«الیکا آشوری»، فرزند «انوشه آشوری»، زندانی ایرانی- بریتانیایی که با اتهام «جاسوسی برای موساد» در زندان اوین به سر میبرد، میگوید با دیدن مستند «میزبانی ناجوانمردانه» بار دیگر به این فکر کرده است که چرا دولتها و نهادهای بینالمللی حقوق بشر درباره وضعیت زندانیان دوتابعیتی اطلاعرسانی نمیکنند.
مستند میزبانی ناجوانمردانه، ساخته «مازیار بهاری»، روایت «نزار زکا»، شهروند لبنانی- آمریکایی، درباره آنچه است که در چهار سال زندان در ایران بر او گذشته است.
نزار زکا، کارشناس فناوری اطلاعات و مدافع آزادی اینترنت، در سال ۱۳۹۴ به دعوت «شهیندخت مولاوردی»، معاون وقت «امور زنان و خانواده رییسجمهوری ایران»، برای شرکت در «همایش بینالمللی نقشآفرینی زنان در توسعه پایدار» به ایران سفر کرد و به اتهام «جاسوسی برای کشور متخاصم آمریکا» بازداشت و به ۱۰ سال حبس محکوم شد. او پس از چهار سال حبس، نهایتا آزاد شد. مستند میزبانی ناجوانمردانه شرحی از وضعیت او در دوران بازداشت و شکنجههایش است.
حالا الیکا آشوری که پدرش وضعیتی مشابه با نزار زکا را تجربه میکند، میگوید: «چرا انقدر هشدارها برای سفر نکردن به ایران اندک است. من هم قبل از اینکه پدرم دستگیر شود، نمیدانستم نباید به ایران رفت و اینکه چهقدر زندانی بیگناه در ایران وجود دارد.»
انوشه آشوری، ۶۶ ساله، مهندس بازنشستهای است که در دوران جوانی به انگلیس مهاجرت کرد. او پس از مهاجرت خود تا زمان بازداشتش در اوت ۲۰۱۷ بارها به همراه اعضای خانوادهاش (همسر، دختر و پسرش) به ایران سفر کرد و هرگز با مشکلی مواجه نشد. اما در آخرین سفرش به ایران، به اتهام جاسوسی برای موساد بازداشت و پس از آن در دادگاه انقلاب به ۱۰ سال حبس و پرداخت جریمه نقدی ۲۹ هزار و ۸۵۰ پوند محکوم شد. او هنوز در حال گذراندن محکومیت خود در زندان است.
فرزند انوشه آشوری پس از تماشای مستند «میزبانی ناجوانمردانه»، برای اولین بار از زمان بازداشت پدرش، جزئیاتی را از بازداشت، آزارو اذیتها و تلاش پدرش برای پایان دادن به زندگیاش روایت میکند.
نزار زکا در این مستند از شکنجههایی مثل ایستادنهای اجباری طولانیمدت گفت، آیا پدر شما هم در دوران بازجویی دچار شکنجه فیزیکی یا روحی شده است؟
- طبق گفتههای پدرم او با شکنجه فیزیکی مواجه نشده، اما به شدت تحت شکنجههای روحی بوده است. حالا شاید شکنجه جسمی هم شده، اما برای مراعات حال ما چیزی نمیگوید. پدرم گفت در دوران بازجویی وقتی اجازه تماس با خانواده را نداشته، به او گفته بودند همسرت ولت کرده است. گفته بودند مامورانمان به قنادی دخترت رفتند و با او حرف زدند. الآن میدانیم که دخترت چه شیرینیهایی دوست دارد، ولی اگر بار دیگر بروند به همین مهربانی نخواهند بود. او را برای جان ما تهدید کرده بودند. پدرم یک بار در اعتراض به فشارها برای اعتراف اجباری، دست به اعتصاب غذا زده بود. تهدیدش کرده بودند که اگر ادامه دهد، او را به اتاق زندانیان سومالی میفرستند. شایعه بود که اگر زندانیان شیعه به اتاق زندانیان سومالی که سنی هستند منتقل شوند، یکی دو شب بیشتر دوام نمیآورند. خلاصه همه این تهدیدها به اضافه چهار ماه بودن در سلول انفرادی و بازجوییهای طولانیمدت، باعث شده بود که به تمام کردن زندگیش فکر کند.
چرا مدت زمان زیادی طول کشید تا بازداشت پدرتان علنی شد؟
- در ابتدا وقتی با وزارت امور خارجه انگلیس تماس گرفتیم، خیلی پافشاری کردند که ما مسئله را عمومی نکنیم و ما هم علنی نکردیم. به ما گفتند اگر به رسانهها نکشانیم شانس بیشتری برای آزادی پدرم وجود دارد، چون دولت ایران دوست ندارد دربارهاش بد حرف زده شود. گفتند طبق تجربههای قبلی سکوت به آزادی زندانیان کمک بیشتری میکند. اما در نهایت ایران بازداشت پدرم را در اخبار عنوان کرد. در این نقطه دیگر برای اینکه نمیخواستیم پدرمان را بد جلوه بدهند، خودمان شروع به حرف زدن کردیم. ولی راستش قبل و بعد عمومی شدن بازداشت پدرم دولت بریتانیا کمکی به ما نکرد. استدلالشان این است که حکومت ایران دوتابعیتیها را قبول ندارد و دولت بریتانیا قدرتش برای کمک پدرم و امثال او محدود است. نهایتا متوجه شدیم حرف زدن درباره پدرمان برایش بهتر است، حداقل هر بار حرف زدن درباره او یک امید کوچکی به پدرم در زندان میدهد که فراموش نشده است.
آیا پس از بازداشت پدرتان کسی از افراد خانواده به ایران سفر کرد؟
- به پدرم گفته بودند اگر اعضای خانوادهات پایشان به ایران برسد، ما آنها را هم به جرم جاسوسی شبیه خودت بازداشت میکنیم. او همین را در تماس تلفنی به ما گفت و همین باعث شد که برای تنبیه، او را دو هفته به سلول انفرادی منتقل کنند.
شغل پدر شما چیست؟
- پدر من چند سال پیش از سفرش به ایران بازنشسته شده بود. او مهندس ساختمان بود و یک شرکت خصوصی داشت که محصولی به نام روفیکس برای ضد زلزله کردن خانهها تولید میکرد. اتفاقا با همین محصول به خیلی از مناطق زلزلهزده ایران هم کمک کرده بود. اما هیچ وقت کار دولتی یا فعالیت سیاسی نداشت. اساسا از سیاست خوشش نمیآمد. هیچ وقت هم ما با مقامات بریتانیا مراودهای نداشتیم. ما و پدرم قبل از بازداشتش بارها به ایران سفر کرده بودیم، سفر ما جنبه تفریحی و دیدن فامیل را داشت. من قنادی دارم و برادرم در حرفه موسیقی است. راستش ما هیچ وقت فکر نمیکردیم سفر به ایران برایمان مشکلی پیش بیاورد. پدرم هم سالی دو سه بار به ایران میرفت و بار آخر برای مراقبت از مادربزرگم که زانویش را عمل کرده بود، به تهران رفت. من هم پنج ماه بعد از پدرم قرار بود که به تهران بروم.
چه مستنداتی برای اتهام جاسوسی پدرتان در پرونده عنوان شده است؟
- کامپیوتر و لپتاپ پدرم را هک کردند، اما هیچ سندی برای اتهام نیافتند. خودش هم هیچ وقت اعترافی نکرده است. در پرونده پدرم نوشته شده که او شرایط جاسوس بودن را دارد، اما نوشته نشده است به چه دلایلی. یعنی بر اساس یک حدس و گمان به پدرم حکم ۱۰ سال حبس را دادند. البته این را هم بگویم که به پدرم پیشنهاد همکاری دادهاند، اینکه جاسوس دولت بریتانیا به نفع آنها باشد. پدرم به ما گفت ترجیح میدهد در زندان بماند تا اینکه برای دولت دیگری جاسوسی کند.
اموالی از پدرتان در زمان بازداشت و یا پس از آن توقیف شد؟
- بله، پاسپورت، لپتاپ و حلقه ازدواج و سی پوندی را که در جیب کتش بود و میخواست موقع رسیدن به لندن به تاکسی بدهد، ضبط کردند. چند وقت پیش درخواست دادیم تا وسایل را برگردانند، پدرم گفت، مادربزرگم برود و تحویل بگیرد، اما به او گفته بودند که وسایل گم شدهاند.
وضعیت جسمی پدرتان چگونه است؟ آیا بیماری خاصی دارد؟
- به جز زانودرد همیشگی، مشکل درد دندان و لثه دارد، اما از سه سال پیش تا الآن او را به دندانپزشکی خارج از زندان منتقل نکردهاند. اما جدای از اینها، عدم وسایل بهداشتی در زندان، به خصوص در دوران کرونا نگرانکننده است. ماسک و دستکش که به ندرت یافته میشود و ماده ضدعفونیکننده که اصلا نیست. در تختخوابها ساس هست و در بند جانورانی مانند موش و سوسک در رفتوآمدند. گاهی وقتی با پدرم تلفنی حرف میزنم میگوید الآن روی سرم سوسک افتاد. پدرم آدم بسیار وسواسی بود و الآن برای من درک اینکه او چگونه با این شرایط کنار آمده، سخت و آزاردهنده است. پدرم میگوید حیاط کوچکی وجود دارد که دهنه فاضلابی وسطش باز شده است و صبح زود و شبهای دیر موشها در آن ولو هستند.
آیا پس از محکوم شدن پدرتان به ۱۰ سال زندان، تا کنون با مقامات ایرانی و انگلیس برای آزادی پدرتان در ارتباط بودهاید؟
- بله ما که همیشه نامه مینویسیم. یک بار هم پدر در زندان اوین ریسک کرد و پیام صوتی خطاب به بوریس جانسون، وزیر امور خارجه بریتانیا، از طریق مادرم به بیرون فرستاد، اما راستش کسی به ما جواب دقیقی نمیدهد. جوابها کلی است، در این حد که ما برای آزادی همه زندانیان دوتابعیتی در تلاش هستیم.
برای شما بیشترین نقطه قوت میزبانی ناجوانمردانه چه بود؟
- من کلا از فیلم خوشم آمد، چون روی عیان کردن بیعدالتیها و اینکه هیچکدام از افراد داخل حکومت از قانون پیروی نمیکنند، تمرکز کرده بود و سعی داشت هرجومرج حاکم بر دولت و دستگاههای دیگر قدرت را نشان دهد.
دوست داشتید چه سوالی از آقای زکا در فیلم پرسیده میشد که نشد؟
- من همیشه دوست دارم از زندانیانی که آزاد میشوند، از جمله آقای زکا، بپرسم که بعد از زندان چهطور با زندگی عادی و روزمرهشان کنار میآیند. چهطور با احساس پس از زندان روبهرو میشوند. چون پدر من هم وقتی آزاد شود قطعا دیگر هیچ وقت به حالت قبل زندان خود برنمیگردد. میخواستم بیشتر بدانم که تاثیر زندان روی زندگی بعد از زندان آقای نزار چه بوده است و چهطور روزگارش را طی میکند.
خانم مولاوردی در این مستند بارها در مقابل سوالهای نزار زکا میگوید که او و دولت هیچ اطلاعی از اتهام و بازداشتش نداشتند و یک جور سعی میکند خود را از ماجرای بازداشت زکا کنار بکشد، آیا شما حرفهای خانم مولاوردی را به عنوان یک مقام دولتی باور میکنید؟ احساستان چه بود وقتی جوابهای او را میشنیدید؟
- راستش من حرف هیچ کدام از مقامات دولتی را باور نمی کنم. اینقدر بین خودشان اختلاف و دروغ هست که به مردم حرف درست را نمیگویند. من هیچ انتظاری از آنها ندارم. همه افرادی که صاحب منصبی در دولت و دستگاه حکومتی هستند، میدانند چه اتفاقی دارد میافتد و دلیل بازداشت دوتابعیتیها چیست، ولی اگر یک نفرشان بخواهد واقعیت را بگوید، برای خودش و برای بقیهشان دردسر درست کرده است. بنابراین ترجیح سکوت و انکار واقعیت است، چون نفع همگیشان در همین انکار است.
به عنوان دختر آقای آشوری، اگر خودتان بتوانید با یکی از مقامات ایرانی حرف بزنید چه میگویید؟
- میخواهم به مقامات ایرانی بگویم که اگر مدعی مسلمان بودن هستید، چهطور میتوانید شبها راحت بخوابید، وقتی کسانی را بدون گناه و جرمی بازداشت کردهاید. میخواهم بدانم چرا زندگی و عمر یک نفر برایتان اینقدر بیارزش است که برای حل اختلافهای خودتان، او را قربانی میکنید. زندگی ما در مرز میان کابوس و چیزی به نام روزمرهگی میگذرد.
مطالب مرتبط:
میزبانی ناجوانمردانه: فیلمی مستند درباره گروگانگیری نزار زکا
حسرت بزرگ؛ گفتوگو با مهرانگیز کار درباره مستند میزبانی ناجوانمردانه
کوتاه، تکاندهنده و ویرانگر؛ روایت آسیه امینی از مستند «میزبانی ناجوانمردانه»
شیطانی در جلد خدا؛ گفتوگو با رضا علیجانی درباره مستند میزبانی ناجوانمردانه
جدال شهامت اخلاقی با راستگویی حقیرانه؛ روایت شیرین عبادی از مستند میزبانی ناجوانمردانه
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر