close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

نامجو، آل احمد و باقی قضايا

۱ اسفند ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۶ دقیقه
نامجو، آل احمد و باقی قضايا

دو سال پيش وقتی محسن نامجو برای برگزاری کنسرت‌هايش به استرالیا آمد از من خواسته شد جلسه پرسش و پاسخی را که دو روز پس از کنسرت او در بريزبن برگزار شد اداره کنم. من از علاقمندان موسيقی نامجو بودم و اگر همه آنچه را تاکنون خوانده است نپسندم اما بطور عمومی از شنوندگان آثارش بوده‌ام. برای اداره آن جلسه پرسش

نامجو، آل احمد و باقی قضايا
و پاسخ در فرصتی که داشتم هر جا نوشته‌ای يا فيلمی از او پيدا کردم خواندم و تماشا کردم. با اين همه، به نظرم آمد برداشت اصلی از آنچه می‌گوید را می‌بايست بطور مستقيم از زبان خود او و در جريان گفتگوی مستقيم با مخاطبانش دريافت کنم. و چنين شد. پس از جلسه نيز درباره آنچه می‌گفت نوشتم.

ممکن است بتوان گفت در کمتر از يک دهه گذشته عصيان ناشی از قيد و بندهای سنتی و بخصوص در موسيقی ايران محصولی به نام نامجو به جامعه عرضه کرده و شوری که در مخاطبانش به پا کرد نويد می‌داد که طرحی نو در حال درانداخته شدن است. نياز به نوگرايی در سنت‌های موسيقايی ايران و بخصوص در سه دهه اخير که فشار عقیدتی بر همه شئون زندگی جامعه ايرانی احساس می‌شود نيز بدون شک نيازی فراگير است. پس اگر چنين است نامجو يکی از نوگرايان دوران ما محسوب می‌شده. اما اين همه داستان نيست. سابقه ادعای طرحی نو درانداختن و شور اجتماعی در ميان جامعه ايرانی سابقه‌دارتر از اين‌هاست.   

امسال محسن نامجو دوباره برای برگزاری کنسرت به استراليا آمده و اينبار در جلسه‌ای بمناسبت مقاله خوانی او در بريزبن حضور داشتم. اينبار موقعيتی بهتر می‌توانستم بدون مسئوليتی در اداره برنامه حرف‌هايش را بشنوم. عنوان مقاله او که بيش از همه می‌توان آن را دلنوشته خواند "در رد و تمنای نوستالژی" بود. مراسمی با دعوت عمومی که در دانشگاه کوئينزلند برگزار شد.

دلنوشته‌ها بطور اصولی مقالات علمی نيستند و بيش از همه، زمينه‌هايی برای گفتگو ميان عرضه کننده محتوا و مخاطب فراهم می‌کنند. ولی طبيعی‌ست که مقاله يا دلنوشته می‌تواند مخاطب را با دریافت اجتماعی کسی که آن را عرضه می‌کند آشنا کند. تکه‌هايی از اينطرف و آنطرف و چيدن آن‌ها در کنار هم برای آشنايی با منظر ديد نويسنده. دلنوشته تفسير شخصی و بي‌واسطه از جهانی‌ست که شخص از جانب خود به مخاطب می‌گويد و در نتيجه اينبار این مخاطب نيست که برداشت‌های خود از متن يا گفته را به متن يا گفته تحميل می‌کند بلکه اين عرضه کننده است که ما را بدون پيش داوری با خود به شناخت دنيايش می‌برد.

نامجو در دلنوشته‌اش می‌گويد جامعه ايرانی همچنان که گذشته خود را رد می‌کند به گذشته خود نيز چنگ می‌اندازد اما به باور او برای طرحی نو درانداختن آنچه ضروری‌ست رها کردن گذشته است. نامجو البته نمی‌گويد چه چيز از گذشته را می‌بايست رها کرد و آيا الگويی در دست داريم که جایی در جهان، جامعه‌ای با رها کردن گذشته‌اش محصولی از بنياد تازه عرضه کرده باشد يا نه؟ در جامعه ايرانی که گذشته‌اش بطور عام و تاريخ موسيقی‌اش بطور خاص هنوز نکاويده باقی مانده و مسير شناخت همچنان سنگلاخ است چگونه می‌شود همه چيز را با هم دور ریخت؟ اگر دور ريختنی در کار است انتخاب او برای دور ريختن چيست؟ و اگر غرب چنين کرده پس چگونه است که هنوز موسيقی کلاسيک در حال عرضه اجتماعی‌ست، و حالا راه به خيابان‌ها و معابر عمومی باز کرده تا به جای تالارهای کنسرت و مخاطب خاص، مردم عادی کوچه و بازار را هم به جمع مخاطبان اين نوع موسيقی اضافه کند؟ چرا هنوز هملت و مکبث به شکل سنتی و مدرن اجرا می‌شوند؟ چرا همچنان آثار داوينچی و میکل آنژ بازخوانی و بازيابی می‌شوند؟

پس از اعتراضات انتخاباتی 88 موسیقی نامجو همراه با گروه‌های متنوع ديگر مبدل به صداهای اعتراضی جنبش سبز شدند. او پيش‌تر کار خود را شروع کرده بود اما با موج اعتراضات به اوج رسيد، گرچه که اينجا و آنجا خاطرنشان کرده که خود را نماينده فعاليتی اعتراضی يا واجد عنوان رهبر سياسی نمی‌داند. اما عصيان جمعی در برابر سنت‌های ديرپای اجتماعی که او نيز در بخشی از اين عصيان و بويژه در حوزه موسيقی با جامعه همصدا شد او را به چهره‌ای اثرگذار در ميان معترضان مبدل کرد. او معترض است، ما هم هستيم. او می‌خواند، ما مست می‌شويم. او فرياد می‌زند، ما زار می‌زنیم. او توليد می‌کند، ما می‌خريم. و بتدريج او از دل می‌نويسد، و ما با گوش جان می‌شنويم. او رهبر اعتراضات عام نيست، فقط به موسيقی اعتراض دارد اما موسيقی مایه فرهنگی جامعه ايرانی‌ست. پس اگر به همين هم معترض است ما او را برای همين يک اعتراض کوچک هم که شده همراهی کرده‌ايم. خيل شوريدگان!  

ولی اکنون که اعتراضات عام اجتماعی و سياسی همچنان پابرجا هستند اما التهابی در کار نيست صداها را بهتر می‌توان شنید. آنچه اکنون از نامجو شنیده

نامجو، آل احمد و باقی قضايا
می‌شود زنگی‌ست که در گوش مخاطبی نظير من به صدا درمی‌آيد. آيا نامجو در حال بازتوليد آل احمد امروز برای جامعه ايرانی‌ست؟ امروز از شور و احساسی که آل احمد در جامعه دوران خود دميد خبری نيست، اما آن خطابه‌های کتبی و کلامی آل احمد که مستمعان شوريده‌اش بارها در نوشته‌های‌هایشان به آن‌ها ارجاع داده بودند امروز نمونه‌هايی برجسته‌ای از پوپوليسم محسوب می‌شوند. همان عوامگرايی آل احمد و شوريدگی علاقمندانش بود که از صمد بهرنگی "شهيد ساختگی" ساخت. نامجو آل احمد امروز ماست؟

اگر نامجو آنچنان که خود بی‌واسطه در دلنوشته‌اش نشان داد چنين بی مطالعه و سردستی‌ست و با چنان کم مايگی رقيبانش از ميدان به در می‌کند، پس آيا آنچه ما از موسيقی او تفسير می‌کنیم واقعيت اوست يا اين ما هستیم که برداشت‌های خود را به پای او خرج می‌کنيم؟

نامجو می‌گويد از هنرمندان داخل ايران و از آن‌هایی که دوستان خود او هستند پرسيده است که چرا چنين و چنان موسیقی‌ توليد می‌کنند و می‌خوانند و از قول آن‌ها می‌گويد که "خوب چه کنيم؟" و بعد نتيجه می‌گيرد که اين حکومت است که همه جا دست بالا را دارد ولی آنجا هم که حکومت نيست اين خود مردمند که نمی‌خواهند. او و جمع علاقمندانش گروهی مشخص شده‌اند که هر موسيقی‌ای نمی‌شنوند. آل احمد هم مشابه همين‌ها را می‌گفت. این همان تفسيری‌ست که جهان ما را يکسره باطل می‌گيرد و عموم جامعه- بجز گروه خود- را مصلوب می‌داند و می‌گويد چنين جامعه‌ای نياز به نجات دهنده دارد. اين همان الگوی تجربه شده‌ای‌ست که جامعه ايرانی آن را می‌شناسد. وقتی آل احمد تغيير کرد، به مکه رفت و خسی در ميقات را نوشت نجات دهنده را نيز معرفی کرد. به آيت الله خمينی نوشت "آيت اللها! خبر خوش آزادی آن حضرت، تهران را به شادی واداشت". آل احمد چرخيد و همه مستعمان شوريده خود را به همان طرف که چرخيده بود چرخاند و دست نجات بخش را در دستان عموم مردم گذاشت.

سال گذشته وقتی با نامجو درباره آينده‌اش حرف می‌زدم رو به حضار گفت "شايد روزی دست از موسيقی بکشم و بروم دنبال چيز ديگری". پيش از آن گفتگوی جمعی "دور ايرانو تو خط بکش" را از نامجو شنيده بودم. چرخش او شروع شده بود. مقاله خوانی اخير او رديه بر همه چيز با هم بود، جز آن‌هایی که در اتاق مقاله خوانی بودند و "شما موسیقی فلان و فلان را گوش می‌کنيد؟ نمی‌کنيد!". 

آل احمد شش ماه بعد از مرگ صمد بهرنگی در نامه‌ای به منصور اوجی شاعر شیرازی می‌نویسد "... اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دل‌مان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم ... خب ساختیم دیگر".

آيا ما در حال ساخت قصه‌ای جدید با خطيبی پرشور و مستمعينی تازه هستيم؟

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

naderedan
۵ اسفند ۱۳۹۴

متاسفانه متوجه شباهت رفتاری نامجو با ال احمد نشدم. ایا منظور شما ان است که نامجو هم روزی همانند ال احمد گردش به گذشته خواهد کرد؟
همانند دانستن این دو بواسطه یک یا دو مورد مشابهت نظری نمی تواند منطقن درست باشد. تصور می کنم نامجو اشنایی کافی با موسیقی سنتی داشته و دارد در حالیکه ال احمد به احتمال زیاد با عمق عقب مان دگی ایت الله ها اشنایی نداشت و یا خوشباورانه به انها نگاه میکرد.
نمی توان انتظار داشت که امثال نامجو برای همه سوالهای موسیقیایی پاسخی داشته باشند و راهی نو برای اینده موسیقی ما ترسیم کنند. اما شک انها به موسیقی سنتی و خروج از این مسیر خود اولین گام است.
همانگونه که نیما شعر ایرانی را از بند سنت های ردیف, قافیه و ... رها کرد, باید به انتظار ان بود که موزیک در ایران نیز از بندهای سنتی خود رها شود. این حرکت ها قدمهایی در جهت جدا شدن از سنت های حاکم در جامعه هستند. تا بنیان تفکر سنت گرایی و به طبع ان سنت گرایی در دیگر بخش های جامعه نیز سست شود.
برای گذر به دمکراسی سیاسی بایستی قبل از ان تنوع در نگاه به زندگی, موسیقی, هنر و.... بوجود اید. نامجو نیز یکی از رهروان این مسیر جدید تنوع گرایی است و بایستی به همان انداز از او توقع داشت. او در موزیک می تواند در مواردی جالب باشد و شنیدنی اما به یقیین در زمینه های دیگر الگویی برای جامعه نیست و فکر نمیکنم چنین ادعایی هم طرح کرده باشد.
بهتر است به این نکته نیز توجه کرد که اکثریت ایرانیان در ذهن خود هنوز گوشه هایی دارند که به روز نشده. نامجو, من و شاید هم شما نیز از این قاعده مستثنی نیستیم. بر اساس این نکته ها نمی توان نواوری های انها را نادیده گرفت.
در ضمن من نه شیفته موسیقی سنتی ایرانی هستم و نه موزیک نامجو, اما گه گاه از هردو انها قطعه هایی را گوش میکنم.
... بیشتر

mazyar
۱ اسفند ۱۳۹۴

نویسنده از حرفهای سیاسی - اجتماعی نامجو (که معلوم نیست چی بوده!! و نقل هم نشده) نتیجه گرفته که وضع موسیقی نامجو هم لابد همین است. خب این استدلال مضحکی است. معلوم نیست نامجو چه گفته ولی اگر فرض کنیم بیراه هم گفته باشد، ربطی به هنرش ندارد. به آل احمد که اصلا ندارد! ارتباط مردم با نامجو از طریق موسیقی اوست نه خطابه‌های ا جتماعی یا سیاسی. و اصولا زمانه‌ی آن مریدبازی‌های آل‌احمدی هم دیری است که به سر رسیده. ... بیشتر

گزارش

یک روز خطرناک در بند قاتلین زندان رجایی شهر

۱ اسفند ۱۳۹۴
فرشته ناصحی
خواندن در ۷ دقیقه
یک روز خطرناک در بند قاتلین زندان رجایی شهر