close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش پنجاه و پنجم )

۱۷ مهر ۱۳۹۳
عیسی سحرخیز
خواندن در ۱۲ دقیقه
هتل تک ستاره٬ یادداشت های روزانه زندان (بخش پنجاه و پنجم )

پنجشنبه 10/4/89

امروز پنجشنبه است و روز ملاقات، آن هم ملاقات زنانه. چنين ملاقاتي موجی وسيع‌تر و اثرگذارتر را در بچه‌ها ايجاد مي‌كند و باعث جنب‌وجوش خاص در حسینیه می شود. نيمه شب كه با صداي هدفون راديوي درگوشم با اخبار ساعت 3 صبح ناگهان چشم باز کردم، دیدم مهدي و مسعود هنوز بيدارند و در کتابخانه مشغول مطالعه و نگارش.

مهدي داشت يادداشت‌هاي روزانه ی مرا مي‌خواند كه قرار بود امروز تحويل دهم، مسعود هم مشغول نوشتن بود؛ هنوز نمي‌دانم در مورد چه چيزي! رفيعي را در حال سيگار كشيدن ديدم. علت شب بیداری و پناه بردن به سیگار را پرسيدم، در اين وقت صبح. گفت كه منتظر است در حمام باز شود. هنوز بيست دقيقه‌اي به زمان گشوده شدن حمام باقي مانده بود! شايد هم مشكل تنها به روز ملاقات باز نمي‌گردد و موضوع خراب بودن حمام‌ها و نبودن آب گرم طي دو سه روز گذشته علت شب بیداری بعضی از زندانیان است، عادی و سیاسی.

صبح ديروز كه گرامي به حسينيه سر زد، يكي از مباحث جدی هم همين موضوع بود و شوخي‌هاي گنجانده شده در دل شكايت عدم امكان استحمام به موقع. طبرزردي به گرامي گفت كه فلانيسحر قبل از نماز به حمام نياز دارد و حمام آب سرد مي‌تواند موجب بيماري پيرمردها شود! من هم ضرورت زود حل شدن مشکل را به او كه جوان‌تر است و صاحب اولاد فراوان حواله كردم و بحث را بردم به موضوعی جدی، یعنی نياز زندانیان به دوش گرفتن پس از ورزش صبحگاهي. چه صف حمام نيمه شب به دليل خرابي دستگاه باشد و سرد بودن آب و چه ملاقات‌هاي زنانه، اين جنب‌وجوشي است كه پنجشنبه‌ها، به ويژه در روز ملاقات‌هاي زنانه بيشتر به چشم مي‌خورد. بحث تنها به حمام کردن و سر و صورت را صفا دادن هم ختم نمی شود. از يك دو روز قبل نوبت وقت گرفتن از استاد سلماني است و بعد هم ريش زدن و استحمام و استعمال عطر و ادوكلن. هر چه باشد مادر و خواهر از راه مي‌رسند يا مهمتر از آن ها دختر و همسر . نگاه زنانه به زندان با مردانه بسيار متفاوت است و توجه به سر و رو و ريخت و لباس زندانی.

با آهسته راه رفتن مخصوص، با سروصداي اين گونه مواقع و اداي مامور و... را در آوردن، مهدي و مسعود را از كارشان انداختم و البته در كنارش با خندیدن و خنداندن. در زمان بازگشت از دستشويي و رفتن به رختخواب این کار به گونه‌اي ديگر تکرار شد. هر چه تلاش كردم بخوابم ممکن نشد. درنتیجه، من هم به جمع شب بيداران سحرگاهي پيوستم. مهدي كه به جمع حمام رفتگان اضافه شده بود، ساعتی بعد با ريش کوتاه شده و انکادر كرده براي خلوت شدن جای بوسه‌ي مادر و دختر آمد و مشغول نوشتن نامه شد به رهبري.

هنوز وقت اذان نشده بود و خواندن نماز؛ از این رو فرصتي بیشتر فراهم آمد تا اين لحظات را دقیق تر ثبت كنم. داوود هم با نزديك شدن وقت اذان از نمازخانه ی خود ساخته‌اش- زاغه‌ي تجهيز شده به چراغ و... - بيرون زد براي تجديد وضو و وضو. محمودیان در میانه ی راه سلیمانی را صدا زد و شروع کرد به دست انداختن من؛ "نگاه كن پنجشنبه نشده دارد خاطرات روز پنجشنبه را مي‌نويسد!". بعد، اشاره‌اي شد به اين گونه تاريخ‌نويسی‌ها و پرگويي‌ها، و در مقابل شیوه ی خلاصه‌نويسي‌ و ثبت محدود وقایع تاريخی. من اشاره‌اي داشتم به خاطرات و پاورقي‌هاي پرشماره‌ي جلال رفيع براي يك سفر دو سه روزه به نيويورك، در روزنامه اطلاعات و دوستان به كتاب‌هاي خاطرات خاصي مشتمل بر تنها چند كلمه؛ خلاصه‌اي از وضع خود و حوادث تاريخي مهم روز.

آنچه مسلم است هر گلی بوي خودش را دارد، به خصوص از نوع اين نوشته‌ها كه بيشتر وقت پركن است و دستمايه‌اي براي نوشته‌هاي احتمالي آينده! باز اين بحث در میان دوستان مطرح شد كه من دارم در زندان حال خودم را مي‌كنم، از جمله با یادداشت نوشتن ها و خاطره‌نويسي‌های خاص خود. آنچه براي خودم روشن است، این است که دوران حبس و زندان براي من رويكرد متفاوتي با بسياري ديگر از زنداني‌ها دارد، يك زندگی خاص است با شرايط روحي و جسمي ويژه- به خصوص كه اكنون يك سال است در بازداشت هستم، بدون محاکمه و حكم قضایی و روشن شدن وضع آینده و میزان مجازات.

در مقايسه با ديگران كه پنج شش سال حبس دارند و حكم‌اشان قطعي شده است، وضع من کاملا متفاوت است. احكام سنگین آنان دستمايه‌ي سر به سر گذاشتن شان شده است از سوي من؛ " شما بايد حالا حالاها اینجا بمانيد، اما من تا چند روز ديگر آزاد خواهم بود!" البته این گروه از دوستان هم ساکت نمی نشینند و شرط می بندند که من هم باید دست کم ده سالي حبس بكشم؛ هرچند كه اتهام‌هاي آمده در کیفرخواست من سرجمع حداکثر می تواند سه سال حبس دربر داشته باشد و تا چشم به هم بزنم باقی آن هم پایان رسیده است. حتی با شرط صدور حکم حداكثر مجازات که می شود سه سال، دو سال بابت توهین به رهبری و یک سال هم تبلیغ علیه نظام، نيمي از آن تا زمان قطعی شدن حکم طی شده است و رسيده‌ام به شرايط آزادي مشروط!

***

ملاقات همان طور كه "پيشواز" دارد دارای "پسواز" هم نیز هست. هر چقدر ساعات پيش از ملاقات توام با شور و نشاط و شادي است، ساعات پس از ملاقات انباشته مي‌شود از سكوت و سكون و در خود فرو رفتن و تفكر. در اين ميان يك زمان میانه نيز وجود دارد كه گفتن مداوم "چشم شما روشن است" و تلاش برای "كسب خبر"، در دقایق اول پس از بازگشت از سالن ملاقات. اين مقطع میانی كه مي‌گذرد و زمان تبريك گفتن و مبادله‌ي خبر، كم كم نوبت در خود فرو رفتن و فكر كردن و گاه زانوي غم بغل كردن مي‌رسد و به آزادي انديشيدن و زمان بودن دوباره در كنار دوستان و خانواده، به ويژه براي جوانان و به خصوص تازه دامادها- و لابد در بند زنان تازه عروس‌ها و... هر چه روز به انتها نزديك مي‌شود و سایه ی غروب دامن می گسترد، خستگي شب بيداري‌ها و سحرخيز بودن هم به اين مجموعه سستي‌آور و غم‌افزا اضافه مي‌شود تا عاملي شود براي زودتر فرا رسيدن شب و سريع‌تر به بستر رفتن. حالتي كه امشب در مسعود بود و مهدي و رفيعي و... اين روز خاص، بسته به زمان ملاقات در زندان محل استقرار متفاوت است. در اين مدت یک سال گاه دوشنبه بوده است ، گاه پنجشنبه در اوین و مدتي هم چهارشنبه وقتي كه در فرديس بوديم، اكنون باز پنجشنبه است. اما رسم گذشته ها، پیش از انقلاب بيشتر بر جمعه‌ها بوده است و دوشنبه‌ها. اگرچه اكنون جمعه‌ها و ايام تعطيل ملاقات زندانيان تعطيل مي‌شود، اما پيش‌تر گويا جمعه حالتي خاص براي زندانيان سياسي داشته است، چه از جهت ديدن خانواده‌‌اشان و چه ملاقات های اتفاقي يا برنامه‌ريزي شده با خانواده ديگر زندانيان.

لابد اين تفكيك زمان‌هاي روز ملاقات بوده است كه محمود دعايي را مجبور كرد از غروب‌هاي حزن‌انگيز جمعه‌ها در زندان خاطره بگويد و ناغافل سخن را ببرد به شنيدن ترانه‌هاي خوانندگان زن در دوران گذشته، رژيم پهلوي- آن زمان كه در مصاحبه ای با راديو یا تلويزيون متذکر شد كه جمعه غروب بند حالتي حزن‌انگيز داشته است، جان می داده است برای در گوشه‌اي نشستن، چشم بر آخرين انوار خورشيد نشسته به سقف يا ديوار سلول دوختن و گوش دل سپردن به صداي محزون خواننده‌اي –دلكش- كه از راديو زندان برمي‌خاسته است، یا ترنم زیر لب زندانيان. این آهنگ آن ها را با خود به بيرون محبس مي‌برده و به نزد بستگان و دوستانشان مي‌رسانده است؛ "سحر كه از كوي بلند جام طلا سر مي‌زند...".

البته وقتي كه از دعايي صحبت مي‌شود بايد اين سخنان را از زبان شیرین اين مرد مبارز شنيد كه زماني - چه در ايران و چه در خارج- چه در فعاليت علني و تبليغاتي و چه در مبارزات مخفي و نيمه مخفي همه جا حضور داشته است و اكنون شایع است که در انزواي خود، منتظر است تا روزنامه اطلاعات را از او بگيرند!

آن زمان كه بیان خاطره‌اش ناخواسته به شنيدن ترانه‌ي يك حواننده‌ي زن دوران طاغوت رسيد. به گونه‌اي تلاش كرد كه ماجرا را در حكومتي كه خواندن زن حرام است و ممنوع و شنيدنش هم چون آن، به گونه‌اي اصلاح كند و ماجرا را به زندان و زندانيان بكشاند. كاش از همان زمان اين لاپوشاني‌ها به مسير ديگري مي‌رفت و آنچه در دل بود و در عمل جريان داشت بي‌واهمه بيان مي‌شد! در این شرایط می شد عامدانه به سمت و سويي مثبت حركت ‌كرد تا ديگران فرصت نكنند مسير انقلاب را از همه سو به کژراهه اي بی پایان اندازند و از مسیر اصلی اش منحرف كنند. نگاه امثال دعايي در خصوص موسيقي به گونه‌اي در راستاي ديدن فيلم و... بود و دايره‌ي باز آن براي تماشاي عام از منظر خاص و حس گناه شخصي. همان مواردی كه آيت‌الله خميني در جايگاه رهبر گاه در خصوص سریال های تلویزیونی بيان مي‌كرد، در مقابل جريان مرتجع حامي حرمت موسيقي و شطرنج و...

امروز توانستيم اين بحث را هم با گرامي جا بيندازيم كه وقت مصوب تلفن صبحگاهي را كه پنجشنبه‌ها، هم زمان با ملاقات تعطيل مي‌شود، به بعدازظهر منتقل کنيم. اين خود يك گام مثبت و رو به جلو بود، در شرايطي كه انتظار داشتيم ملاقات امروز همراه با حادثه يا محدوديتي خاص باشد. حادثه‌اي كه جلوه‌اي از آن را در همان ابتداي روز با اعلام اسامي سري اول ملاقات رخ نمود! اسامي را كه خواندند نام من و مهدي در ليست اول خوانده شد، اما اسم من را جزو ملاقات‌كنندگان حضوري خواندند و اسم مهدي را در گروه ملاقات‌كنندگان كابيني. با توجه به اين پيش‌بيني و شايعه كه اسم دو نفر را به دلايل تنبيهي از ليست ملاقات حضوري به ليست ملاقات كابيني انتقال داده اند، به سرعت تصميم گرفته شد كه مهدي در اعتراض به این اقدام به سالن ملاقات نيايد و من به مادرش بگويم كه نروند و صبر كنند تا ملاقات از زمان کابینی به حضوری تغيير وضعيت پيدا كند وگرنه ملاقاتي صورت قرار نخواهد گرفت. در اين ميان عمه‌ي مهدي كه خودش را به داخل گروه ملاقات‌كنندگان كشانده بود اصرار داشت كه محموديان كوتاه بيايد و به ملاقات برنامه‌ريزي شده کابینی تن دهد. به او گفته شد باید صبر كند تا نتيجه‌ي گفت‌وگوها مشخص شود و وضع ملاقات روشن گردد.

تصور من اين بود كه وقتي گرامي با تاخير- ساعت ده‌ را اعلام كرده بود- از راه مي‌رسد با او وارد گفت‌وگو شويم و تصميم اتخاذ شده را ملغي كنيم. در ميانه‌ي ملاقات بودم كه ديدم مهدي از راه رسيد و خبر آورد كه مشكل اش در گفت‌وگوي تلفني با كرماني مسؤول حفاظت زندان حل شده است- لحظاتي بعد مادر و عمه مهدي هم به سالن ملاقات وارد شدند كه اين بار خلوت و خالي و تقريبا به حالت خصوصي.

برخلاف تصور ما كه نامه‌ي اعتراض خانواده‌های زندانیان سیاسی، از جمله درخصوص وضع ملاقات مشكل‌زا خواهد شد، اين هفته با آنها بهتر و مناسب‌تر برخورد شده بود و ظاهرا از گشتن و بازرسی هم خبري نبود. در نتيجه مادر مهدي تي‌شرتي براي او آورد كه من پوشيدم و به حسينيه بردم و رويا نيز بدون دردسر متن دفاعيه‌ي تايپ شده را منتقل كرد و من هم دفترچه‌ي يادداشت‌ها را به همراه دو كتاب خوانده شده دادم كه به کتابخانه ام بازگرداند!

به هر حال برخلاف انتظار ما، نه تنها هيچ محدوديتي اعمال نشد بلكه وقتي گرامي به دفترش بازگشت ضمن حل مشكل حذف زمان تلفن صبح به گونه‌اي رسمی به مهدي اعلام كرد كه "محدوديت اعمال شده از جانب او و كرماني نبوده است، بلکه از جانب فرد ديگري - كه حتما حاج كاظم رئيس زندان نبوده و نيست- اعمال شده است". حال بايد ديد اين فرد كيست و چرا دست به اين كار بي‌فايده و نافرجام زده است. ب

عد از پرس‌وجوي چند روز پيش گرامي براي اطلاع از تعداد تخت‌هاي خالي حسينيه، امروز 15-14تخت فلزی به حسينيه انتقال دادند. اين گامي به جلو در جهت افزوده شدن زندانيان حسينيه است و نشانه‌ي جديدي از رسيدن مهمان خوانده و ناخوانده! خدا نكند كه حرف شوخي و جدي گرامي درست از آب درآيد كه "زندانيان مربوط به احكام متهمان كهريزكي در راه هستند!". اين مساله مي‌تواند بر میزان تنش داخل حسينيه بیفزاید. مهمانان قبلي که گويا از محكومان سازمان بودند گفته می شود به بند 8 ا نتقال يافته‌اند. بايد ديد مهمانان جديد در عمل به درستي مهمان خواهند بود يا از قرنطينه به نقطه و مكاني ديگر انتقال خواهند يافت.

قرار است امروز تعدادی از خانواده‌هاي زندانيان سياسي- به ديدار سيدحسن خمینی بروند. اين در شرايطي است كه در ميان خانواده‌هايي كه به رجايي شهر آمده اند، بسياري از برنامه و محل حركت اتوبوس و ساعت آن خبر نداشتند. گويا به دلايل رعايت مسائل امنيتي اطلاع‌رساني گسترده و مناسب به عمل نیامده است. قرار شد آناني كه نمي‌دانند با رويا تماس بگيرند و او اطلاعات محدودي را كه دارد به آنان منتقل كند. گويا قرار است اتوبوسي از كانون توحيد، خانواده‌ها را به قم منتقل كند.

رويا هم از مكان ملاقات و ساعت طولاني اين سفر خبر نداشت، اما گفت نمي‌خواهد در آن شركت كند. ظاهرا دلخور است كه طي اين مدت يك سال، نه خاتمي و نه سيدحسن و نه ... يك بار هم که شده به منزل ما سر نزده‌اند. خودم هم دليل اين كار را نمي‌دانم، هر چند که با توجه به مسائل گذشته می توانم حدس بزنم علت آن چست او اشاره مي‌كرد به ديدار فوري و زود هنگام این افراد با زندانيان سياسي ديگر از جمله خانواده محسن آرمين كه با وجود آن که از آخرين دستگير شدگان بوده است، اما به ديدار خانواده‌اش رفته‌اند، من تمام تلاشم در زمان ملاقات اين بود كه چنين مسائلي را بي‌اهميت جلوه دهم و اشاره ای نداشته باشم به ملاحظات چند سال اخير اين گروه از دوستان از دیدن و مواجهه با من، حتي در مراسمي چون مراسم ترحيم- چه برسد به جلوگيري از سخنراني‌ام در مراسم سالگرد احمد بورقاني خدابيامرز.

البته من آن زمان راحت‌تر مي‌توانستم ملاحظات آنان را درك كنم. من منتقد جدي و آشكار آيت‌الله خامنه‌اي بودم و آنان آشكار و نهان، رسمي و غيررسمي، مطيع امر رهبري. اما اكنون كه صف‌كشي‌ها اين گونه روشن شده است و انتقادها علني نمي‌توانم علت چنين كارهایي را پيش خود حلاجي كنم. خدا كند علت فقط نداشتن وقت و فرصت لازم باشد، در اين بحبوحه‌ي بيكاري سیاسی و علافي اجتماعی! امید دارم که سيدحسن چنین صف‌كشی هایی را در اين ملاقات خبري‌تر كند.

بامداد پنج‌شنبه ظهر جمعه 11/4/89 ساعت 4صبح- 12ظهر حسينيه بند3

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان تهران

اجرای دستورالعمل جدید سیرک‌ها از سوی سازمان حفاظت محیط زیست

۱۷ مهر ۱۳۹۳
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۲ دقیقه
اجرای دستورالعمل جدید سیرک‌ها از سوی سازمان حفاظت محیط زیست