close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

«دختر دانمارکی»؛ مردی که زن شد

۲۹ دی ۱۳۹۴
اهالی ایران وایر
خواندن در ۴ دقیقه
«دختر دانمارکی»؛ مردی که زن شد
«دختر دانمارکی»؛ مردی که زن شد
«دختر دانمارکی»؛ مردی که زن شد

محمد عبدی

 

داستان تغییر جنسیت، داستانی است که می تواند دستمایه رمان یا فیلمی جذاب باشد؛ این بار داستان اینار وگنر، نقاش دانمارکی که با یک عمل جراحی به زنی به نام لیلی بدل شد، دستمایه رمانی است تخیلی به نام «دختر دانمارکی» نوشته دیوید ابرشاف که توسط تام هوپر فیلمساز بریتانیایی به فیلم برگردانده شده و برای اولین بار در جشنواره ونیز به نمایش درآمد و حالا ادی ردمین بازیگر نقش اینار/ لیلی، نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر مرد است؛ البته در رقابتی سخت با لئوناردو دی کاپریو(از گور بازگشته).

روایت تام هوپر از این داستان، روایتی است کلاسیک و به شدت نزدیک به ادبیات. فیلم از هر نوع جوانب تجربی پرهیز دارد و سعی دارد به شدت داستانگو باشد؛ داستانی که البته به خودی خود جذاب است و می تواند تماشاگر را تا انتها به دنبال بکشد.

اگر فرضیات رایج درباره وجود پنهان جنس مخالف در هر کس را بپذیریم، راه برای تحلیل روانشناسانه اشخاصی که مایل به تغییر جنسیت هستند باز می شود. اینار وگنر یکی از معروف ترین آنهاست؛ یکی از اولین موارد ثبت شده عمل تغییر جنسیت که به قیمت جان او تمام شد.

دوربین هوپر در غالب صحنه ها از نقش ناظر صرف خارج می شود و راه را برای پرداخت ملودرام و اشک انگیز باز می کند؛ از جمله دوربینی که با آب و تاب ناظر اشک های گردا وگنر همسر اوست. در واقع درام اثر در رابطه اینار و همسرش شکل می گیرد و در نتیجه فیلمساز از درونیات و دنیای مردی که زن می شود، گاه فاصله بسیاری می گیرد و می خواهد به اجبار رابطه عاطفی این زوج را کنکاش کند. در نتیجه فیلم از همین جا لطمه می بیند: فیلمی که می توانست به شدت درونی باشد ، به وجه بیرونی این تغییر دل خوش می کند.

در واقع دختر دانمارکی روایتی هالیوودی از داستانی است که می توانست متفاوت باشد و جسور. در نتیجه این رویکرد، اغراق، یکی از مواردی است که مشخصاً به فیلم آسیب می زند. زمانی که اینار برای اولین بار لباس زنانه می پوشد، نوع دست کشیدن او بر لباس، بیش از آن که نمایانگر حالات درونی او باشد ( روبرو شدن با زن درون برای اولین بار)، نوعی تصویرپردازی و روایت سهل انگارانه است که مانع از عمق یافتن فیلم می شود.

نمایش اشک های گردا هم تمهیدی است که چندین بار در طول فیلم به کار گرفته می شود تا تماشاگر- معتاد به هالیوود- از طریق این اشک ها با او همذات پنداری کند، در حالی که فیلم نیاز چندانی به این صحنه ها ندارد. در واقع فیلمساز میان دو شخصیت در نوسان است و سعی دارد روایتگر زندگی هر دو باشد، در حالی که رویکرد انتخاب بسیار سینمایی تر به نظر می رسید؛ حتی اگر به انتخاب روایت زندگی و درونیات گردا ختم می شد: زنی که می فهمد شوهرش تمایلات زنانه دارد و سرانجام به یک زن بدل می شود، موقعیت گریزناپذیر و سینمایی ای خلق می کرد که می توانست پرداخت متفاوت و جذابی را از زندگی یک زن ارائه دهد.

انتخاب دوم هم به گمانم می توانست به فیلم جذاب تری منتهی شود: دوربین نزدیک به شخصیت اصلی مرد و درگیر با درونیات او که زندگی روزمره اش را با اوهام و ترس ها و رویاهایش- و حتی سرخوشی ها و سرزندگی های لحظه ای اش- ترکیب می کرد و تصویری درونی از مردی را رودر روی ما قرار می داد که نکته جذاب آن برای ما، نه تغییر فیزیکی (با تاکید بر تغییر آلت تناسلی)، بلکه روحیات و درونیاتی بود که در این موقعیت ناگزیر با او همراه می شود.

فیلم از این حیث ما را نومید می کند. از درون اینار چندان خبری نیست و ما عالباً شاهد زندگی بیرونی او هستیم و تاثیر این تغییر او.

شخصیت دوست دوران کودکی اینار هم بیش از آن که کمکی در ثبت احوال این شخصیت- و این موقعیت خاص- باشد، با عشقی بی پاسخ نسبت به همسر اینار، تنها بر وجوه ملودرام داستان می افزاید و بر وجه «انسان های خوب در موقعیت ناگزیر» تاکید می کند؛ فیلمی که شخصیت اصلی منفی ندارد و چهره های مخوف تنها به امثال مزاحمان خیابانی ای ختم می شود که بی جهت اینار را به باد کتک می گیرند.

تاکید بر ملودرام در صحنه آخر به اوج می رسد و سعی دارد وجهی شاعرانه و نوستالژیک هم به فیلم اضافه کند که جای چندانی در اثر ندارد: باد- به نشانه حضور روح لیلی- هدیه زنانه ای را که او پیش از عمل جراجی دوم به گردا داده بود، با خود می برد.

  

ثبت نظر

صفحه‌های ویژه

خوزستان در رد صلاحیت‌ها اول شد

۲۹ دی ۱۳۹۴
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۲ دقیقه
خوزستان در رد صلاحیت‌ها اول شد