close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش چهارم )

۲۲ خرداد ۱۳۹۳
عیسی سحرخیز
خواندن در ۱۱ دقیقه
هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش چهارم )

چهارشنبه ۲۲/۲/۸۹

رفت و ‌آمدهاي جسته و گريخته و پنهان و آشكاري كه از زمان ورودم به بند 2 زندان رجايي شهر شروع شده بود، امروز هم ادامه يافت. اغلب این افراد به گونه ای احتیاط می کنند، اما کنجکاوی اجازه نمی دهد که خود را کاملا از من کنار بکشند.

بند 2 هم مانند ديگر بندهای زندان رجایی شهر کرج يك ساختمان سه طبقه ی مستقل است كه از طريق يك در از ساير بخش‌ها و بندها جدا مي‌شود، هواخواری هر بند حالت مستقل دارد اما از درون اتاق ها یا حسینه های مستقر در طبقات می توان با وجود حفاظ های فلزی و نرده ای شکل به هواخوری بند کناری نیز نظر انداخت یا سر و صدای آن ها را شنید.

نقطه ی ارتباط بندها یک راهرو طويل است كه جا به جای آن دری نصب شده، چه مربوط به بندها و چه بخش های اداری مورد نیاز زندانیان و زندانبانان. در واقع، از درورودی اصلی زندان كه در منتهي عليه شمال غربي گوهردشت و در دامنه ی رشته كوه البرز قرار دارد، وارد مي‌شويم پا به يك محوطه ی سرسبز و خوش و آب و هوا می گذاريم كه به بركت بارندگي‌هاي نسبتا مناسب اواخر سال 88 و اوايل سال 89 باغ و باغچه های خرم و رنگارنگی دارند. هواي مطبوع ماه ارديبهشت باعث شده است که گل‌ها و شكوفه‌هاي ديررس به برکت آن و دوری از دود و دم شهر شاداب و خوش رنگ باشند. از بخت خوب من، اين روزها فصل گل دادن درختان سنجد است و پخش عطر خوش شکوفه های آن ها در فضاي وسيع زندان. صبح كه از جا برمي‌خيزي و پا به هواخوري اندرزگاه مي‌گذاري، شميم شکوه های پراكنده در گوشه و كنار شهر كرج فضاي زندان را عطرآگين مي‌كند.

از در آهنی اصلي که وارد زندان می شوی، ابتدا محل تفتیش بدنی است و مکان استقرار ماموران اداری و نگهبان ها. پس از عبور از این مکان مخصوص که بر پشت بام آن سربازان وظیفه ی مسلح نگهبانی می دهند پا به یک فضای باز بزرگ می گذاری که بلواری رو به شمال زندانیان را به بندهای محل استقرارشان منتقل می کند. این در و نگهبانی اول است و در انتهای مسیر در و نگهبانی دیگری قرار دارد که با دیوارهای بلند از محوطه ی اول جدا می شود. اگرچه امکان پیاده روی در این مسیر وجود دارد- و من شخصا از این امر استقبال می کردم- اما زندانیان را با خودرو، اغلب می نی بوس جا به جا می کنند و اجازه نمی دهند که آزادانه و بدون حضور ماموران مراقب در این محوطه آمد و شد کنند. بايد چند دقيقه با ماشين سواري كرد تا به در دوم زندان- محل استقرار اندرزگاه‌ها- رسید. پس از عبور از یک محوطه بزرگ و سرسبز که بگذری که در گوشه ی جنوب غربی آن یک زمین فوتبال قرار دارد- ندیدم کسی مشغول بازی باشد- باز به در آهني بزرگ دیگری می رسی.

در ورودی اصلی طبق رسم اين زمان ها، در واقع دو در بزرگ است كه باز شدن يكي با بسته شدن ديگري همراه است. در روز انتقال از قرنطینه خودروی ما كه یک ميني‌بوس 11نفره بود در مدخل ورودي دوم توقف كرد. خودرو ما را كه اكنون پس از گشتن و تفتيش بدنی دیگر دستبند به دست نداشتيم، به همراه يك مامور مراقب پياده كرد. از در كنار در ماشين رو كه محل عبور افراد است كه وارد شديم، در نگاه اول محوطه ای سبز و پرگل و گياه، به خصوص زمين فوتبال واقع در سمت چپ در ورودي به چشم زیبا می آمد و آرزوي بازي در زمين چمن را در دل زنده می كرد، از ورزش‌هاي اصلی دوران جواني و دانشجویی.

حدود پنجاه شصت متر كه پياده روی کردیم به وروديه اصلي زندان رسيديم كه همانند سر در هتل‌ها و مهمانسراها بود و اگر در آن حال و هوا نبوديم و در معيت ماموران و به اصطلاح پاسیار، مي‌شد دست و پای خود را گم كني و يك آن گمان بری كه به مسافرت تفریحي دوستانه آمده‌اي- به محلي خوش آب و هوا، در فصلي مناسب!

پس از ورود از مکان مخصوص افراد – در کنار در آهنی بزرگ محل عبور وسائل نقلیه یا تخلیه بار-وارد محوطه ی اصلی اندرزگاه مي‌شوي. پيش از عبور از در شیشه ای داخلی، چارچوب گيت‌ بازرسي قرار دارد كه باز خاطره ی سفر و ورود به فرودگاه را زنده مي‌كند. حیف که این رویا چند لحظه ای بیش نمی پاید. حضور ماموران یونیفرم پوش، ثبت نام افراد در زمان ورودي‌ و انگشت زدن انسان را از جهان خواب و خيال به دنياي واقعي پرتاب مي‌كند. یادت می آید كه زنداني هستي، آن هم زندانی سیاسی و محيط هم محيط زندان است؛ آن هم زنداني كه پر از افراد محکوم به اعدام است و كلاهبردارهاي قهار و تنها تك و توك افراد سياسي- از کادرها و طرفداران سازمان مجاهدين گرفته تا جاسوسي‌هاي بي‌نام و نشان كه سال‌هاي سال است به اصطلاح آب خنك مي‌خورند. آن هایی که سياهي مو و سبیل هايشان را در سكوت با گرد سفيد رنگ مي‌كنند و هر روز که می گذرد به مرگ نزديك تر مي‌شوند- چه به صورت طبيعي و چه در موقع اجرای احكام دادگاه‌ها- آویزان به حلقه ی طناب دار یا خون آلود در برابر جوخه ی اعدام. بند 2 كه روبه‌روي محل ملاقات زندان قرار دارد، در ميانه ی بند‌هاي 1، 3، 4 و 6 قرار دارد كه اولي به عنوان ترسناك‌ترين و مخوف‌ترين بند زندان رجایی شهر مطرح است و محل تنبيه و شكنجه و زندان انفرادي. دومي بند كارگري است، جایی مانند ديگر بندهاي كارگري زندان‌ها با کارگاه های تولیدی گوناگون- محلي براي تامين نيروي انساني رايگان و ارزان و جایی برای اقامت نیروهای خدماتی و پرسنلی زندان. بند 7 هم بند نسوان است و زنان زندانی در آن نگهداری می شوند.

گفته می شود که زندانيان مستقر در اندرزگاه‌هاي 4 و 6 وضعیت بدتری دارند و به ترتيب از نظر كيفيت زندگی و میزان درگیری و بکارگیری مواد مخدر و انجام کارهای خلاف مسئله دار تر هستند. در این میان همه متفق القول هستند که بند 2 بهترین بند زندان رجایی شهر است. این بندی است که زندانیان آن به "گربه‌هاي اشرافي" معروف شده اند و عده ای هم آنان را "نرم تنان" می خوانند. البته اين تفاوبت به ظاهر كيفي ناشي از اين امر است كه این گروه از زندانيان به گونه‌اي خود را با قران مرتبط مي‌كنند و خویش را طالب آموختن و انجام کارهای پژوهشی معرفي مي‌كنند يا از جانب دیگران دارای این خصایل معرفي مي‌شوند. طبیعی است که این تفاوت های فاحش می تواند بساط رشوه دادن و رشوه گرفتن را برای استقرار در مکانی امن تر و راحت تر راه بیندازد.

با این وجود شاخصه ی اصلی این بند اجباري بودن آموزش قران در سطوح مختلف است و تشويق زندانيان به خواندن قران و حفظ آن به بهترين شكل ممکن. در اين ميان مسابقات حفظ و قرائت قران نيز دایر است كه اعلاميه‌اش به ديوار جنب در ورودي نصب شده بود و حسابی به چشم تازه واردها می زند. مسابقات دو روزه ی حفظ و قرائت قران دو روز پس از ورود من بند 2 شروع شد. طبیعی بود که در این شرایط جوايز كل زندان توسط زندانيان مستقر در این سه طبقه درو شود و جایزه ی چنداني به ديگر بندها و زندانيان ديگر نرسيد. سطح زندگی و میزان امکانات افراد مستقر در بند 2 نیز طبقه به طبقه نیز با یکدیگر فرق دارد و از بالا به پايين بهبود می یابد، همانطور که سطح معلومات قراني آن ها متفاوت است و جایگاه آموزشی آنان گوناگون. نکته ی درخور توجه این که در هر طبقه می توان افرادی را یافت که گروه خونی شان به مدرس قرآن و قران پژوه نمی خورد، اما به این بند انتقال یافته اند و در مقایسه با زندانیان دیگر بندها حبس بسیار راحت تری می کشند.

فارغ از بحث‌هاي غیررسمي كه در مورد طبقات، تعداد بندها و شرایط زندان و حتی وجود زيرزمين های خاص تا شش طبقه زير مکان قابل رویت مطرح است، وجود آسانسور و دکمه های بیشتر مي‌تواند گواه صحت این مسئله باشد، اما رسم یک کلاغ و چهل کلاغ هم لابد در میان زندانیان رایج است. آن چه مسلم است این که زندان سه طبقه ی اصلی دارد و هر بند از سه طبقه و يك حياط هواخوري كه مرز بين بندهاي مختلف است تشكيل شده است.

ظاهر طبقات نشان مي‌دهد كه در زمان ساخت و ابتدای راه اندازی هر طبقه متشکل تعدادي سلول انفرادي بوده است و يك محوطه ی بزرگ كه در نقشه ی رژيم پهلوي مي‌توانسته بند عمومي باشد. این مکان هایی است که اكنون حسينيه نامیده می شود و محلی عمومی است برای نگهداری زندانیان، مکانی پرجمعیت و مملو از زندانیانی که در فضای عادی هم کمتر می توانسته اند با یکدیگر به صورت جمعی زندگی کنند.

سلول هاي انفرادي كه اكنون ديوار ميان اين سو و آن سوی آن ها در بند 2 خراب شده است حدود 35 تاست. احتمال می رود که بندهای دیگر هم شرایط مشابهی داشته باشند. این اتاق ها در دو ردیف روبرو، در جوار و برابر يكديگر قرار دارند و در اندازه هایی استاندارد مشابه سلول‌هاي انفرادي بازداشتگاه اوين - 3×2 .

از پاگردها و محوطه ی اداري بند 2 که مي‌گذري يك در بزرگ آهنی محوطه آسايشگاه‌ها و خوابگاه‌ها را از محوطه اداري و نگهبانی جدا مي‌كند. در واقع شب ها وقتی قفل‌هاي آهني بر درها زده می شود فضای موجود تبديل به زندان مي‌شود، وگرنه در نگاه اول اگر از ابتدای راهرویي‌ که در دو سوي آن سلول‌ قرار دارند به داخل نگاه کنی مکانی مشابه راهروی دراز هتل‌های بزرگ می بینی ، شاید هم بهتر از برخی از آن ها. کف هر طبقه با فرش‌هاي دستي یا ماشيني اهدایی پوشیده شده که گفته می شود زندانیان متمول آن ها را خریده و به زندان هدیه داده اند. نقاشي‌هاي كشیده شده بر ديوارها و حتي گلدان‌هاي بزرگ گل های مصنوعي فضای بند 2 را بیشتر شبيه لابي هتل‌ها می کند.

راهروی طبقه سوم که من در حسینه اش جا گرفته ام، سي‌وسه سلول انفرادي دارد که اکنون به عنوان اتاق سه نفره شماره خورده اند و نام ساکنان آن با خط خوش در دیواری کناری نوشته شده است. انتهای راهرو به حمام های خصوصی دوش دار و محل سرویس، دستشويي و ظرفشويي ختم مي‌شود. از این محل که عبور کنی به هالي کوچک وارد می شوی كه در حقیقت حد فاصل اتاق هاي انفرادي است و سالن عمومي ديروز و به اصطلاح حسينيه امروز.

هر سلول محل اقامتی يك تا سه نفر است که باید روی زمین کنار یکدیگر بخوابند چون از تختخواب خبری نیست. طبقات پايين‌تر كم‌جمعيت‌تر است. در اتاق های طبقه اول به طور متوسط دو نفر اقامت دارند و در اتاق های طبقه سوم سه و گاه چهار نفر. این اطاق ها ا به جاي در آهنی سلول های ديروز، اكنون پرده‌هايي رنگي خوش دوخت دارند که باز با پول اهدایی زندانیان یا افراد خیر تهیه شده است. اتاق ها فاقد تخت هستند- وسیله ای که بر اساس قوانين و مقررات زندان بايد موجود باشد.

يك نگاه به نوشته های کنار در- پرده های رنگی- و یک حساب سرانگشتي نشان می دهد که به ترتیب حدود پنجاه و هفتاد زندانی را در طبقات اول و دوم بند2 جای داده اند و صد زندانی را در طبقه سوم. در طبقات دوم و سوم كه حسينيه و محل آموزش قران تبديل به خوابگاه شده سالن های پنج و چهار استقرار یافته اند که به ترتیب حدود 120 نفر در هر كدام زندگی می کنند. گفته مي‌شود در فصل زمستان گذشته در هر حسينيه تا 150 نفرهم كيپ یکدیگر مي‌خوابيده‌اند، معلوم نيست چگونه، چون اكنون كه 20 درصد از ظرفيت گذشته كاسته شده است هر زنداني در محوطه ای به طول 180-170 سانتي‌متر و به عرض 70سانتي‌متر مي‌خوابد و در عمل حتی جایی براي تردد و آمد و شد شبانه وجود ندارد. در این وضعیت، دست است كه نيمه شب به سر و صورت هم بندي كناری مي‌خورد و پا و لگد است که بر سر و گردن فرد پايين پایی يا بالا سری فرود می آید.

غذای زندان رجایی شهر هم تقريبا بر اساس همان برنامه غذايي بند 350 اوين است كه بسيار نازل‌تر از بازداشتگاه 209 بود. البته در اينجا كيفيت غذا از 350 نیز پايين‌تر است، هر چند كه برنامه روزانه غذايي مشابه است. فروشگاه زندان نيز وضع بدتري دارد و می گویند به ندرت ميوه و سبزي عرضه می کند هرچند قیمت آن ها را دولا و پهنا محاسبه می کند. ظاهرا ازفروش مرغ و گوشت چرخ‌كرده هم خبری نیست كه این اواخر در بند 350 ماهي يك دوبار امكان خريدش ا براي زندانيان فراهم مي‌شد. به اين دليل است كه در آشپزخانه یا به اصطلاح آتش خانه های اينجا حرف اول و آخر را تخم‌مرغ مي‌زند و غذاهايي كه با آن مي‌توان پخت- البته اگر روغن آشپزی گير بيايد. گفته می شود که از كره و... هم چندان خبري نيست كه بتوان گاه با آن جبران مافات كرد.

مي‌گفتم كه رفت و آمدهاي جسته و گريخته و پنهان و آشكاري كه از زمان ورودم به بند 2 شروع شده بود، امروز هم ادامه يافت. اولين نفر مسعود باستاني بود كه ابتدا با ايما و اشاره خود را نشان داد و بعد با اشاره‌ي دست به طبقه ی پايين راهنمايی ام کرد؛ در طبقه ی اول كم كم سر و کله ی اندک متهمان‌ سياسي پیدا شد كه اكثر آنها سابقه دار هستند و پرونده‌هایي قديمي دارند. پس از آن ها نوبت افراد عادي‌بود كه گویا نام من را از جایی یا کسی شنيده بودند و حال می آمدند که از نزدیک با من آشنا شوند یا دورادور از پشت پرده ی در ورودی زندانی سیاسی تازه وارد را ببینند.

مشخص است که همه به شدت احتياط مي‌كنند و آهسته می آیند و آهسته می روند، یا جایی می نشینند که از بیرون اتاق دیده نشوند. اغلب اشاره‌اشان به ديوارهايي است كه موش دارند و موش‌هايي كه گوش!

نگارش : شنبه شب ۲۵/۲/۸۹ ساعت ۲۲:۳۰ راهروي منتهی به حسينيه بند دو

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

فرهنگ

دولت‌آبادی به سوءتفاهم‌ها پاسخ می‌دهد

۲۲ خرداد ۱۳۹۳
ایران وایر
خواندن در ۳ دقیقه
دولت‌آبادی به سوءتفاهم‌ها پاسخ می‌دهد