close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

بیروت: داستان دو شهر

۶ خرداد ۱۳۹۲
اهالی ایران وایر
خواندن در ۵ دقیقه
بیروت: داستان دو شهر
بیروت: داستان دو شهر

بیروت: داستان دو شهر

یکی از دو موشکی که  دیروز منطقه شیعه نشین ضاحیه در حومه جنوبی بیروت را مورد هدف قرار داد با اصابت به ساختمانی مسکونی دیواری را تخریب، خرده های شیشه را در سراسر اتاق نشیمن خانواده ای پراکند و خرده های آجر را به جای آنها روی کاناپه اتاق و زمین آن نشاند. عکسی که از این آپارتمان منتشر شد خاطرات تمام شب هایی  که  به عنوان روزنامه نگار در بیروت زندگی و کار می‌کردم را برایم زنده کرد. آپارتمان نمونه تمام عیار خانه یک خانواده شیعه بود. خود من هم زمانی نزدیک بود یکی از ساکنین ضاحیه بشوم. دلیلش هم این بود که وقتی که شروع کردم به گشتن دنبال یک آپارتمان برای زندگی، دوستی شیعه همراهم می‌آمد. به محض این که هر صاحبخانه مسیحی لبنانی اسم فامیل دوست من را می‌شنید امید به اجاره آن آپارتمان از بین می‌رفت. اسم خانوادگی اش فقیه بود. 

بالاخره در منطقه مسیحی نشین یک آپارتمان پیدا کردم، ولی به محض این که خبر به همسایه هایم رسید که یک ایرانی به جمع آنها ملحق شده، سرک کشیدن های همسایه هایم شروع شد. یکی یکی می‌آمدند پشت در آپارتمان من تا سرکی بکشند، و پیرزن های لبنانی هم سروکله شان پیدا می‌شد که ببینند من فرش ایرانی ای  با خودم آورده بودم، یا می‌امدند ببینند من از آن ایرانی هایی هستم که باید نگرانشان بود یا از آنهایی که می‌شد به فرانسوی گپی درباره سبک و سلیقه فرح پهلوی با او زد. 

خیلی زود فهمیدم که دو بیروت وجود دارد: یکی محله های مرفه نشین مسیحی ها و سنی ها و دیگری حومه جنوبی شهر که شیعیان در آن زندگی می‌کردند. خانواده های خیلی از دوستان شیعه ام در ضاحیه زندگی می‌کردند، ولی فقط چند نفر از آنها من را به خانه شان دعوت کردند. بیروت شهری است پر از چشم و هم چشمی  (از این جهت لبنان شباهت زیادی به ایران دارد)، و خیلی از روزنامه نگاران جوان شیعه ای که می‌شناختم نهایت تلاش خود را می‌کردند که وانمود کنند بزرگ شده ضاحیه نیستند. ولی همه این طور نبودند. معلم عربی من، که کار نیمه وقتی در شبکه العالم ایران داشت، به نظر می‌رسید مشکلی با آمدن از آن طرف شهر برای تدریس زبان به من ندارد، اگرچه بعدا مجبور به قطع این رابطه شدم. مثل خیلی از مردان شیعه لبنانی که زن مجرد ایرانی‌ای را می‌بینند، ذهن او را هم یک فکر بیش از اندازه به خودش مشغول کرده بود. 

کم‌کم با بیروت انس گرفتم و با پیچیدگی های زندگی در آن آشنا شدم. فهمیدم که هیچ کدام از تاکسی هایی که در آن سمت از شهر که من زندگی می‌کردم علاقه ای به بردن من به ضاحیه نداشتند. حتی در مقصد تاکسی شان هم نگاهی فخرفروشانه داشتند. یکی از چیزهایی که از بیروت یاد گرفتم این بود که بسیاری از اعضای جوان حزب‌الله گشاده رویی فرهنگی و جنب و جوش بیروت را به سخت گیری های ملال آور تهران ترجیح می‌دادند و به همین خاطر حس‌ می کردند الگوی ایرانی چندان جذبه ای برای لبنان نداشت. هر چه بیشتر به ضاحیه می‌رفتم و و به مرور زمان بیشتر و بیشتر با رهبران حزب‌الله آشنا شدم درباره آنها بیشتر می‌اموختم. به شکلی، در آن روزها از کارهایی که ایران در آنجا انجام داده بود احساس افتخار می‌کردم، همه آن مدرسه ها و بیمارستان هایی که ساخته شده بود و توجه به گروهی از مردم که دولت خودشان رهایشان کرده بود. آن کارها به نظرم سرمایه گذاری بر روی آدم ها بود، اما امروز حس می‌کنم ساختن خانه ای بود روی آب. 

این آپارتمانی که دیروز بخشی از آن تخریب شده بود، دکور ساده ای داشت، با توری ساده روی میز جلوی مبل و کاشی ای در گوشه اتاق که کلمه الله روی آن نقش بسته بود. بعد از جنگ بین اسراییل و حزب‌الله در سال ۱۳۸۶ ویرانه ای بیش از جنوب بیروت باقی نمانده بود و ایران میلیاردها تومان خرج بازسازی همین دست از آپارتمان ها کرد. این پروژه بازسازی عظیم و گران بود و با چنان دقت و توجهی انجام شد که کمتر می‌توان در این دست پروژه ها دید. 

وقتی بهمن ماه سال گذشته سردار حسن شاطری که عهده دار مسئولیت بازسازی لبنان بود در جاده دمشق-بیروت کشته شد، از این شنیدیم که با چه دلبستگی ای احیای دوباره معماری ظاهری و روحی ضاحیه را دنبال کرده بود. همان طور که حسین شیخ الاسلام، سفیر سابق ایران در سوریه در مصاحبه ای به آن اشاره کرد، شاطری طوری این ساختمان های مسکونی را بازسازی کرد که حتی شکل تعامل همسایه ها با یکدیگر را هم حفظ کرد. اگر قبل از جنگ دو ساختمان طوری رو به روی هم قرار گرفته بودند که خانواده ها به وقت پختن ناهار می‌توانستند از پنجره  با هم گپ بزنند، شاطری سعی کرد کار بازسازی به گونه ای باشد که این روابط بین آدم ها هم حفظ شود. 

چه حساسیتی و چه هزینه ای! لبنانی ها قطعا قدردان هستند. آنها به خوبی می‌دانند که چه طور پول ایرانی آن مدرسه ها و بیمارستان ها را به وقتی که دولت لبنان نادیده شان می‌گرفت برایشان به ارمغان آورده بود. هر بار که کسی در ضاحیه می‌فهمید من ایرانی‌ام، لبخند به لبش می‌آمد وپشت آن لبخند قدردانی را می‌شد حس کرد. 

و حالا می‌بینیم که کمتر از یک دهه بعد از آن تخریب و بازسازی باز هم خطر ویرانی به سراغ ضاحیه آمده. حمایت ایران از رژیم اسد در سوریه بهای گزافی داشته، که کمترین آن شاید خطر ویرانی دوباره ضاحیه باشد، ضاحیه ای که ایران با چنین شور و عشقی بازسازی کرد. حزب‌الله شاید جنگ دیگری را در لبنان نخواهد، ولی جنگجویان شیعه اش از طرف رژیم اقلیت علوی اسد در حال کشتار شورشیان عمدتا سنی هستند. 

تصور جنگی گسترده شاید خیلی از لبنان فاصله داشته باشد، ولی آن چه روشن است این که بهای سیاست خارجی ایران در لبنان هر روز بیش از روز پیش سنگین تر می‌شود. شاید کسی بپرسد چرا آپارتمان‌هایی را با این عشق و دلبستگی بسازی تا حتی قبل از این که عمری از رنگ روی دیوارهای اتاق هایشان بگذرد آماج موشک ها قرار بگیرند؟

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

انتخابات – 17 روز + چوب بستنی مشایی برای جلیلی = احمدی...

۶ خرداد ۱۳۹۲
رضا حقیقت‌نژاد
انتخابات – 17 روز + چوب بستنی مشایی برای جلیلی = احمدی نژادِ هاشمی