close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

مدرنیته رو اخلاق سگ آورد

۱۵ خرداد ۱۳۹۳
نیما قاسمی
خواندن در ۶ دقیقه
رضا خان پشت مسلسل
رضا خان پشت مسلسل

آقا فریادش را به سر کشیده که «آی مردم! مدرنیته رو اخلاق سگ آورد». گویا چون توسعۀ سیاسی مدرن با لبخند آقای خاتمی آمد٬ کسانی نمک‌گیر شده‌اند و افسوس‌ می خورند که چرا اخلاق آقای رضا شاه بد بود. باید ایشان هم لبخند می‌زد و صندوق رأی را وسط می‌گذاشت تا جناب مدرس که یکی دو نسل پیش از آقای خمینی متولد شده بود٬ با شیوه‌ای کاملاً دموکراتیک، حکومت اسلامی را چهل سال جلوتر به عالم بشریت تقدیم می کرد. آیا داستان میرزاکوچک خان جنگلی را به روایتی غیر از روایت رایج در جمهوری اسلامی خوانده‌اید؟ خدا بیامرز خودش یک پا خمینی بود. اختلافش با جناح لائیک نهضت جنگل این بود که شما نفهمیده‌اید اسلام خودش حامی مستضعفین است؛ مارکس کیلویی چند است؟

البته ترجیع بند «مدرنیته رو اخلاق سگ آورد» در کل این ترانه به خوبی جا افتاده است. اما اگر مضمون این جمله را تحلیل کنیم، درمی یابیم که این درونمایه ترجیع‌بند چند دهه اعتراض محافل روشنفکری به خاندان پهلوی ا‌ست که شاید از جهتی پذیرفتنی هم باشد: متاسفانه حکومت پهلوی اول و دوم نتوانست طوری عمل کند که طبقۀ تحصیل‌کرده از آنها سرخورده نشود. به عبارت دیگر٬ روانشناسی مردمی که به حکم ارتباط با نهادهای مدرن - از جمله دانشگاه - می‌بایست حامی پهلوی باشند٬ ما را وامی دارد که مضمون جمله را بی‌درنگ رد نکنیم. همان‌طور که جمهوری اسلامی برای پایگاه اجتماعی خود (مرتجعان به علاوۀ هواداران عمومی سنت) مجال فعالیت کم و بیش آزادانۀ سیاسی را فراهم آورده٬ حکومت پهلوی هم می بایست برای پایگاه اجتماعی خود (مردمی که به مرور در حال پذیرش سبک زندگی مدرن بودند و با نهادهای مدرن ارتباط داشتند) چنین مجالی فراهم می‌کرد تا امروز بازی انتخاب بین «بد» و «بدتر» نه برای ما بلکه برای آنها موضوعیت داشته باشد.

اما وقتی درونمایه ای را به شکلی هیستریک تکرار می‌کنیم و هنوز در فانتزی‌ خود با بولدوزر قبر آن پدر و پسر را خراب می کنیم٬ شاید از چیزی درون خودمان فرار می‌کنیم. اگر به روح عقیده داشته باشیم٬ منطقی است که فکر کنیم روح آن پدر و پسر هم در برزخ از این امر معذب است که چرا پایگاه اجتماعی هوادار خود را تقویت نکرده و خاندان خود و ایران را به این روز انداخته است. اما از این واضح‌تر، عذاب وجدان خود ماست که از درک عمیق‌ترین گسل‌های موجود در متن جامعه‌مان عاجز بودیم و به گسل‌های سطحی پرداختیم٬ دوست و دشمن را گم کردیم٬ و گشتیم و گشتیم تا آن که از دامان «اخلاق سگی» به یک «اخلاق حال‌به‌هم‌زنِ» تمام‌عیار درغلتیدیم. حالا هم به جای آن که با خود صادق باشیم و تنها پهلوی را مقصر ندانیم٬ ترانه می‌سازیم و از ته حلق فریاد می‌زنیم که «آی مردم! مدرنیته رو اخلاق سگ آورد». غافل از این که این فریادهای بلند٬ واقعیت نکبت‌بار سیاسی‌ امروزمان را دست‌نخورده باقی می‌گذارد.

باید با خود صادق باشیم. نباید فکر کنیم که روزگاری فرا می رسد که همه‌ راضی و خشنود خواهند بود، به یکدیگر لبخند خواهند زد و کسی اخلاق سگی نخواهد داشت. اعتقاد به بهشتی که در آن (به تعبیر مکاشفات یوحنای قدیس) گرگ و میش پهلو به پهلوی هم می‌خوابند٬ باوری شاعرانه و رمانتیک است. تضادهای اجتماعی و سیاسی٬ تضادهایی کاملاً واقعی٬ و معمولاً غیرقابل رفعند. هر دولت مرکزگرایی که برنامه‌ای مشخص (خواه برای توسعۀ مدرنیته یا برای تثبیت ارتجاع) داشته باشد٬ ناگزیر دولتی تحمیل‌گر و بداخلاق خواهد بود. حداقل، برای آن بخش‌هایی از اجتماع که حامی برنامه‌اش نباشند و این برنامه را با سبک زندگی مختار خود کاملاً همسو قلمداد نکنند٬ چنین دولتی ناگزیر اخلاق سگی خواهد داشت*. اما سوال این است : وقتی می‌گوییم «مدرنیته رو اخلاق سگ آورد»، دقیقاً به چه چیز اعتراض داریم؟ به این که چرا مدرنیته آمد؟ اگر امروز اسیر تبهکاری‌ نیروهای مرتجع حاکم هستیم چرا باید به مدرنیته اعتراض کنیم؟ اگر رویای سیاستمداری را در ذهن می پروریم که همچون مسیح ظهور خواهد کرد و به مدد الهی تمامی تضادهای اجتماع را حل خواهد نمود و گرگ را پهلو به پهلوی میش خواهد خوابانید٬ بهتر است که به ایدۀ مهدی موعود بچسبیم و بقیۀ جنبه‌های حیات خود را با همین رمانتیسیزم مذهبی هماهنگ کنیم. از قضا آقای نامجو پیشتر در ترانه ای دینداران را به خاطر اعتقاد به چنین موعودی به سخره گرفته بود: « تو که مث من بچه‌ای / بچۀ تو کوچه‌ای!» اگر فکر می کنیم که ما (بی‌اعتقادها») از دینداران بلوغ سیاسی- فرهنگی بیشتری داریم و از مرحلۀ «بچۀ تو کوچه بودن» گذر کرده‌ایم٬ کاش به تعبیر آقای خمینی روزی «خدا ما را از خواب بیدار کند». آقای خمینی، آباء سیاسی خود و جبهۀ سیاسی خود را می‌شناخت. به همین علت امروز در و دیوار شهرهایمان پر از تصاویر مدرس و شیخ فضل‌الله نوری و میرزا کوچک‌خان جنگلی است! اما پدران سیاسی ما کیستند؟ ما کیستیم؟ بچۀ تو کوچه‌ای که حتی نمی‌داند پدرش کیست؟ بچه‌ای که نمی فهمد آن اخلاق سگی کارکردی کاملا منفی نداشته و حتی برای بخش‌هایی از جامعه مثبت بوده است؟

محمد قائد در مقاله‌ای با عنوان «شاه» می گوید که پهلوی دوم می خواست در مدارس دولتی حتماً یک وعده‌ غذای رایگان به بچه‌ها بدهد. غافل از این که « در ایران موز و کیک و تنقلات دادن در مدرسه سبب قدرشناسی رعایا نمی‌شود». آنها خواهند گفت ببین چقدرش را خورده‌اند که این مقدار سهم ما شده! مطمئن نیستم که همۀ ایرانیان مصداق حرف آقای قائد باشند. از قضا هواداران نظام حاکم چنان منت‌پذیر آباء‌ سیاسی خود هستند که هر قدر اوضاع اقتصادی بدتر شود از ارادت آنها کاسته نمی شود. در عوض، ما اُدیپیم. هر چند سال یک بار پدر را می‌کشیم و همزمان با دستاوردهایش هم آغوشی می‌کنیم. با همه‌چیز و همه‌کس مخالفیم. حرف از رضا شاه که می شود٬ نمی خواهیم که کسی فکر کند که طرفدار دیکتاتوریم. پس او را هم به فحش می‌بندیم. ما لج‌بازهای تنزه‌طلب همیشه‌ در اپوزیسیون!

آقای خمینی هم زمانی در اپوزیسیون بود. یک بار از بالای منبر گفت: «آمریکا از شوروی بدتر٬ شوروی از آمریکا بدتر٬ انگلیس از هر دو بدتر٬ همه از هم بدتر٬ همه از هم پلیدتر٬ ولکن امروز سر و کار ما با آمریکاست»! ما هم اگر می‌توانستیم بفهمیم که سر و کارمان با کیست٬ پدران سیاسی‌مان کدام‌اند٬ خلف کیست٬ و ناخلف کیست٬ وضعمان این نبود. همه چیز به آن « ولکن»ی بازمی‌گردد که یک عمر به عنوان تکه‌کلام رهبر سیاسی ارتجاع به آن خندیدیم. افسوس که در اذهان ما هیچ «ولکن»ی نیست. ما در همان بخش اول جمله٬ در همان وضعیتِ پیش از «ولکن» گیر کرده‌ایم.

 

** اخلاق سگی آن آقا را هم باید توضیح داد. زمانی دوستی نوشت که در آن ایام مردم حتی نمی‌توانستند آیین‌‌های مذهبی خود را آزادانه اجرا کنند. این دوست متعجب خواهد شد اگر بشنود که بنیانگذار آن رژیم٬ خود در برپایی آیین‌های مذهبی مشارکت می‌کرد. رضا شاه در روز عید غدیر سال ۱۳۱۵ گفت: «خيلي‌ها در اشتباه هستند و تصور مي كننـد معنـي تجـدد و اخـذ تمـدن امروزي دنيا اين است كه اصول ديانت و شرايع را رعايت ننمايند و يا كسب تجدد و تمدن مغايرتي با دين و مذهب دارد و حال آن كه اگر مقنّن بـزرگ اسلام در حال حاضر در برابر اين ترقيات عالم وجود داشـت، موافـق بـودن اصول شرایع حقۀ خود را با وضـعيت و تـشكيلات تمـدن امـروز نـشان می‌داد» نگاه کنید به: سيروس غني، ايران، برآمدن رضاخان، برافتادن قاجار و نقـش انگليـسيهـا، ترجمـه‌ي حسن كامشاد، تهران: انتشارات نيلوفر، 1385، ص. 419 به نقل از: مهدی خلجی٬ نظم نوین روحانیت٬صفحات ۲۶-۲۷ ناشر: آیدا٬ بوخوم آلمان

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان گلستان

رانش زمین در روستای نرگس چال آزادشهر

۱۵ خرداد ۱۳۹۳
خواندن در ۱ دقیقه
رانش زمین در روستای نرگس چال آزادشهر