close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش پنجاه و سوم )

۱۳ مهر ۱۳۹۳
عیسی سحرخیز
خواندن در ۱۰ دقیقه
هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش پنجاه و سوم )

دوشنبه 7/4/89

 

امروز وقتي به بهداري رفتم متوجه شدم گرامي هم بستري است، روی تخت و زير سرم. پس علت عدم برخورد نداشتن با يكديگر و فراهم نشدن فرصت براي گله گي معلوم شد، بيماري و غيبت او. مي‌گويند که وی جزو مجروحان شيميايي جنگ تحمیلی است و هرازچندگاهي دچار چنين عوارضي مي‌شود. وقتي هم از بهداري به دفترش مراجعه كرد آن‌قدر كوتاه ماند كه فرصت ارائه ی نسخه شخصی برای خرید دارو توسط خانواده و تاييد دریافت آن نشد. وقتي به زنوبي ‌سر وكيل بند اعتراض كردم كه "چرا با تمام سفارش‌هايی که کرده بودم با آمدن گرامي خبرم نكردي؟"، خود لب به اعتراض گشود : مگر فلانی گذاشت؟ تا رسيد وارد شد و گفت كه مي‌خواهد اعتصاب غذا كند، گرامي هم گفت که "بفرما، اين هم برگه‌ي اعتصاب". در نتيجه من حتي نتوانستم برگه ی مرخصي خودم را به او بدهم.

اندکی بعد معلوم شد كه مصطفي در اعتراض به محدوديت زمان تلفن تصميم گرفته است دست به اعتصاب غذا بزند- اقدامي يك جانبه و سر خود. این کار نه تنها مورد حمايت زندانيان سياسي مستقر در حسينيه واقع نشده كه با انتقادهای جدی همراه بوده و صحبت‌هاي طنز و شوخي هم در پي داشته است.

ارژنگ داوودي در مورد شرايط اعتصاب غذ از جمله اعتصاب غذاي خشك، به او توضيحاتي داده است كه ظاهرا وی توجه چنداني به آن نكرده است. من هم غيرمستقيم شرايط سخت پيش رویش را بیان کردم. در این جريان دست به تعريف اعتصاب غذاي زندانی قرقيزي محبوس در بند 209 را زدم و سر به سر گذاردن جوانان هم بند او در سوئيت احتمالا 44. به گونه‌اي به شرح ماوقع پرداختم که انگار به در بگویی كه ديوار بشنود، ولی فكر نمي‌كنم که روی مصطفی اثری داشته باشد.

شرح دادم : اين جهانگرد اهل قرقيزستان كه براي گردش و ديدن ايران به مشهد سفر کرده بود، از آنجا که سه تلفن به برادرش در آمريكا زده بود، خیلی زود به جرم جاسوسي دستگير شد! او در گفت و گو با هم سلولی هایش مدعي بود كه "وزارت اطلاعات هم اكنون پي برده است كه جاسوس نيستم، اما از آنجايي كه نگران تيره شدن روابط ايران و قرقيزستان در جريان اين مساله است، به من پيشنهاد ‌داده كه مرا به خارج از مرز- خاك افغانستان يا پاكستان- منتقل كند و به این ترتیب آزاد شوم!". اين فرد نگران بود كه اخراج او از ايران به اين شيوه خطر جاني برايش در برداشته باشد، از جمله در خارج از خاك ايران فوت کند یا كشته شود، اما مسؤولان ايران به کلی منكر حضور او در خاك كشور در ايام زندان و بازداشت شوند.

با آب و تاب اضافه کردم که در زمان بازداشت نسبتا طولانی وی در سال 88، چون کسی در زندان جواب درستی و حسابی به او نمی داد و نمی دانست که کی آزاد می شود، به اصطلاح در جهت احقاق حقوق خود هفته‌اي يك بار دست به اعتصاب غذا مي‌زد و چون نمي‌توانست گشنگي را تحمل كند، اندک مدتی بعد اعتصابش را مي‌شكست. در اين مدت فرصتي براي جوانان ايراني هم بند او که حالا خیال شان از بازجویی ها راحت شده بود و منتظر آزاد شدن بودند، فراهم مي‌آمد تا با شوخی و خنده جیره ی غذایي او را بخورند. آن ها حتي زماني كه مي‌دانستند که او تصمیم دارد شب اعتصابش را بشكند به جیره ی شامش هم رحم نمي‌كردند و قرقیز بی نوا مجبور مي‌شد سر بي‌غذا به زمين بگذارد، يا به نان و پنیری ساده‌اي يا جيره‌ي صبحانه ی فردا بسنده كند. در این میان طول کشیدن اعتصاب غذا گاه موجب انتقال او به انفرادي مي‌شد و باز شكستن اعتصاب!

به شرح روش اعتراض دیگری وی هم پرداختم که تعریف آن مایه ی خنده ی جوان هم بند وی بود: این جوان قرقیز گاه نیز تصمیم می گرفت که دست به خودکشی بزند، اما چون شی برنده ای پیدا نمی کرد و به پریز برق هم دسترسی نداشت، و چون سعید امامی نمی دانست که چگونه می توان داروی نظافت را در حمام بلعید و به زندگی خود خاتمه داد، محبور بود شیوه های پیشنهادی جوانان هم سلولی خود را امتحان کند، از جمله استفاده از کیسه نایلون میوه های ی خریداری شده برای خفه کردن خود! در این رابطه تشویق می شد که سر را درون کیسه فرو کند و دیگران در آن را محکم ببندند تا هوا وارد نشود، اما پس از گذشت چند دقیقه و احساس خفگی تلاش می کرد که سر خود را از کیسه بیرون بیاورد، اما این بار نوبت دیگران بود که دو سر کیسه را محکم نگاه دارند و اجازه ی ندهند سر خود را بیرون بیاورد و نفس تازه کند؛ تا آن زمان نوبت دست و پا زدن فرا می رسید و صدای قهقه های آنان بالا می رفت و در راهرو می پیچید و به دیگر سلول ها می رسید!

شب وقتي مسؤول غذا، جيره‌ي صبحانه ی مصطفي را نزد افسر نگهبان برگرداند، با اعلام خبر اعتصاب غذاي او و نگرفتن جیره ی شام و صبحانه، ماموری به داخل حسینیه آمد و به او گفت كه خودش بايد همراه با غذا به زير هشت بيايد و فرم مربوطه را امضا كند تا مساله ی اعتصاب غذا صورت جلسه شود.

دوستان از جمله مهدي هم در اين خصوص به او توضيح دادند و اين نكته را بيان كردند كه اگر اعتصاب سه روز ادامه پيدا كند به انفرادي منتقلش خواهند کرد. اما مصطفی ظاهرا به اين مساله توجه ندارد و دلش خوش است به خبررساني های بیرون زندان. از این رو، به نظر می رسد وی در ادامه دادن اعتصاب غذا جدي است.

آخر شب وقتي چند بازرس طبق روال گذشته براي كنترل خاموشی و... مراجعه كردند و مصطفی با آنان وارد گفت‌وگو شد و به زیر هشت رفت، اين حدس و گمان و حتی شايعه در حسينيه پيچيد كه می خواهند او را از همین ابتدا به انفرادي بفرستند. وقتی بعد از چند دقيقه بازگشت، معلوم شد كه در این مدت مشغول توضيح دادن درباره ی علت اعتصاب غذا بوده است و شكايت کردن در خصوص مشكل تلفن.

حال بايد ديد كه او اين ماجرا را تا كجا مي‌تواند پيش ببرد؛ آیا در کارش موفق خواهد شد يا بدون نتيجه در اقدامي انفرادي و با تبليغاتي محدود مجبور به عقب‌نشيني خواهد گردید. زماني كه شايعه‌ي دستگيري و انتقال او به انفرادي مطرح بود، كرمي خيرآبادي به شوخي مي‌گفت : "اگر موفق شود همه ی ما امتياز مي‌گيريم. اگر هم شكست بخورد، حسابي حال خودش گرفته مي‌شود." در اين ميان دوستان ديگري هم بودند كه به شوخي و جدي اين نكته را مطرح مي‌كردند كه اگر به انفرادي انتقال يابد، چند روزي از دست دردسرهايش در خصوص تلفن و برخورد با اين و آن راحت خواهند بود!

اما نکته ی مهم این است که این ماجرا هرچه كه باشد، هر هدفي كه پشت محدود كردن تلفن و كنترل آن وجود داشته باشد، اين حسن را براي مقام های امنیتی و مسؤولان زندان داشته است كه هر روز بين زندانيان سياسي سر هيچ و پوچ بحث و مجادله شكل مي‌گيرد كه تا این زمان يك سر آن به گونه‌اي مصطفی بوده است.

کاش موضوع بحث و مجادله بین زندانیان سیاسی تنها همین بود. يكي از مباحث غیرمترقبه در شرايطي بروز كرد كه با دوستان مشغول گفت و گو درمورد حد و اندازه‌ي خريدهای گروهی و ضرورت محدود كردن آن- به پيشنهاد من- بوديم. حرف من اين بود كه در يك دوره ی ده روزه به طور متوسط نفری بيش از شصت هزار تومان خرج كرده‌ايم و با احتساب قیمت موجودي انبار و مواد ذخیره شده، خريد سرانه‌ ی جمع ما معادل چهل هزار تومان خواهد بود كه با دیگر موارد مي‌شود هر نفر حدود صدو بيست هزارتومان كه رقم بالايي است. در شرايطي كه سه عضو ديگر گروه- مهدي، مسعود و تا حدودي احمد- اين رقم هزینه ی ماهانه را معقول مي‌دانستند، داوود هم با من همدلي نشان داد و سقف ماهي هشتاد هزار تومان و كف شصت هزار تومان را پيشنهاد داد. استدلال من اين بود كه در بند350- چه در اتاق 2 و چه اتاق 9 اوین - متوسط هزينه‌ي ماهانه گروه – کمون- سي چهل هزار تومان بوده است و با احتساب هزينه‌هاي شخصي زيادش می شده است پنجاه تا شصت هزار تومان در ماه.

استدلال من این بود که با این حساب و کتاب سرانگشتی، اين رقم طی یک سال دو برابر شده است كه فارغ از توان مالي افراد، انجام چنين خرجي در زندان برای زندانیان سیاسی درست نيست و بايد به گونه‌اي تعديل شود. بحث‌هاي دو سه نفره در این جلسه ی غيررسمي كه امکان نتيجه گیری مشخص هم در آن فراهم نشد، دست کم اين حسن را داشت كه خود به خود فكر صرفه‌جويي مطرح شود و حذف برخي از اقلام تنقلاتي با جديت پیگیری گردد- فكري كه بايد در حهت عملي شدن آن تلاش بيشتري انجام دهیم.

درست است كه به باور من نبايد در زندان به بچه‌ها سخت بگذرد، اما رفتار و كردار ما هم نبايد به گونه‌اي باشد كه نوعي فرهنگ بي‌خيالی و رفاه طلبي را كه با هدف و ماموريت و فرهنگ زندانيان سياسي همخواني ندارد، دامن بزند و موجب مضحکه ی زندانیان عادی شود.

صبح سه‌شنبه 8/4/89 ساعت: 11:00 هواخوري كارخانجات، بند3 كارگري

پي‌نوشت:

امروز هم آيت‌الله خامنه‌اي ملاقات داشت، هم احمدي‌نژاد مصاحبه مطبوعاتي و راديو و تلويزيونی. ملاقات نكردن خانواده آيت‌اله بهشتي با رهبري و رياست جمهوري در سالگرد شهادت آن مرحوم، و در مقابل ديدار با هاشمي و سيدحسن خميني بسیار پر معنی است.

برگزار كردن مراسم سالگرد در اقدامي اعتراضي، و خبرها و شايعات اوليه‌اي كه در خصوص انجام تظاهرات پراكنده به ما رسيده، حاكي از گرم بودن فضاي سياست، حتي با گذشت بيش از يك سال از 22خرداد 88 است. حرف‌هايي هم كه توسط رهبري زده مي‌شود، به ويژه تكيه‌اي كه او بر جريان فتنه مي‌كند و لزوم داشتن بصيرت و... در حسينيه ی بند 3 بيش از همه چيز موجب مضحكه و خنده است، همچون صحبت‌هاي احمدي‌نژاد به خصوص در ابعاد بين‌المللي كه موجب شوخي و مسخره است. اين مباحث نشان مي‌دهد كه فضاي طنز بيش ار فضاي نقد بر زندان‌ها حاكم است، حتي در ميان زندانيان عادي. این موارد نشان می دهد مباني ارزشی گذشته، كم و بيش، تغيير يافته است و تعامل زندانيان سياسي با زندان و زندانبان نيز.

اين خبر هم امروز مطرح شد كه زندانيان سياسي متفرقه‌اي كه در بندهاي ديگر زندان اوين نگاهداري مي‌شوند قرار است به بند 350 انتقال يابند. در نتيجه با امکانات محدود موجود، احتمال انتقال، چند نفر نيز وجود دارد.

هر چند كه اين فرضيه هم هنوز رد نشده است كه با آماده شدن بند جديد نسوان رجايي شهر و انتقال زندانيان زن به مكان جديد، برنامه‌ي طراحي شده براي انتقال ما به اين نقطه، هم زمان با انتقال زندانيان از اوين به كرج اجرا نشود. بايد منتظر ماند و ديد كه كي به كجا مي‌رويم. هر چه باشد و هر جا كه برويم مسلما اين محيط آرام و خنك، همراه با وزش مداوم، در کنار گل و سبزه و پرندگان را از دست خواهيم داد.

فرصتی دست داد تا به نوعی مراسم ميلاد حضرت اميرالمومنين(ع) را به جاي آوردم و روز پدر را به تعدادی از دوستان تبریک بگویم. طبق معمول براي اينكه تعادل برقرار شود، هم زمان به بهزاد نبوي و ابراهیم يزدي زنگ زدم. دكتر يزدي خيلي با احتياط صحبت مي‌كرد، معلوم بود که موضوع شنود تلفنی در جامعه جدی است. بحث‌ها كلي بود در مورد اوضاع جسمي و وضعيت زندان و هم بندي‌ها و سلام رساندن به اين و آن. صحبت با بهزاد هم در همين حد بود، اما همراه با شوخي و خنده هميشگي. اين بار باز از علت ندادن مرخصي پرسيد كه خودش هم جواب را مي‌دانست و مساله را وصل كرد به قندان و گاز و...

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان تهران

غنچه قوامی از چهار روز پیش اعتصاب غذا کرده است

۱۳ مهر ۱۳۹۳
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۳ دقیقه
غنچه قوامی از چهار روز پیش اعتصاب غذا کرده است