياد گرفتم. به هر حال تضمينی نداره که پاهات رو لگد نکنم.

زن: بعد بايد پاهام رو هم عمل کنم ميشه سه تا جراحی.

من: چرا سه تا؟

زن: دو جای بدنم رو قراره جراحی کنن. تو هم ميزنی توی پاهام ديگه سه تا جراحی ميشه.

من: جراحی پلاستيک؟

زن: نه سرطان دارم.

من: جدی؟ چه سرطانی داری؟

زن: پستان و رحم. اين چند روز گذشته مدام بيمارستان بودم.  

من: عجب. سرطانت پيشرفته‌س؟

زن: آره تقريبا پيشرفته‌ست. همين چند روزه عملم می‌کنن.

من: سابقه خانوادگی و ژنتيکی داشتی؟

زن: نه. من اولين نفرم. با دو تا سرطان فکر کنم کسی در خانواده رکوردم رو به اين زودی‌ها نزنه.

من: تا جايی که می‌دونم سابقه ژنتيکی خيلی مهمه ولی خوب از قرار در مورد تو کاملا متفاوته.

زن: آره. به دخترم گفتم بايد بريم آزمايش بدی نکنه تو هم در معرضش باشی.

من: خواستم ازت بپرسم بچه داری يا نه.

زن: آره دو تا بچه دارم. دخترم بزرگتره. 14 سالشه. پسرم 11 سالشه.

من: لابد ناراحتند.

زن: هستند ديگه ولی بهشون گفتم دست من و شماها که نبوده. بخشی از اتفاقات طبيعيه. البته نگران هستند بلاخره.

من: بايد سخت باشه با دو تا نوجوان درباره سرطان مادرشون حرف زد.

زن: ببين بهشون گفتم من ميرم می‌رقصم و خوش می‌گذرونم. گريه و زاری نمی‌کنم. هر اتفاقی که بعدش بيفته مهم نيست. شما هم هر اتفاقی افتاد بريد و خوش بگذرونيد.

من: زنده باد به تو.

زن: نميشه بشينيم با هم گريه کنيم. کار بيخوديه. روحيه اونا و خودم از بين ميره. امروز بهشون گفتم ميرم سالسا می‌رقصم. به دوستم زنگ زدم گفتم بريم گردش زنانه و امشب هم برقصيم. من و اين دوستم از کلاس اول با هم همکلاسی بوديم. فکر می‌کنم بچه‌هام وقتی می‌دونن خوشحالم نگرانی‌شون کم ميشه.

من: همسرت چی؟ ناراحته؟

زن: جدا شديم. من با بچه‌هام زندگی می‌کنم. 

من: می‌دونه قراره عمل کنی؟

زن: آره بهش گفتم. فکر می‌کنم سه نفری که ميرن بيرون درباره‌ش حرف می‌زنن ولی اين قسمتش که به من مربوطه اينه که نشون بدم از زندگی دست برنمی‌دارم.

من: نمی‌خواستند امشب باهات بيان؟

زن: نه. اگر هم می‌خواستند من اجازه نمی‌دادم.

من: بهت نگفتند بشين توی خونه نرو حالت بد ميشه؟

زن: نه. وقتی گفتم می‌خوام با دوستم بريم بيرون خيلی خوشحال شدند. درباره لباسم نظر می‌دادند که چی بپوشم بهتره. ببین يک کمی تعادلم خوب نيست باید مواظب باشی نيفتم.

من: خوب آهنگ تمام شد بريم؟

زن: بريم. لگد نزنی ... هاهاهاهاهاها.

من: تضمين نمی‌کنم ... هاهاهاهاهاها.

ثبت نظر

استان تهران

برخورد ماموران با تجمع هواداران محمدعلی طاهری در مقابل دادگاه انقلاب

۶ اسفند ۱۳۹۳
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۳ دقیقه
برخورد ماموران با تجمع هواداران محمدعلی طاهری در مقابل دادگاه انقلاب