close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

مادر من، راننده تاکسی

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
شما در ایران وایر
خواندن در ۴ دقیقه
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی
مادر من، راننده تاکسی

سوسن خلیلی، کرج؛ شهروند خبرنگار 

 
مادر من راننده تاکسی در تهران است و کارش را از سال ۱۳۸۵ شروع کرد. وقتی که تازه اولین روزهای راه اندازی تاکسی های مخصوص زنان در شهر بود. با اینکه الان ۹ سال از زمانی که مادرم کار خود در این بخش را شروع کرد می گذرد اما هنوز که هنوز است باز هم عده ای از دوستانم وقتی این را می شنوند تعجب می کنند. 

روزهای اولی که مادر من راننده تاکسی شد تعداد راننده های تاکسی زن در تهران خیلی کم بود. البته آن روزها من کوچک بودم ولی خودش همیشه همین را می گوید. اما حالا تعداد زنانی که تاکسی ران هستند نه فقط در تهران که در شهرهای دیگر هم زیاد شده است و این کار برای خیلی ها عادی شده. اما هنوز هم مادرم گاهی که درباره شغلش حرف می زند بیشتر از همه درباره فحش ها و طعنه های رانندگان مرد که زنان را مسخره می کنند حرف می زند. 

دو نفر از دوستان مادرم که با او همکار هستند هم گاهی درباره همین چیزها حرف می زنند اما خودشان همیشه هم ‌ می گویند که الان از این لحاظ وضع خیلی بهتر شده و قبلا بدتر بود. به همین دلیل من با خودم گفتم شاید بد نباشد درباره شغل رانندگان تاکسی زن یک گزارش بنویسم شاید مردم بیشتری با سختی ها و درددل های آنها آشنا بشوند و فرهنگ شهرمان بهتر بشود.
هم مادر من و هم دو همکار دیگرش که در آژانس با هم دوست شده اند و با هم رفت و آمد خانوادگی داریم شوهرانشان را از دست داده اند و خودشان مجبور شدند برای پول درآوردن کار کنند. پدر من ۱۲ سال پیش در یک تصادف از دنیا رفت. 

مادر من همیشه در آژانس مخصوص زنان کار می کند اما گاهی هم به قول خودش مسافر می زند که درآمدمان کمی بیشتر شود. کار در آژانس زنان بد نیست اما اینکه مجبور باشی هر روز در خیابان های شهر این طرف و آن طرف بروی و مسافران را برسانی و با آدمهای مختلفی روبرو بشوی و از همه بدتر همیشه در خیابان از راننده های بد اخلاق مرد فحش و یا طعنه و تمسخر بشنوی سخت است. 

البته مادر روزهای اول با اینکه من خیلی کوچکتر بودم و کمی یادم می آید بیشتر اذیت می شد و گاهی با این راننده ها دعوا می کرد اما حالا بیخیال شده و با آنها کاری ندارد. هر چند در این ۹ سال قسمت زیادی از موهای سرش سفید شده و پوست صورت و دست هایش هم خیلی پیر تر از سن و سال واقعی اش شده. مادرم فقط ۴۳ سال دارد اما همه فکر می کنند سنش بیشتر از ۵۰ سال است. 

بعضی روزها که پول لازم داریم مادرم مجبور است غیر از آژانس در خیابان هم کار کند، وقتی این کار را می کند درآمدش بیشتر است اما زحمت و ترسش هم زیاد می شود چون به قول خودش آدم هر کسی را سوار می کند و ممکن است هزار بلا سر آدم بیاورند یا گاهی سر کرایه دعوا کنند. من دختر بزرگ خانه هستم و بعد از من برادرم است که حالا ۱۷ ساله است.
ماشین پراید سبز مادرم همه زندگی ماست و وقتی خراب می شود همه ما نگرانش می شویم اما در این سالها مادر بیشتر کارهای ماشین را یاد گرفته و سریع آن را درست می کند. دایی من با چند تعمیرکار آشنا است که اگر ماشین مشکل بزرگی داشته باشد آن را با سفارش او زود درست می کنند. 

داخل سایت ها دیدم که مدیرعامل سازمان تاکسیرانی گفته است که در حال حاضر بیش از هزار و ۲۴ نفر از بانوان به عنوان راننده تاکسی بانوان در شهر تهران فعالیت می‌کنند. این بانوان به صورت تاکسی بی‌سیم تلفنی صرفاً برای جا به جایی زنان در نظر گرفته شده که این موضوع مورد رضایت شهروندان به ویژه بانوان قرار گرفته است که خوشبختانه هر روز شاهد گسترش این اقدام بوده و در حال توسعه است. 

قسمت دیگری از کار مادر من که از سال قبل شروع شده این است که سرویس مدرسه یک دبستان دخترانه شده است و با اینکه بچه ها به قول مادرم خیلی سر و صدا می کنند و ماشین را هم گاهی کثیف می کنند اما خیلی این کارش را دوست دارد. و هر صبح و ظهر که می رود این بچه ها را برساند با خوشحالی می رود. 

من گزارش را برای این نوشتم تا مردم بیشتر با راننده تاکسی های زن آشنا شوند و به آنها بیشتر احترام بگذارند چون خیلی زحمت می کشند. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

فرهنگ

در شعر سپانلو واحد شعر «کلمه» نبود؛ گفت‌وگو با عبدالعلی عظیمی

۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴
محمد تنگستانی
خواندن در ۳ دقیقه
در شعر سپانلو  واحد شعر «کلمه» نبود؛  گفت‌وگو با عبدالعلی عظیمی