close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

هفت روز هفته

۲۳ شهریور ۱۳۹۳
همایون خیری
خواندن در ۱۰ دقیقه
هفت روز هفته
هفت روز هفته

روز اول. حساسيت درباره منش سياسی و نقش اجتماعی محمد خاتمی همواره از بعد از دوم خرداد 76 وجود داشته و اين حساسيت هم از طرف علاقمندانش و هم طرف منتقدان و مخالفانش در فضای عمومی ابراز می‌شود. طبيعی‌ست که خاتمی هنوز در فضای سياسی و اجتماعی ايران بازيگر مهمی‌ست و اهميت او بعد از انتخابات 88 پررنگ‌تر هم شده. بنابراين می‌شود حدس زد که در بين طرفداران و مخالفانش دو جریان افراطی هم وجود داشته باشند که يکی از تبديل او به نيروی برانداز نظام سياسی ايران حمايت کنند و دومی از حذف کامل او از صحنه سياسی جمهوری اسلامی. عيادت نکردن از آيت‌الله خامنه‌ای و در عوض نامه نوشتن برای احوالپرسی از او بحث تازه درباره نقش خاتمی در فضای سياسی جامعه است. به نظرم، هر دو گروه افراطی گرچه وجود دارند و گاهی فضای عمومی را هم همان‌ها اداره می‌کنند اما راهبردشان به جايی نمی‌رسد. دليلش این است که خاتمی را بعنوان يک نيروی انقلابی فرض می‌کنند که می‌تواند بين همه يا هيچ بازی کند. يا بکلی می‌برد يا بکلی می‌بازد. طبیعی‌ست که چنين فرضی با سابقه اجتماعی ایران و بخصوص بعد از تجربه انقلاب 57 نمی‌تواند فرض دقيقی باشد. در واقع هزينه‌ای که انقلاب و هرج و مرج ناشی از آن بر دوش مردم گذاشت راه را برای تجربه مجدد آن می‌بندد و همین الان می‌شود صداهايی را شنيد که بر لزوم تلاش برای اصلاح نظام شاهنشاهی می‌گويند. خوب وقتی موتور انقلاب گرم شد بسختی امکان داشت بشود جلوی حرکت شتابان آن را گرفت و اين جدا از تقاضای عمومی و چندين ساله جامعه ایرانی برای برپايی يک حکومت دينی بود که بلاخره انجام شد. به همين دليل هم هست که خاتمی از نقش گرمابخشی برای حرکت‌های انقلابی دوری می‌کند. و اين البته مورد توجه دو گروه طرفداران و مخالفان افراطی او نيست. به نظرم، همين قدم مهم که خاتمی به هر حال رهبری اصلاح طلبان را پذيرفته حرکتی رو به جلوست و دليلی ندارد او را به سمت رهبری يک گروه چريکی سوق داد.

روز دوم. توکوزيل ماسيپا، قاضی دادگاه رسيدگی به اتهام اسکار پيستوريوس، او را در قتل غير عمد دوست دخترش، ريوا استينکمپ، مجرم شناخته ولی هنوز حکم پيستوريوس را اعلام نکرده است. منتها آنچه، به نظر من، در اين دادگاه قابل توجه است خود خانم قاضی ماسيپاست. او متولد 16 اکتبر 1947 در شهرک سووتو در افريقای جنوبی‌ست. شهرک سووتو نزديک به ژوهانسبورگ است و من مدت کوتاهی بعد از لغو آپارتايد در افریقای جنوبی به اين کشور رفتم و سووتو را هم دیدم. در کنار ژوهانسبورگ بعنوان يک شهر مدرن و بسيار زيبا، سووتو از يک حلبی آباد هم محروم‌تر بود. قاضی ماسيپا در همين حلبی‌ آباد بزرگ شده و پس از پايان تحصيلاتش در کارشناسی حقوق و تا قبل از لغو آپارتايد بعنوان مددکار اجتماعی کار می‌کرده و بعد هم روزنامه‌نگاری برای چهار نشریه را تجربه کرده است. بعد از لغو آپارتايد، توکوزيل ماسيپا در سال 1998 دومين زن سياهپوستی بوده که بعنوان قاضی دادگاه عالی افريقای جنوبی منصوب شده. قبل از او لوسی مايلولا در سال 1995 به اين سمت منصوب شده بود. قوه قضايیه افريقای جنوبی در مورد انتخاب قاضی ماسيپا بعنوان قاضی

                                               

هفت روز هفته

دادگاه پيستوريوس اعلام کرده که دلیل اصلی اين نبوده که مقتول يک زن است و طرفين دعوا سفيد پوست بوده‌اند و ممکن است قاضی تحت تاثير جنسيت مقتول یا سابقه سياسی سفيد پوستان قضاوت کند، بلکه وقتی موضوع انتخاب قاضی برای اين دادگاه مهم مطرح بوده همه همکاران ماسيپا او را برای قضاوت در این دادگاه شايسته‌ترين فرد می‌دانسته‌اند. نکته قابل توجه در پرونده کاری قاضی ماسيپا اين است او از طرفداران شفافيت قضايی در برابر رسانه‌هاست و به سود مردم است. يعنی چيزی در دستگاه قضايی افريقای جنوبی نباید از چشم مردم پنهان بماند. خيلی از اين جنبه شبيه وضع خود ما هستند. به یاد آن که گاز گرفت و ترفيع، با هم. 

روز سوم. اوضاع را ببين. سه هفته پيش در خانه‌ای قدیمی در یوسف‌آباد مهمات کشف شده. از قرار که مربوط به جنگ جهانی دوم بوده. همه اهل محل را به جای امن منتقل کرده‌اند که در جريان خارج کردن مهمات به کسی صدمه‌ای نخورد. البته همين هم باز حرف و حديث دارد که به اسم انتقال به محل امن فقط يک شب در هتل لاله جا داده‌اند، آن هم نه همه را. خلاصه حالا کاشف بعمل آمده که جناب همسايه که داشته خانه‌اش را بازسازی می‌کرده زير خانه خودش هم مهمات ديده منتها بتن را گرفته به محل دفن مهمات و همه را پوشانده. به نظرم موضوع از جنبه احتراز مردم از سر و کار پيدا کردن با تشکيلاتی مثل نيروی انتظامی و نهادهايی مثل سپاه و وزارت اطلاعات است که آنقدر غيرمردمی هستند که پذيرش خطری مثل مخفی نگه داشتن مهمات ساده‌تر از جواب دادن به خيالات نامحدود مامورهای اينطرف و آنطرف است. در واقع از فرط برچسب زدن به اين و آن و پرونده سازی برای هر موضوع بی اهميت بخاطر ايجاد رعب در جامعه وضعيت مخفی‌کاری در حد روبرو شدن با خطر انفجار مهمات هم پذيرفتنی شده. این درست همان رفتاری‌ست که با آدم مجروح در حوادث رانندگی می‌شود. از ترس اين که مجروح را که برسانيد بيمارستان يقه خودتان را می‌گيرند و به هر کلکی که شده تقصیرکار می‌شويد کسی حاضر نمی‌شود بجز تماشا کردن کار ديگری انجام بدهد. اوضاعی شده. 

روز چهارم. روز چهارشنبه جوليا گيلارد، نخست وزير اسبق استرالیا، در جلسه راستی‌آزمايی حاضر شد تا درباره موضوع سوء استفاده از منابع مالی اتحاديه کارگران استرالیا توضيح بدهد. البته موضوع مربوط به بخشی از اين اتحاديه بود که تحت عنوان "انجمن اصلاح نظام کاری" شناخته می‌شود. موضوع مربوط است به حدود 20 سال پيش. گيلارد جوان که وکیل بوده و در ملبورن زندگی می‌کرده از تعطیلاتی که در کوئينزلند داشته برمی‌گردد خانه و می‌بيند حمام خانه‌اش بازسازی شده. بروس ويلسون، دوست پسر همان زمان جوليا، برای غافلگير کردن دوست دخترش بازسازی را انجام داده. منتها ويلسون کارمند اتحاديه کارگران بود و وقتی موضوع پرداخت صورتحساب می‌شود پول بازسازی حمام را از منابع مالی اتحاديه پرداخت می‌کند. جوليا گيلارد در همان دوره بعنوان وکيل امور صنايع با يک دفتر حقوقی مشغول به کار بوده و همين زمينه کاری باعث ارتباط بيشتر او با اتحاديه کارگران می‌شده و توصيه او به اتحادیه باعث ایجاد انجمن اصلاح نظام کاری شده بوده. جدا از اين‌ها، او به دوست پسرسابقش هم مشورت حقوقی داده تا يک خانه‌ای را بخرد که باز برای خريد آن از منابع مالی اتحاديه استفاده کرده. گيلارد در تمام موارد از خود سلب مسئوليت کرده. نکته قابل توجه این است که کسانی که تا پيش از اين اعلام کرده بودند در همان دوران از گيلارد و ويلسون پيشنهادهای سرمايه‌گذاری دريافت کرده بودند حالا می‌گويند حرف‌های‌شان اشتباه بوده. جلسات رسيدگی به موضوع هنوز برقرار است منتها به نظر می‌رسد از گیلارد رفع اتهام شده. 

                                                  

هفت روز هفته

روز پنجم. اوایل تيرماه محمدرضا خلعتبری، فوتباليست ملی‌پوش اهل مازندران که در جام جهانی هم شرکت داشته، تفنگ برداشته و رفته شکار غير قانونی. ماموران محيطبانی اداره محيط زيست رامسر از ايشان جواز شکار می‌خواهند. خلعتبری و همراهانش بعد از تهدید ماموران محيطبانی از محل شکار خارج می‌شوند. يکی از ماموران تخلف خلعتبری را گزارش می‌کند منتها دوستداران ايشان می‌روند به خانه مامور و او را جلوی چشم بچه‌هايش کتک می‌زنند و تهديد هم می‌کنند که خانه‌ات را آتش می‌زنيم. جناب خلعتبری بعنوان عضو تيم ملی فوتبال لباسی به تنش به بوده که تصوير يوزپلنگ روی آن نقش بسته، که يعنی طرفداری از حفظ محيط زيست. بعد نه تنها خودش دست به شکار غيرقانونی می‌زند بلکه هوادارانش محيطبان را هم کتک می‌زنند و تهديد می‌کنند. ايمون سوليوان سريعترين شناگر 50 متر جهان که استراليايی‌ست سال 2009 بعد از مست کردن جزئي سوار تاکسی می‌شود که برود خانه. کرايه تاکسی 10 دلار شده بوده ولی توی جيب سوليوان 6 دلار بوده. به راننده تاکسی گفته من عضو تیم ملی هستم و يک آئودی هم دارم. در واقع می‌خواسته با ترفند معروفيت و بدون رضايت راننده کرايه کمتری بدهد. راننده همان شب شکایت کرد و فدراسيون شنای استراليا تا قبل از ظهر فردايش درباره لغو حضور سوليوان در تيم ملی شنای استرالیا بیانيه صادر کرد و خود او هم بارها از طريق رسانه‌های مختلف مراتب عذرخواهی‌اش را بخاطر 4 دلاری که می‌خواسته نپردازد اعلام کرد. بعد ما هم از اينطرف محمدرضا خلعتبری را داريم که لابد حقوق يک ماهش به اندازه حقوق يکسال يک محيطبان است و شکار غيرقانونی می‌کند و تهديد هم می‌کند. چطور فدراسيون فوتبال ايران اجازه می‌دهد اين خبرها باشد؟     

                                                

هفت روز هفته

روز ششم. امريکا گفته در ائتلاف بين‌المللی برای مقابله با داعش جايی برای ايران در نظر نگرفته. خوب مثل اين است که يکی بگوید برای رسيدن به اراک از قم رد نمی‌شويم منتها فقط در حرف. یک جاده و يک اتوبان به آن بزرگی را که نمی‌شود رها کرد. تجربه نشان داده چنين حرف‌هایی فقط برای مصرف رسانه‌ای‌ست وگرنه در اوج درگيری ميان ايران و امریکا، هر دو کشور در مورد مقابله با طالبان با هم همکاری کرده بودند و در عراق هم به چنین همکاری تن دادند. با اینحال مسئله سوریه و تکليف بشار اسد موضوع قابل توجهی‌ست که باعث شده امریکا در ميان کشورهای عرب نتواند از همکاری با ايران حرف بزند. ولی می‌شود حدس زد که ظهور داعش و خشونتی که به اسم دفاع از دین می‌کنند و پيش از آن القاعده وجهه عربستان را خدشه‌دار کرده و موافقت عربستان برای مشارکت در مقابله با داعش ناشی از همين تندروی‌ست. مشکل عربستان با ايران مشابه مشکل اسرائيل با ایران است. چه کسی رهبری منطقه را بعهده دارد؟ واقعيت اين است که همين سوال برای شاه هم وجود داشت و خيلی هم عجيب نيست که امريکايی‌ها هم از خودشان بپرسند چه کشوری باید رهبر منطقه باشد. تندروهای عربستان که از نظر جمعیتی در اين کشور دست بالا را دارند کشور را بی‌اعتبار کرده‌اند و هر نوع رهبری عربستان در منطقه به گسترش بيشتر بنیادگرايی می‌انجامد. اسرائیل هم نمی‌تواند رهبر منطقه باشد چون مهاجران غیرخاورمیانه‌ای اين کشور که تعدادشان هم کم نیست چيزی از فرهنگ خاورمیانه را نمی‌دانند و این برای بقا در اين منطقه جزو ضروریات است. بنابراين، به نظر من، فقط ايران است که می‌تواند با مردمی که نسبت به سايرين از انعطاف دینی بيشتری برخوردارند و اهل همین خاورميانه هم هستند رهبر منطقه باشند. منتها همزمان که باید به مردم ايران چنين امکانی داد می‌بايست تندروها را از حکومت دور کرد. اين کاری‌ست که امریکا دارد انجام می‌دهد.

روز هفتم. بر خلاف انتظار، تيم ملی واليبال ايران با دست پرتر از تيم ملی فوتبال از مسابقات جهانی برگشت. وقتی وضع مالی فدراسيون‌های ورزشی ايران را با فدراسيون فوتبال مقايسه می‌کنيد و پول‌هايی که برای خرید بازيکنان حاضر در ليگ‌های فوتبال ايران را با حقوق ورزشکاران سایر رشته‌ها کنار هم می‌گذاريد تازه متوجه می‌شوید واليباليست‌های ايرانی چقدر ممتازتر از فوتباليست‌ها کار کرده‌اند. نکته قابل توجه اين است که همان نقطه ضعف کار تيمی که معمولا درباره کارهای گروهی از هر نوع آن در بين ما دیده می‌شود در واليباليست‌ها نبود. حالا سوال اين است که آیا مديريت مربی تيم ملی واليبال در ايجاد اين کار گروهی موفق موثر بوده يا این که واليباليست‌ها خودشان در اين گمنامی ورزش‌های ديگر در مقابل فوتبال خواسته‌اند ثابت کنند اگر کمی به ما توجه کنيد بهتر از فوتباليست‌ها افتخارآفرينی می‌کنيم؟ به نظرم موضوع در همین تلاش گروهی در عين گمنامی بوده. بجز اين بار که اسم بازيکنان تیم واليبال را می‌دانيم در ساير موارد می‌شود گفت اسم بازيکنان بسياری از تيم‌های ملی را نمی‌دانيم و نشریات چاپی و رسانه‌های اينترنتی هم توجه چندانی به موضوع

                                                 

هفت روز هفته

ندارند. سهم بودجه‌های فدراسیونی به نسبت ناعادلانه تقسیم می‌شود و فدراسيون فوتبال امکانات و بودجه همه را می‌بلعد و نتيجه قابل توجهی هم به بار نمی‌آورد. می‌دانيد مشکل اصلی کجاست؟ مشکل اصلی نگاه وزارت ورزش ايران است که شبيه به نگاه وزارت آموزش و پرورش است. ورزشی‌ها فقط به فوتبال فکر می‌کنند و آموزش و پرورشی‌ها فقط به المپيادی‌ها. همچنان که به ساير ورزشکاران توجه جدی نمی‌شود به خيل عظيم دانش‌آموزان هم توجه جدی نمی‌شود. اگر وزارت ورزش و وزارت آموزش و پرورش را به شکل يک آدم فرض کنیم مثل اين است که یکی از دست‌هايش دو متر است آن يکی دستش 10 سانتيمتر. حالا همان دست 10 سانتيمتری بهتر از دست دو متری نتيجه به بار آورده.  

تا هفته آينده.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

گزارش

درمان ناباروری، یک مقایسه ساده بین ایران و سوئد

۲۳ شهریور ۱۳۹۳
سارا دماوندان
خواندن در ۴ دقیقه
درمان ناباروری، یک مقایسه ساده بین ایران و سوئد