close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

موسيقی ايرانی بر دل مخاطب استرالیایی؛ گفتگو با مريم پارسی

۱۸ آبان ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۸ دقیقه
موسيقی ايرانی بر دل مخاطب استرالیایی؛ گفتگو با مريم پارسی

تا جايی که با بعضی هنرمندان ايرانی گفتگو کرده‌ام مهاجرت را به اين دلیل نمی‌پسندند که نگاه بومی خود به موضوعات و مخاطبان بومی آثارشان را از دست می‌دهند. مهاجرت برای هنرمندان می‌تواند چيزی باشد شبيه به تبعيد خودخواسته و همين دورنما کافی‌ست که هنرمندان هر فشاری را در کشور خود تحمل کنند اما حاضر به جابجا کردن محل زندگی‌شان نشوند. نيرويی که به هنرمند مهاجر برای دوباره شناخته شدن در ميان مخاطبان تازه و غيربومی تحميل می‌شود- و گريزی از آن نيست- هنر او را می‌تواند برای هميشه ساکت کند. با اينحال ممکن است به لطف شبکه‌های اجتماعی و فن‌آوری‌های ارتباطی نسل جدید هنرمندان کمتر با مشکل خودتبعيدی روبرو باشند. با این همه، مهاجرت برای نسل تازه هنرمندان زن ايرانی بيش از آن که موضوع دور شدن از مخاطب باشد زمينه‌ای فراهم کرده تا فارغ از محدوديت‌های داخل کشور تا حدودی به عرضه هنری دلخواه‌شان نزديک شوند.

همین موضوع را با مريم پارسی خواننده ايرانی که ساکن ادليد استراليا در ميان گذاشتم.

از اينجا شروع کنیم که چطور شد وارد دنیای موسیقی شدید؟

من از زمانی که خیلی کوچک بودم عاشق آواز خواندن بودم  مادرم هم همیشه آهنگ‌های خانم مرضیه و خانم دلکش را می‌خواندند و من هم خیلی از آهنگ‌ها

موسيقی ايرانی بر دل مخاطب استرالیایی؛ گفتگو با مريم پارسی
را از مادرم یاد گرفته بودم. کلاس اول دوم ابتدایی بودم که توی مدرسه قرآن می خواندم. و به همین واسطه رفتم به کلاس های صوت و لحن قرآن. کلاس‌های صوت و لحن جدی شد تا مقطع راهنمایی و دبیرستان که من مقام‌های استانی و کشوری را در مسابقات کسب کردم البته از بعد از سال دوم سوم دبیرستان فعالیت‌های من در زمینه قرائت قرآن متوقف شد. مشغول درس و کنکور بودم و البته فضای مسابقات هم با فضای روحی من سازگار نبود. و خوب به صورت غیر حرفه‌ای همچنان علاقه مند به موسیقی اصیل بودم و تقریبا علاقه خودم را پیدا کرده بودم. ولی کاملا برخلاف موسیقی که گوش می‌کردم در سن هجده سالگی گیتار را به عنوان ساز خودم انتخاب کردم و دو سال به فراگیری گیتار پرداختم..

يعنی فضای عمومی اشعار مذهبی و قرآن به هر حال به کار تعليم آواز سنتی آمد.

دقیقا همین را می‌خوام بگويم. من دوست داشتم بخوانم و خوب فضا نبود و موسيقی عربی را هم دوست داشتم. بهترین فضا برای آواز خواندن همان مدرسه و مسابقات بود. در سال های دانشجویی ردیف آوازی طاهر زاده را در محضر استاد محسن کرامتی شروع کردم و آرام آرام فعالیت‌های من در زمینه موسیقی اصیل ایرانی شروع شد. و بعد از ان به اجرای چندین کنسرت در ایران دعوت شدم و با گروه‌های مختلفی کار کردم. در ضبط چند آلبوم از جمله عطارنامه به خوانندگی استاد محسن کرامتی هم به عنوان همخوان شرکت داشتم. و بعد هم ردیف آوازی استاد کریمی رو نزد استاد افسانه رثایی شروع کردم و تا امروز هم از محضر ایشان درس می‌گیرم.

کنسرت‌هايی که دعوت می‌شدید کنسرت‌های بانوان بود يا کنسرت‌های مشترک؟

کنسرت بانوان هم دعوت شدم ولی اعتقادی به این موضوع نداشتم. من حتی پارک بانوان هم نمی‌روم! این جدایی‌ها تایید کننده این طرز فکر هست به اعتقاد من.

تا جایی که می‌دانم در زمينه موسیقی نواحی هم فعاليت داشتید.

بله. این اجراها برمی‌گردد به همکاری من با گروه موسیقی عرفان و کنسرتهایی که در تهران داشتیم. بسیار بسیار این موسیقی برای من جذاب است. در آن اجراها به صدای خانم‌ها خیلی میدان داده شد. دو تا خانم بودیم و یک آقا که می‌خواندیم و صدای ما خانم‌ها خیلی خوب در سالن شنیده می‌شد. احساس خوبی بود وقتی با لباس کردی روی صحنه رفتم.

یعنی آقای خواننده يا سرپرست گروه اصراری بر پوشاندن صدای خانم‌ها نداشتند.

خوب طبیعتا اگر سرپرست گروه نگران صدای خانم‌ها باشد دلیلش مسایلی هست که بعدا ممکن است برای گروه پیش بیايد یا مثلا اجراهای شب‌های بعدی را لغو کنند. و خوب به نظر مشکلی نبود در آن اجراها. فقط از ما

موسيقی ايرانی بر دل مخاطب استرالیایی؛ گفتگو با مريم پارسی
خواسته شد با آرایش کم روی صحنه برویم و با حجاب کامل که ما هم رعايت کرديم. بسيار اجراهای لذتبخشی بود.

مريم خود شما اهل کجا هستيد که به موسيقی نواحی و همونطوری که گفتيد موسیقی و لباس کردی علاقمندید؟

من متولد تهران هستم و پدر و مادرم متولد اصفهان. علاقه من به موسیقی نواحی از صدای خانم سیما بینا شروع شد و این علاقه از علاقه مادرم به ایشان شروع شد. ما دوستان خانوادگی کرد داشتیم. لباس کردستان را وقتی خیلی کم سن و سال بودم می‌پوشیدم. فیلم‌های عروسی کردها را می‌دیدم و بینهایت برايم زیبا بود. بعدها که بزرگ‌تر شدم همیشه اندوه عجیبی را از دردی که بر کردها رفته در قلبم حس می‌کردم. وقتی اولین بار موسیقی کردی اجرا کردم بعض داشتم. بغض و عشق نسبت به این قوم البته اقوام دیگر سرزمینم.

آواز و تصنيف خراسانی. همراه با گروه نوا. اجرای صحنه‌ای در استراليا

 

پس سبک آوازخوانی خانم بينا هم ممکن است تاثیری بر اجراهای شما داشته باشه.

البته همینطور هست. و نه فقط خانم بینا، همیشه با دقت زیادی صدا، نحوه اجرا، بیان شعر و حس خانم بينا را دنبال می‌کنم و از کارهای ایشان هم یک کار را اجرا کردم. کاری که با آقای متبسم داشتند را ما در گروه نوا اجرا کردیم.

کدام کار؟

جومه نارنجی و یک آواز خراسانی با شعری از حافظ. موسیقی نواحی را نمی‌شود از موسیقی ردیفی جدا کرد. به اعتقاد من

موسيقی ايرانی بر دل مخاطب استرالیایی؛ گفتگو با مريم پارسی
هر دو در هم تنیده هستند.

جومه نارنجی اجراهای محلی متفاوتی دارد حتی به زبان دزفولی در خوزستان.

بله همینطوره. خیلی زیباست با یک حس عاشقانه ساده.

چطور شد آمدید استرالیا و رفتید به ادلید؟

مهاجرت که خوب البته تصمیم اجباری خیلی از هم سن و سال‌های من بود. استرالیا کشور مهاجر پذیر، زیبا و آرامی‌ست متشکل از فرهنگ‌های مختلف که این کشور را زیباتر می‌کند. چون ما از طریق تخصص مهاجرت کرديم باید دو سال را در ادلید زندگی می‌کردیم که از شرایط مهاجرت بود آن زمان. يعنی کار کردن و زندگی کردن در استرالیای جنوبی از شرایط مهاجرت بود.

و گروه موسيقی نوا چطور شکل گرفت؟

قبل از اینکه من مهاجرت کنم گروه موسیقی نوا در ادلید فعال بود. فکر می کنم از سال 2010 ميلادی. وقتی که من به ادلید آمدم با اعضای گروه آشنا شدم و همکاری من و البته دوستی من با بچه‌ها آغاز شد و این دوستی و همکاری تا الان ادامه دارد.

قبل از این که به استرالیا بیایید تصوری درباره استقبال از موسیقی سنتی ایرانی در اینجا داشتید؟

بین ایرانی‌ها بله ولی بین استرالیایی‌ها واقعا نه. اولین اجرایی که من با نوا داشتم در یک فستیوال بود با مخاطب استرالیایی. واکنش مردم واقعا غافلگیرم کرد. به خصوص بجه‌ها. وقتی لبخند را روی صورت‌شان می‌دیدم یا وقتی ریتم را دنبال می کردند خیلی حس خوبی داشتم. ما در فستیوال مديوال قطعه خزان استاد مشکاتیان را اجرا کردیم و عجیب بر دل مخاطب استرالیایی ما نشست. قبل از اجرا خودمان هم چنین تصوری نداشتیم. بعد از اجرا هم می‌آيند و سوال می‌کنند راجع به سازها و نوع موسیقی ما، حتی درباره‌ی تحریر‌ها از من سوال می‌کنند. درحالی من همیشه فکر می‌کردم امکان ندارد که مخاطب غیرایرانی درکی از تحریرهای پیچیده آوازی ما داشته باشه. ولی این باور اشتباه بود. توجه می‌کنند، سوال می‌کنند و دوست دارند.

برای اجرا با لباس‌های محلی روی صحنه می‌روید؟

در مدیوال فستیوال (Medieval) که هر سال در ادلید برگزار می‌شود من  با لباس محلی اجرا داشتم چون در این فستیوال فرهنگ‌های مختلف شرکت می‌کنند و همه با نمادهای فرهنگی خودشان می‌آيند. من هم با افتخار لباس قشقایی پوشیدم در آن اجرا. در اجراهای دیگر لباس محلی نمی‌پوشیم اما در لباس‌های‌مان نمادهای ایرانی را داریم. مثل خط يا بته جقه

پیش نیامده که موسیقی شما رو با موسیقی ترکی یا عربی اشتباه بگیرند چون در استرالیا هنوز فرق بین این موسیقی‌ها برای مخاطب استراليايی عام مشخص نيست.

معمولا وقتی ما را قبل

موسيقی ايرانی بر دل مخاطب استرالیایی؛ گفتگو با مريم پارسی
از اجرا معرفی می‌کنند می‌گويند که ما موسیقی ایرانی قرار است اجرا کنیم و در کنسرت‌ها هم مشخصات کامل سازها، ترجمه اشعار و مختصات قطعات به مخاطبین داده می‌شود. ولی همیشه سوال می‌کنند درباره تفاوت‌ها به خصوص در مورد سازها همیشه تفاوت بین سازهایی که قبلا از کشورهای دیگه دیدند و سازهای ایرانی را می‌پرسند. در مورد کلام به نظر من متوجه می شوند که من عربی نمی‌خوانم.

تازگی‌ها در آلمان کتسرت داشتید. با همين گروه نوا رفته بوديد؟

نه، من به دعوت گروه لطفی به سرپرستی استاد حمید رضا شجاعی به آلمان رفتم برای دو اجرا در شهرهای دوسلدورف و مونستر.

فکر می‌کنید مهاجرت اثر بهتری روی اجراهای شما گذاشته يعنی مهاجرت خوب بوده يا نه؟

مهاجرت دو تا تاثیر عمده داشته. یکی مثبت یکی منفی. قطعا محدودیت‌هایی که در ایران وجود داشت اینجا وجود ندارد و این خودش انگیزه بزرگی‌ست. اینکه می‌شود بدون ترس خواند. می‌شود در ارامش کار کرد و حس خودت را به مخاطب انتقال بدهی. سال گذشته بعد از کنسرت ما در الدرهال که یکی از بهترین سالن‌های ادلید هست ما به یکی از معتبرترین کنفرانس‌های موسیقی استرالیا در ملبورن دعوت شدیم به دعوت یکی از اساتید دانشگاه که ساکن ادلید است. در اون کنفراس هر کدام از ما راجع به سازهای‌مان صحبت کردیم و من درباره آواز. من بانو قمر رو معرفی کردم. قسمت کوتاهی از صدای قمر را پخش کردم برای مخاطبینی که همه اهل موسیقی بودند. با افتخار از بانو قمر صحبت کردم در دانشگاه ملبورن و واقعا نمی‌توانم بگويم چه حس عجیبی داشتم. تلفیقی از افتخار و افسوس. ما راجع به دستگاه‌های موسیقی صحبت کردیم. خیلی تخصصی راجع به موسیقی ما صحبت شد و این افتخاری بود برای همه ما در گروه نوا و این‌ها از مزایای مهاجرت هست. ولی بزرگترین مشکل برای من این بود که روند یادگیری من را تحت تاثیر قرار داد و اساتید بزرگی که در ایران هستند را از دست می‌دهيم. البته به لطف استاد بزرگوارم خانم افسانه رثایی این روند دوباره برای من آغاز شد. و نکته دیگر اینکه شاید همه به اندازه ما خوش شانس نباشند که بتوانند یک گروه در یک شهری در يک گوشه دنیا تشکیل بدهند و کنار هم ساز بزنند. استعدادهای زیادی در ایران هستند که چقدر حیف که نمی‌شود در کنارشان بود.

لحظه ديدار. همراه با گروه هاشور ضبط شده در ايران

 

 

 

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

توهين حكومتى برنامه فیتیله به اقليت هاى ملى و مذهبى

۱۸ آبان ۱۳۹۴
بلاگ میهمان
خواندن در ۴ دقیقه
توهين حكومتى برنامه فیتیله به اقليت هاى ملى و مذهبى