close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد

۲۳ اسفند ۱۳۹۳
شما در ایران وایر
خواندن در ۵ دقیقه
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد
حاجی فیروز می‌رقصد و می‌خواند چون زندگی خرج دارد

زهره خسروانى، يزد، شهروند خبرنگار

نوروز نزدیک است و چند روز دیگر سال نو می‌شود، امسال هم مثل سال‌های قبل از اول اسفند ماه حاجی فیروزها را می توان در خیابان‌ها و چهارراه‌های پرترافیک تهران دید. مردان و کودکان قرمز پوشی با صورت‌های سیاه شده که بین خودروهای ایستاده پشت چراغ‌ قرمز با صدای دایره زنگی و تنبک می‌رقصند و می‌خوانند.

حاجی فیروزها به «قاصد آمدن بهار»، «سنتی تاریخی»، «آورنده خنده بر لب شهروندان و رهگذران» و مواردی مانند این شناخته می‌شوند. اما صحبت با افرادی که به هیئت این نماد نوروزی درآمده‌اند نشان می‌دهد یک دلیل مهم دیگر هم در حضورشان اثر دارد؛ «خرج زندگی بالاست و با این کار می‌توانم کمی درآمد اضافه به دست بیاورم.»

در این چند روز پای صحت چند حاجی فیروز در مناطق مختلف پایتخت از مرکز و غرب تا شمال شهر نشستم؛ یک پیرمرد بازنشسته اهل ورامین، یک فرد با دختر کوچکش که کارگر یک کارگاه دوزندگی در خیابان جمهوری است، یک دانشجوی شهرستانی و چند کودک کم سن و سال.

پیرمرد بازنشسته اهل ورامین با پیراهن و شلوار و کلاهی قرمز و تنبکی در دست در یکی از خیابان‌های مرکزی تهران برای عابران پیاده و خریداران فروشگاه‌ها ساز می‌زند و کمی قر می‌دهد و آواز می‌خواند، از هر چند نفری که از کنارش عبور می‌کند یکی مبلغی پول کف دستش می‌گذارد و برخی هم بی‌تفاوت از کنارش عبور می‌کنند.

تعداد اندکی از رهگذران هم می‌ایستند برای تماشا و یا فیلم گرفتن از او، آوازش کم رمق است و صدای سازش هم چندان رسا نیست. اما خودش می‌گوید سالهاست که از ده روز مانده به پایان اسفند ماه لباس حاجی فیروز می‌پوشد و به خیابان‌ها می‌آید.

«این یک رسم قدیمی است که در خانواده ما پدرم و پدربزرگم هم انجامش می‌دادند، من هم سالهاست این کار را می‌کنم، البته بچه‌هایم مخالفند و می‌گویند این کار را نکن، ولی من انجام می‌دهم.» این را می گوید که از او می‌پرسم فقط به این خاطر که رسم قدیمی در خانواده است انجامش میدهید؟

و این پاسخی است که می‌دهد:«واقعیتش نه، من بازنشسته هستم و حقوق بازنشستگی 600 ، 700 هزار تومان است، با این خرج‌های امروز زندگی این پول به هیچ جایی نمی‌رسد. به همین خاطر من این روزها با پوشیدن لباس حاجی فیروز هم دل مردم را شاد می‌کنم و هم با پولی که در می‌آورم کمی از هزینه‌های زندگی‌ام را تامین می‌کنم.»

همینطور که در پیاده رو شانه به شانه‌اش راه می‌روم در بخش دیگری از حرفهایش می‌گوید:« این لباس‌ها و تنبک را چندین سال است که دارم، آنها را همسرم داخل کمد توی یک کیسه پارچه‌ای می‌گذارد تا وقتش برسد، وقتی می‌خواهم کار کنم آنها را بر می‌دارم، به تهران می‌آیم می‌روم به مغازه دوستم که قصابی دارد آنها را می‌پوشم و بیرون می‌زنم، شب هم وقتی کار تمام می‌شود می‌روم همانجا لباس‌ها را در می‌آورم و دست و صورتم را می‌شویم و به خانه می‌روم.»

در سوی دیگری از شهر مردی به همراه دختری کوچک پشت چراغ قرمز با هر توقف خودروها به میان آنها می‌آیند هر دو قرمر پوشیده اند، او دایره زنگی می‌نوازد و دخترک می‌رقصد و با هم شعرهای حاجی فیروز را می‌خوانند؛ ارباب خودم سلامُ علیکم، ارباب خودم سر تو بالا کن، ارباب خودم به من نیگا کن، ارباب خودم لطفی به ما کن و ...

سرنشین‌های خودروها هم بعضی فقط به آنها نگاه می‌کنند و برخی دیگر شیشه را پایین می‌دهند و اسکناسی کف دست دخترک می‌گذارند. چراغ که سبز می‌شود آنها به حاشیه چهارراه می‌آیند تا چراغ دوبار قرمز شود. خودش را کارگر یک کارگاه دوزندگی در خیابان جمهوری معرفی میکند که با دختر کوچکش سه چهار سالی است پیش از نوروز حاجی فیروز می‌شود.
او هم ابتدا از سنت‌ها و رسم و رسوم می‌گوید و کمی بعد از خرج بالای زندگی و درآمد پایین کارگری، می‌گوید حداقل این شب‌ها می‌توانم بعد از کارم به خیابان بیایم و مقداری درآمد کسب کنم، دخترم هم از این کار خوشش می‌آید، حداقل خوبی‌اش این است که برای عید کمی بیشتر پول درمی‌آورم، مردم هم که شاد می‌شوند.

یک دانشجو اهل یکی از شهرستان‌های دور از پایتخت، یکی دیگر از حاجی فیروزهای این روزهای تهران است، تنهایی با دایره ای زنگی در دست و صورتی سیاه پشت یک چراغ قرمز در شهرک غرب تهران با شور و هیجان و صدای زیاد آواز می‌خواند و به هر خودرو که می‌رسد خلاقانه و فی‌البداهه شعری با ریتم شعرهای حاجی فیروز درمورد مدل خودرو می‌خواند و سرنشین‌ها را وادار به لبخند زدن می‌کند.

کسب و کارش به نظر بهتر از بقیه است. او می‌گوید به تئاتر علاقمند است و این روزهای سال هم فرصتی است برای اجرای نمایش بی‌واسطه در خیابان‌ها برای مردم و کمی هم کسب درآمد، و ادامه می‌دهد:«خیلی مهم است که چطور حاجی فیروزی باشید، خیلی‌ها که این روزها این لباس را می‌پوشند از نظر من هدفشان فقط گدایی است و فقط ابزارشان پوشیدن این لباس است ولی من سعی می‌کنم واقعن حاجی فیروز قاصد بهار باشم و بقیه را بخندانم.»

او درباره درآمدش از این کار هم می‌گوید:« حاجی فیروز خوب بودن یک هنر است، چه اشکالی دارد  از این راه پول دربیاوریم، من از شهر و خانواده ای فقیر می‌آیم، همیشه هم مستقل بودم و سعی کردم از پدرم برای خرج دانشگاهم پول نگیرم، بقیه روزهای سال هم کار می‌کنم، این روزها هم حاجی فیروزم.» این را می‌گوید که چراغ قرمز می‌شود؛ خداحافظی می‌کند و رقصان و آواز خوان به میان خودروها می رود.

گروهی دیگر از حاجی فیروزهای شهر هم مثل همیشه کودکان کم سن و سال هستند، کودکانی که اغلبشان همان کودکان کارند اما این بار در لباس حاجی فیروز، اما نه شعرهای حاجی فیروز را خوب از حفظند و نه از سازی که در دست دارند ریتمی تولید می‌شود فقط بین خودروها حرکت می‌کنند و چشم انتظار دریافت مبلغی پول هستند.

درباره حاجی فیروز گفته اند مردی است لاغراندام با چهرهٔ سیاه کرده و لباسی قرمز رنگ همراه با کلاه دوکی شکل قرمز که در روزهای نزدیک به نوروز، با دایره و دنبکی به خیابان می‌آید و به رقص و شیرین‌کاری و خواندن شعرهای ضربی می‌پردازد.
مهرداد بهار نویسنده و پژوهشگر ایرانی، شخصیت حاجی فیروز را مربوط به جشن‌های سیاوش دانسته و چنین گفته که احتمالاً از یکی از اسطوره‌های تموز (زمستان)، الههٔ کشاورزی و احشام در میان‌رودان باستان گرفته شده‌است. او همچنین بر این اعتقاد بود که چهره ‌سیاه حاجی فیروز نشان‌دهنده بازآمدن او از سرزمین مردگان است.

کتایون مزداپور، استاد زبان‌های باستانی و اسطوره‌شناس نیز در مصاحبه‌ای، خبر از ترجمهٔ لوحی اکدی داده و آن‌را تاییدی بر نظریهٔ مهرداد بهار دانسته و گفته که در آن لوح چنین آمده که دوموزی (شوهر الههٔ تموز) در نیمی از سال با لباس قرمز و در حال نواختن دایره، دنبک، ساز و نی‌لبک به دنیای زیرزمین می‌رود تا همسر خود را بازگرداند که آغاز دوبارهٔ باروری در روی زمین است.

 

ثبت نظر

استان کرمان

پنج ابتکار محیط زیستی زوج کرمانی در مراسم عروسی

۲۳ اسفند ۱۳۹۳
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۲ دقیقه
پنج ابتکار محیط زیستی زوج کرمانی در مراسم عروسی