close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليايی؛ الان مادربزرگم به من می‌خنده

۶ خرداد ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليايی؛ الان مادربزرگم به من می‌خنده
در قاب عکس استراليايی؛ الان مادربزرگم به من می‌خنده

روسو در کتاب "اميل" شیوه‌های رايج در تعليم و تربيت را- از نظر جسمانی و اخلاقی- مورد نقد می‌کند. برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند اين توضیح را بايد بنويسم که اميل اسم يک کودک خيالی‌ست که روسو او را در کتاب پرورش می‌دهد و البته جا به جا هم می‌نويسد که اميل يک موجود واقعی نيست. اضافه بر اين، می‌گويد روابط اجتماعی اطراف اميل هم لزوما روابطی نيست که بشود همه‌شان را در يک جامعه پيدا يا پیاده کرد. مثالش اين است که درباره ناسزا گفتن و شنيدن فقط در یک کتاب می‌توانيم اطرافيان يک بچه را طوری انتخاب کنيم که از زبان‌شان ناسزا نشنويم چون در عالم واقعی همه چيز تحت نظارت ما و هيچکس ديگری نيست و بعضی‌ها ناسزا هم می‌گويند. به نظرم رسيد ممکن است روسو در همين بحث اخلاقيات می‌خواسته آموزه‌های دينی را هم به چالش بکشد که بر اساس آن‌ها تمام اولياء دين از همه جور خطایی مبرا هستند و می‌خواسته بگويد که اين حرف‌ها را فقط می‌شود در اذهان خيالپرداز پيدا کرد و هيچکس از خطا مبرا نيست. يعنی اگر چنين چيزی در ذهن‌تان وجود دارد آنوقت می‌شويد يک آدمی مثل امیل که زايیده ذهن من است و موجوديت واقعی ندارد. منتها جدا از بحث‌هایی که درباره قراردادهای اخلاقی در جامعه در کتاب اميل می‌خوانيد، روسو شيوه‌های پرورش جسمانی را هم به چالش می‌کشد. بعنوان مثال می‌گويد کجا دیده‌اید وقتی يک کره اسب بدنيا می‌آید مادرش او را لای پارچه بپيچد و مدت‌ها بچه را قنداق پوش نگه دارد. يا اين که مگر عضلات بچه چقدر زور دارند که مواظبید دستش را نزند به سر و صورت خودش. می‌شود حدس زد که روسو با این کتاب می‌خواسته کمال‌گرايی اجتماعی را هدف بگيرد. حالا چرا به ياد روسو و اميل افتادم مربوط است به اين که در استراليا مادر نوزادش را می‌گذارد توی کالسکه و با لباس ورزشی توی خيابان می‌دود. درست خلاف رسم ما که نوزاد را تا چهل روزگی از خانه بيرون نمی‌آورند. آن چيزی که در رسوم ما درباره مادر و نوزاد هست هر روز در خيابان‌ها به چالش کشیده می‌شود. يکی از خانم‌های همکار من دوره بارداری‌اش تمام شد و یک هفته بعد از این که يکی از دوستانش عکس مادر و نوزاد را برای همه فرستاد و کلی شادمانی کرد خودش هم آمد که نوزاد را به دوستان و همکارانش نشان بدهد. گفتم تو بعد از يک هفته راه افتادی؟

زن: آره خوب. مريض که نبودم، زايمان کردم.

من: يعنی نیاز به استراحت نداشتی؟

زن: يک هفته‌س استراحت کردم. خسته شدم از خانه‌نشینی.

من: الان فکر نمی‌کنی بچه گرما و سرمای زيادی می‌خوره؟

زن: نه. لباس تنش کردم. بغل خودمه. گرما و سرما نداره.

من: توی کشور ما تا چهل روز مادر و نوزاد از خونه هم بيرون نميان.

زن: چهل روز؟ چه کار می‌کنن توی خونه؟

من: کار خاصی نمی‌کنن. برای اینه که مادر و نوزاد يک کمی جون بگيرن.

زن: مگه اونجا چطوری زایمان می‌کنن؟

من: مثل همينجاست. فرقی نداره. یا طبیعی يا سزارين.

زن: بعد چهل روز هم توی خونه می‌مونن؟

من: آره. رسمه.

زن: من دور و اطرافم يک نفر هم نديدم که ده روز بعد از زايمان هم توی خونه بمونه. شوخی می‌کنی چهل روز.

من: نه شوخی نمی‌کنم. البته اگر این چند سال اخیر چيزی تغيیر کرده باشه بیخبرم ولی تا جایی که خودم ديدم هميشه چهل روز يا يکماه مادر و نوزاد توی خونه می‌مونن.

زن: من که از دو روز پيش شروع کردم به راه رفتن و دويدن آرام توی خيابون.

من: با بچه؟

زن: اگه راه برم با بچه، ولی اگه بخوام بدوم بچه رو شوهرم نگه میداره ميرم ورزش می‌کنم. یک کمی بزرگ‌تر بشه با کالسکه ميرم می‌دوم.

من: آره اين یکی رو ديدم که مادرها با کالسکه بچه توی خيابون می‌دون. ولی خوب ندیده بودم کسی بعد از يک هفته با نوزادش بیاد بيرون.

زن: ببين مادربزرگ و پدربزرگ من توی مزرعه زندگی می‌کنن. مادرم رو همونجا با ماما بدنیا آوردن. فرداش هم مادربزرگم رفته سر کارهای مزرعه‌داريش. بچه یکروزه رو توی سبد کنارش ميذاشته. الان مادربزرگم به من می‌خنده که کار مزرعه ندارم ولی يک هفته توی خونه بودم.

من: فکر می‌کنم خانم‌های قديمی ايرانی هم همينطور بودن. ميگم شوهرت نميگه استراحت کن؟

زن: یعنی بيشتر از يک هفته استراحت کنم؟

من: مثلا.

زن: خوب اگه بخوام که استراحت می‌کنم ولی بسه دیگه مريض ميشم. من تا سه روز قبل از زايمان می‌رفتم باشگاه ورزش می‌کردم. الان دلم برای ورزش کردن تنگ شده.

من: خوب امیدوارم زودتر بری باشگاه که غصه نخوری. فکر کنم شش ماه ديگه بچه رو هم ببری باشگاه طناب بزنه.

زن: هاهاهاها ... اگه شش ماهگی راه بیفته می‌برمش. ميگم تو شوخی کردی چهل روز مادر و نوزاد توی خونه می‌مونن.

من: اصلا شوخی نکردم. رسم اونجاست. باور کن.

زن: بايد از دوستان ايرانی خودم بپرسم. تو شوخی می‌کنی.

من: هاهاهاها ...

زن: من باور نمی‌کنم.

من: برو بپرس.

 

ثبت نظر

ویدیو روز

صورت دزد

۶ خرداد ۱۳۹۴
خواندن در ۱۲ دقیقه
صورت دزد