close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليايی؛ مگه احمدی‌نژاد رئيس جمهور شما نبود؟

۱ مهر ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليايی؛ مگه احمدی‌نژاد رئيس جمهور شما نبود؟

يک اتفاقی در مهاجرت برای بسياری از افراد می‌افتد که ناخوشايند است. اتفاق اين است که آدم‌های کم تحمل وقتی مهاجرت می‌کنند و کسانی از کشورهای همسايه‌شان روبرو می‌شوند هر چه اختلاف ملی- ميهنی با همسايگان‌شان دارند همه را در مهاجرت رونمایی می‌کنند. بیخود و بی‌جهت از يک آدمی از کشور همسايه همه طلب‌های ملی‌شان را می‌خواهند وصول کنند. فکر نکنيد موضوع مخصوص جهان سومی‌هاست، من در بين اروپايی‌ها کم تحمل هم از این رفتارها ديده‌ام. منتها جهان سومی‌ها سر و صدا راه می‌اندازند و دست به یقه می‌شوند. جهان اولی‌ها موضوع را به مزه پرانی برگزار می‌کنند و موضوع در حد کل‌کل باقی می‌مانند. البته استثناء هم هست. بعنوان مثال اسکاتلندی‌ها در مورد انگليسی‌ها از حد کل‌کل هم رد می‌شوند و يکی از خنده‌دارترين نمونه‌هايش را که در يک عروسی دیدم کار آنقدر بالا گرفت که اگر وساطت بيطرف‌ها نبود مراسم با خرد کردن صندلی‌ها توی سر اسکاتلندی‌ها و انگليسی‌ها تمام می‌شد. بين عرب‌های کم تحمل و ايرانی‌ها کم تحمل هم از این مراسم هست. طبيعی‌ست که داستان پر سر و صدا از آب دربيايد. ولی تا بحال از اين صاف کردن خرده حساب‌ها بين آسيای جنوبشرقی‌ها نديده‌ام. لابد به دليل درونگرايی مفرط اجتماعی‌شان است که ورود به جمع‌های‌شان در زندگی مهاجرتی سخت‌تر است. شايد هم من کم شانس بوده‌ام که نديده‌ام. در عوض بين پاکستانی‌ها و هندی‌ها تا دلتان بخواهد کرکری خوانی هست. از قضا اگر جایی مسابقه کریکت باشد و تيم‌های هر دو کشور هم شرکت داشته باشند وضعیت قرمز می‌شود. حالا توی اين گير و دار جهان سومی که در پرونده همه‌مان خرده حساب هست احساسات يک آدم از کره جنوبی درباره خودش و دنيا می‌تواند بامزه باشد. چرا بامزه؟ خوب يک دوستی دارم اهل کره جنوبی‌ست. به قول خودش وقتی از يک خيابان رد می‌شود و خودروهای ساخت کره را می‌بيند افتخار می‌کند که اهل آن کشور است. این را راست می‌گويد. من هم بودم افتخار می‌کردم. منتها دشمن همسايه شمالی‌شان است. داشتيم ضمن قهوه نوشيدن گپ می‌زديم. گفتم تو بلاخره شهروند استراليا شدی؟

دختر: آره سال گذشته شهروند شدم.

من: فکر می‌کردم دلت می‌خواد برگردی کره.

دختر: نه نمی‌شد برگردم. همسرم اينجا بزرگ شده و کار و زندگيش همينجاست. تو چی؟

من: خوب من فکر نمی‌کنم برگردم ايران خيلی ازم استقبال کنن. روزنامه‌نگارهای ايرانی از اين گرفتاری‌ها دارن.

دختر: تو که محققی.

من: ولی روزنامه‌نگار هم هستم. هر کاره‌ای باشی همين که روزنامه‌نگار باشی باقيش معلومه.

دختر: پس تو هم موندنی هستی.

من: آره. در حال حاضر که هستم. ميگم تو احساست به کره شمالی چيه؟

دختر: خيلی بد.

من: يعنی اگه کره شمالی و جنوبی متحد بشن مثل آلمان خوشحال نميشی؟

دختر: نه خوشحال نميشم. بعيد می‌دونم کسی توی کره جنوبی از اين اتفاق خوشحال بشه.

من: ولی قبل از جنگ یک ملت بوديد. الان هم زبان هر دو کشور يکيه. بعضی‌ها فاميل‌هاشون اونطرف و اينطرف زندگی می‌کنن.

دختر: آره ولی خيلی عقب افتاده هستند. اگر ملحق بشيم اونقدر فقيرن که ما هر چقدر هم کار کنيم کمکی به وضع اونا نمی‌کنه.

من: خوب خود شما هم تا بيست سال پيش وضع خوبی نداشتيد.

دختر: بلاخره درستش کرديم. الان دبيرکل سازمان ملل هم اهل کره جنوبيه. خودروسازی و موبايل و تلويزيون و همه اين چيزها رو هم داريم. کره شمالی چی داره؟ يک عده آدم فقير و گرسنه که می‌خوان دنيا رو نابود کنن.

من: فکر می‌کردم الحاق دو تا کره يک خواسته ملی باشه.

دختر: نه نيست. من هر بار موضوعش پيش مياد متوجه ميشم کسی از اطرافيانم موافق نيست. ببين کره جنوبی الان جزو جهان اوله. فاصله ما با کره شمالی اونقدر زياده که جبران شدنی نيست.

من: الان خودت تصميم گرفتی کره جنوبی جزو جهان اول باشه؟

دختر: نه. برو توی خيابون ببين چقدر ماشين کره‌ای می‌بينی. موبايلت ساخت کره‌ست. تلويزيونت لابد ساخت کره‌ست. دبيرکل سازمان ملل هم اهل کره‌ست.

من: پروفسور وو سوک هوانگ هم اهل کره جنوبيه.

دختر: خوب اشتباه هم پيش مياد.

من: بهش می‌گفتين قهرمان ملی. اينقدر دروغ سر هم کرد درباره توليد جنين انسانی.

دختر: خوب از کار اخراجش کردن ديگه.

من: ولی تا وقتی مچش رو نگرفتن نگفت تحقيقاتش الکی بوده. من موافقم که کره جنوبی خيلی پيشرفت کرده و می‌دونم خيلی باعث افتخار شماهاست ولی وقتی قهرمان ملی شما رو يک کسی از بيرون مچش رو می‌گيره يعنی جهان اول نيستيد.

دختر: حالا بگم داريم جهان اولی ميشيم خوبه؟

من: از من که نبايد اجازه بگيری. فقط ميگم جهان اولی شدن فقط به ماشین و موبايل نيست.

دختر: مگه احمدی‌نژاد رئيس جمهور شما نبود؟

من: الان من گفتم ما جهان اولی هستيم؟ تازه اون آدم رو که از روزی که اومد همه هو کردن تا وقتی رفت. قهرمان ملی ما که نبود.

دختر: ولی بلاخره هر جا بگيم ايران اسم اون هم هست.

من: آره هست ولی کسی توی ايران نميگه ماها جهان اولی شديم.

دختر: ببين اگه دفعه ديگه اومديم کافه بحث کردی قهوه رو می‌ريزم روی لباست. قهوه‌م سرد شد.

من: خوب جهان اولی هستی ديگه. يک کمی مثل ما جهان سومی‌ها قهوه بدمزه سرد بخور.

 

**دیدگاه نویسنده الزاما بیانگر نظر ایران وایر نیست. ایران وایر در بخش وبلاگ ها، از انتشار همه دیدگاه ها استقبال می کند.

ثبت نظر

استان آذربایجان شرقی

استقرار گشت هاي پليس در محدوده مدارس دخترانه تبریز

۱ مهر ۱۳۹۴
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۱ دقیقه
استقرار گشت هاي پليس در محدوده مدارس دخترانه تبریز