close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

روزنامه نگار ایرانی٬ در خط اول جبهه

۲۸ آبان ۱۳۹۴
مهرانگیز کار
خواندن در ۵ دقیقه
روزنامه نگار ایرانی٬ در خط اول جبهه
روزنامه نگار ایرانی٬ در خط اول جبهه

 

روزنامه نگار ایرانی سرنوشت معلومی دارد. اگر به حوزه ای از مطبوعات بپیوندد که بودجه آن از کیسه بیت المال و کانون های قدرت سیاسی متصل به محافظه کاران تامین نمی شود، به درستی در خط اول جبهه قرار می گیرد. آن جا قلم می زند و همین که وارد خبررسانی با مفهوم حرفه ای می شود، مثل این است که پا روی مین گذاشته. این گروه از روزنامه نگاران ایرانی به یک صنف توانمند تکیه ندارند. حال آن که روزنامه نگاران وابسته به کانون های قدرت سیاسی محافظه کاران، با آن که لحن شان و قلم شان، مهاجم، جنگجو و هتاک است، پشت شان به کوه است. پاسخگوی افترا زنی ها و بلوف ها و رفتاری که امنیت داخلی و خارجی را به خطر می اندازد، نیستند. قانون مطبوعات و خشونت های مندرج در آن، فقط متوجه مطبوعاتی است که تامین هزینه شان با نهادهای محافظه کار نیست. در مواردی که قانون مطبوعات را برای سرکوب کافی نمی بینند، از مواد خشونت بار قانون مجازات اسلامی، برای خاموش کردن این مطبوعات بهره می جویند.

اما در مورد دیگر روزنامه نگاراننیازی به تشکل صنفی نیست. حکومت جای دهها صنف و تشکل صنفی را می گیرد. از آنها دفاع می کند و شاید اساسا سنبه به قدری پرزور است که کار به مرحله دفاع هم نمی کشد و مادام العمر در حوزه فعالیت مطبوعاتی، مرتکب جرم می شوند و در پناه اصل برائت موضوع اصل 37 قانون اساسی جمهوری اسلامی به کار پر مداخل و در آمیخته با رانت ادامه می دهند.دوگانگی در برخورد با مطبوعاتی ها، در نبود اجازه و فرصت برای ایجاد تشکیلات و کانون های صنفی میسر می شود. به همین دلیل است که روزنامه نگار ایرانی، اگر برای محافظه کاران تبلیغ نکند، بیشتر به یک شهادت طلب شباهت دارد، تا روزنامه نگاری که می خواهد روشنگری کند و از جنگ بیزار است.

با این پیش زمینه که از جزئیات آن خبر داریم، نسل های روزنامه نگار، یکی پس از دیگری، شور و حال خبررسانی با گرایش انقلابی را در حکومت دینی از سال 1357 تجربه کرده اند. اما سوای آنها که از روزنامه نگاری مانند پلکان ترقی بهره برده اند و به آموزه های جناح زورمند گوش سپرده اند، باقی فنا شده اند. یا گوشه زندان، یا زیر بار سنگین وثیقه، یا در آوارگی یا در خاموشی پشت میزهای همان تحریریه ای که نشسته اند و کار می کنند و هر کلمه را از ترس عاقبت کار، بارها تغییر می دهند تا شاید دیرتر به تیر غیب پرتاب بشوند به جائی که دیگر زبان و قلم شان کارآئی ندارد.

درست است که همه فعالان مدنی و سیاسی که سلاح شان فقط قلم و زبان بوده، در مقاطع زمانی گوناگون، مجبور به سکوت شده اند، اما عمده قربانیان جنگ های جناحی در ایران اسلامی را "روزنامه نگاران" تشکیل می دهند. رژیم های سیاسی به روزنامه همچون اکسیژن نیاز دارند. ظرفیت های دموکراتیک چنان است که قدرت های صنفی بیش از قدرت های حزبی، از آزادی بیان مطبوعات حمایت می کند. حکومت های غیردموکراتیک در جهان امروز به ناچار به مطبوعات خاصی متناسب با سقف تحمل خود که بسیار پائین است، اجازه می دهند در یک شرایط بی ثبات سیاسی و شغلی کار کنند. بی آن که اجازه داشته باشند تکیه گاه صنفی تاسیس کنند. در این شرایط، روزنامه نگارانی که در ایران به صورت مقطعی قربانی سیاست های امنیتی – جناحی می شوند، امنیت شغلی متزلزلی دارند و خط قرمز ها در برابرشان به اندازه ای تو در تو و پیچیده است که گاهی نمی توانند آنها را تشخیص بدهند و سقوط می کنند.

آخرین نمونه از این دست ، یکی از روزنامه های با گرایش اصلاح طلبانه به نام "رویش ملت" است که تیتر زد "سرتیپ حسین همدانی در سوریه کشته شد". این تیتر به خودی خود جرم نیست. اقدام مجرمانه ای نیست که در قوانین جزائی کشور تعریف جامع و مانعی از آن شده باشد. اما مرتکب، ناگهان در میان خط قرمزها گم شده. یادش رفته که اولا سرتیپ را نباید برای مقامات سپاه کار کنند و ثانیا سردارهای سپاه موجودات اساطیری هستند که هرگز حتا در تصادف رانندگی کشته نمی شوند و بلکه در همه حال شربت شهادت می نوشند و یک راست وارد بهشت می شوند.

منظور این که اساسا در ایران امروز، استناد به قانون نسبت به روزنامه نگاری که تمام و کمال به زورمندان حکومت وصل نیست، جائی ندارد.

ترکیب هیات نظارت بر مطبوعات که در انحصار محافظه کاران قدیم و جدید است، به قدر کفایت روشن می کند که روزنامه نگار ایرانی، به خصوص آن دسته ای که پناهگاه امن و مستقل صنفی ندارند، خانه شان بر آب است و اگر خیلی برای داشتن یک تشکل صنفی تلاش کنند، می شوند "عیسی سحرخیز" که در حدود "پیام فضلی نژاد" پادو بی سواد حسین شریعتمداری هم ، امنیت ندارد.

عیسی سحرخیز عمر بر سر این خواسته گذاشت تا شاید مطبوعات ایران به یک تشکل صنفی تکیه بزند. پیام فضلی نژاد زیر فشارهای اداره اماکن و اطلاعات نیروی انتظامی در سال 1380 ، خریداری شد تا روزنامه ها و ویژه نامه هائی را با لجن پراکنی پر کند و نام خودش را بگذارد روزنامه نگار. به سرعت صاحب سبک شد در ترور شخصیت. مواجب او با مواجب یکصد روزنامه نگار غیر وابسته به کیهان قابل مقایسه نیست.

اما کار از این حرف ها گذشته. روزنامه نگاران جوان ایرانی شده اند طعمه اطلاعات سپاه پاسداران که آنها را نفوذی امریکا تشخیص می دهد و می رباید و زندانی می کند.

در این شرایط، قانونی سوای خواسته های سپاه در کار نیست. روزنامه نگاران ایرانی از طیف کسانی که می خواهند حرفه ای خبررسانی کنند، می شوند نفوذی امریکا.

این روزنامه نگاری است یا حضور در خط اول جبهه ای است که معلوم نیست در آن کی با کی می جنگد؟ 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

جامعه مدنی

ورشکسته ها از اقتصاد این روزهای ایران می گویند

۲۸ آبان ۱۳۹۴
شما در ایران وایر
خواندن در ۷ دقیقه
ورشکسته ها از اقتصاد این روزهای ایران می گویند