close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

زامبی‌های سیاسی

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
نیما قاسمی
خواندن در ۷ دقیقه
زامبی‌های سیاسی
زامبی‌های سیاسی

 پیشینۀ تشبیه جامعه و اجزای آن به پیکر انسان در اندیشۀ غربی به گفتگوهای افلاطون می رسد. شاید در اندیشه‌های فلسفی دیگر ملل کهن هم مشابه این تشبیهات و استعارات به کار رفته باشد. تا همین اواخر، فیلسوفان و جامعه‌شناسان مدرن نیز با تشبیه کلیت جامعه به یک ارگانیسم (اندام‌واره) از مزایای چنین استعاره‌ای بهره می بردند. بر این اساس، در این مقاله از استعاره‌هایی بهره می گیرم که رفتار گروههای سیاسی- فرهنگی موجود در جامعه را با تشبیهِ آنها به رفتار موجود زنده و احوالات آن، فهم می‌کنند. می‌خواهم امر سیاسی (the political) را با تشبیه آن به امر زیستی (the biotical) تبیین کنم.

بیایید گروهی را که به لحاظ حقوقی و قانونی ثبت شده، و از نظر روابط و مناسبات عینی قدرت، فعال و کنشگر است، همچون یک موجود زنده‌ی کامل قلمداد کنیم. در این صورت، گروهی را که به طور رسمی و قانونی منحل شده، و در عمل نیز در روابط عینی قدرت حضور ندارد، باید گروهی مرده محسوب کرد. ممکن است چنین گروهی در قالبِ ایده، رویا، و یا خاطره ای که عده‌ای به یاد دارند "همچنان" وجود داشته باشد اما دیگر گروهی سیاسی نیست چون نه به عنوان گروهی سیاسی بلکه به مثابه ایده ای خارج از روابط و مناسبات عینی قدرت، ادامۀ حیات می دهد. یک گروه سیاسی، از آن حیث که سیاسی‌ست، باید در روابط و مناسبات قدرت باشد تا بتوان آن را موجودیتی واقعی شمرد. در غیر این صورت، درست مثل ماهی خارج از تُنگ آب، پیکری بی‌جان خواهد بود. مگر آن که بپذیریم ماهیتش تغییر کرده و از گروهی سیاسی به فکر یا رویایی بدل شده که در انتظار تحقق دوباره است. حکایت بسیاری از گروههای سیاسی که اعضایِ فعال آنها بر اثر حوادث سال‌های اولیه‌ی انقلاب، به مهاجرت یا گریز از کشور وادار شده‌اند، حکایت همان ماهی بیرون از آب است: آنها هنوز هستند، زندگی می‌کنند، به کافه می‌روند، مشروب می‌خورند، و با هم بر سر رخدادهای سیاسی روز گفتگو می کنند اما به عنوان یک گروه سیاسی، حیات ندارند.  

البته کل امر سیاسی را نمی توان ذیل دو مقوله‌ی "جاندار" و "بی‌جان" گنجاند. در ایران، با نوعی جنبده‌ی سیاسی روبروییم که نه کاملاً زنده است و نه مرده. مرده است چون به طور رسمی (de jure) منحلّ شده و به طور واقعی (de facto) هم از روابط عینی قدرت بیرون رفته اما هنوز می‌جنبد! اعضایش در کشورند، راه می‌روند، مصاحبه می‌کنند، مقاله می نویسند، و گاهی به حکم دادگاهی زندانی یا تبرئه می شوند. در افسانه های معاصر، به چنین موجودات نیم‌زنده یا نیم‌مرده‌ای، زامبی (Zombie) می گویند. هدف از کاربرد این عنوان برای این گروههای نیمه‌جان سیاسی، به هیچ وجه تحقیر یا تمسخر آنها نیست بلکه می خواهم از این طریق آنها را به موضوع مستقلِ مطالعه‌ی علم حیات سیاسی تبدیل کنم. تا برای فاکت‌های سیاسی، مقوله های مناسبی تدارک نبینیم، از تدوین احکام متمایز و مختص به هر یک از انواع فاکت ها ناتوان خواهیم بود.

دو مثال بسیار مناسب و نمونه‌وار از زامبی‌های سیاسی در تاریخ سیاسی پس از انقلاب عبارتند از نهضت آزادی و اصلاح‌طلبان. این دو گروه سیاسی سابق، دقیقاً مصداق تعریف فوقند. پس از استعفای مهندس مهدی بازرگان در اوائل انقلاب، نهضت آزادی به  گروهی بدل شد که اعضایش را نه قدرت مستقر حاکم به رسمیت می شناخت و نه هیچ یک از آنها در تصمیم‌گیری‌ها یا تحولات جاریِ زمان خود، نقشی داشت. این مردمان شریف، اغلب تحصیل‌کرده و معتقد به شریعت اسلام، در همۀ این سالها به رغم تلاش فراوان، نتوانستند نقشی مهم در رویدادهای سیاسی ایران بازی کنند. برای مثال، نامه‌ی مشهور به نامه‌ی 90 امضایی آنها، که حبس و آزار فراوان برخی از آنها را در پی داشت، بی فایده بود و منشأ اثر نشد.

از شرکت در جلسه‌ ای ساده  در دوران ریاست جمهوری محمد خاتمی با حضور برخی از اعضای نهضت آزادی و ملی‌- مذهبی‌ها خاطره ای دارم: خانمی به سخنرانی پرداخت و گفت، "اگر دیر بجنبیم از جریان حوادث عقب می‌مانیم زیرا سرعت تغییرات بالاست و به زودی جامعه از اصلاح‌طلبان هم عبور خواهد کرد. لازم است مردم ما را ببینند تا از چرخه‌ی تحولات عقب نیافتیم." چند ماه قبل که انتشار مقاله‌ی آقای غروی، از اعضای نهضت آزادی، در روزنامه‌ی بهار منجر به توقیف روزنامه و بازداشت مدیر مسئول آن شد، به یاد این سخنان افتادم. یکی از اعضای گروهی نه زنده و نه مرده، حرف بی ثمری زد تا به چشم بیاید. آیا نمی‌توان این امر را معلول وضعیت خاص گروهی دانست که اعضایش نه می پذیرند که حذف شده‌اند و نه در عمل موثرند؟

به وضعیت فعلی اصلاح‌طلبان از همین منظر می توان نگریست. حکومت، و نه دولتِ روحانی، می خواهد اثبات کند که اصلاح‌طلبان نقش مهمی ندارند. تو گویی که از یک زامبی می هراسد، هرجا که سایه‌ی جنبده‌ای را می‌بیند لگد می‌اندازد. شاید عده‌ای بخواهند همین واکنش هیستریکِ حکومت را دالّ بر زنده بودن اصلاح طلبان بدانند اما آشکار است که اصلاح‌طلبان به عنوان یک گروه سیاسی حیات ندارند، هرچند به عنوان حاملان یک فکر و نوعی سبک زندگی مذهبیِ کمابیش سازگار با عصر مدرن، همچنان در شهرهای بزرگ حضور دارند. اراده‌ی موجود زنده وقتی به انجام کاری تعلق می گیرد، حاصل‌ آن کار تناسبی منطقی با اراده‌اش دارد. اگر محصول اراده، عکس آن بود که اراده/خواسته شده بود، یا با فردی مجنون طرفیم یا یا نیم‌مرده‌ای که فقط می‌جنبد و می‌ترساند اما کاری موثر از او ساخته نیست. جنبیدن برخی از اعضای شاخص اصلاحات، از جمله محمد خاتمی، را نمی‌توان دلیل کافی زنده بودن اصلاح‌طلبان شمرد. هر جنبیدنی نشانه‌ی حیات کامل و سالم نیست. راهِ خاتمی را به خارج از مرزهای کشور بسته‌اند تا محدوده‌ی تحرک او را کنترل کنند. در بهترین حالت، تحرک‌ خاتمی یکی از اعضای رقیب دیرینه‌ی گروه او (مجمع روحانیون مبارز) یعنی عضوی از جامعۀ روحانیت مبارز (حسن روحانی) را به قدرت می رساند. جسمِ زامبی‌های سیاسی را هم می‌توان تحت کنترل گرفت و آنها را در جهت تحقق منویات قدرت مستقر به حرکت واداشت. حتی می‌توان بدون توسل به خشونت، آنها را وادار کرد که علیه خود اقدام کنند و حرف بزنند.

 استدلال متقن مرحوم رشید اسماعیلی در پاسخ به دوست اصلاح‌طلب خود، محمدرضا جلایی‌پور بر نیمه زنده و نیمه مرده بودن اصلاح طلبان گواهی می دهد: جلایی‌پور در مقاله‌ای چهل دلیل در بیان ضرورت نامزدی آقای خاتمی در انتخابات اقامه کرده بود. مرحوم اسماعیلی در مقاله ای با عنوان « چرا با کاندیداتوری آقای خاتمی مخالفم؟ » با استناد به روح اصلاح‌طلبی، نماد مجسّم اصلاحات، یعنی آقای خاتمی را با چهار ملاحظه انکار کرد. جان مایۀ استدلال آن کنشگر فقید اصلاح‌طلب این بود که نامزدی آقای خاتمی در انتخابات نه ممکن است و نه مطلوب زیرا در شرایط فعلی «ورود اصلاح طلبان به عرصه‌ی «اين» انتخابات با نيت کسب قدرت يا چالش با نظام، در ‌‌‌‌نهايت هم برای «اصلاح طلبان» و هم برای کشور «مصيبت» به همراه خواهد داشت.» به نظر مرحوم اسماعیلی، ورود محمد خاتمی به عرصه، هم برای او و یارانش و هم برای کشور هزینه آفرین می بود. حال آن که "منطق اصلاح‌طلبی" منطق بر هم زدن نظم و تحمیل هزینه به خود و به مردم نیست. اسماعیلی نوشته است: « منطق اصلاح طلبی با منطق قماربازی و سياست قماربازانه تفاوت اساسی دارد.»

اسماعیلی در پی نفی کامل امکان تغییرات اصلاح‌طلبانه نبود بلکه عقیده داشت این کار از خاتمی و مجموعه‌ی اطراف او ساخته نیست. به عبارت دیگر می‌توان گفت، اصلاح طلبان از قطار تغییرات جا مانده اند. تحرکات محمد خاتمی و یارانش، ممکن است "هزینه" داشته باشد، اما بی "فایده"‌ خواهد بود. خاتمی و هوادارانش باور نکرده‌اند که دیگر گروهی زنده نیستند. درست مثل زامبی‌هایی افسانه ای که برای تداوم حیات نازل خود، چاره‌ای جز مکیدن خون انسان‌ها و صدمه رساندن به آنها ندارند، زامبی‌های سیاسی هم در عمل، کاری جز مکیدن خون حیات سیاسی جامعه نمی کنند.  آنها چیزی به حیات سیاسی نمی‌افزایند بلکه تنها باعث تنش و تشنج می‌شوند. همچون چوبی لایِ چرخ‌اند، نه فقط لایِ چرخ دستگاه مستقر سیاسی بلکه لای چرخ حرکت سیاسی کل جامعه به سمت جلو. خاتمی این را نمی‌داند و نمی‌خواهد که بداند. برای تشخیص آنچه تحقق نمی پذیرد، فقط کافی‌ست خواسته ها و مطالبات صریحِ اصلاح‌طلبان را پی‌گیری کنیم. اینست اوضاع واقعیِ ما و نسبت واقعی اصلاح‌طلبان با آن.

بهترین آرزوی برای نیمه‌جان‌های سیاسی آن است که بخواهیم "واقع‌بین" شوند تا بتوانند شرایط جدید را دریابند. همان‌طور که مسیح گفت، رستگار نمی‌شویم (« به ملکوت خداوند راه نمی‌یابیم») مگر آنکه دو بار متولد شویم. برای تولدی دیگر، برای تجربه‌ی حیاتی دیگر، ابتدا باید مرگِ امروزین خود را، با همه‌ی تلخی اش، پذیرا شویم. چون حیات سیاسی ما مملو از این زامبی‌هاست، هیچ‌چیز مهم‌تر از تأمل بر سنت کهن "عزلت" (از همان نوع که اسطوره‌های ایرانی به کیسخروی فرخنده‌پی نسبت می‌دهند) به منظور بازنگری در امور و تدارک حیاتی تازه نیست.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

تصویری

عکس‌‌‌هایی فریبنده از زنان مسلمان

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۳
عکس‌‌‌هایی فریبنده از زنان مسلمان