close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

قربانی کردن گوسفند و نذر امام زمان، برای نجات هواپیما از سقوط

۲۸ خرداد ۱۳۹۵
ماهرخ غلامحسین‌پور
خواندن در ۹ دقیقه
هرکولس سی 130 که خلبان کیوان ویس مرادی در حوزه هدایت آن تبحر دارد
هرکولس سی 130 که خلبان کیوان ویس مرادی در حوزه هدایت آن تبحر دارد
هر کولس سی 130 ارتش که روز ۱۵ آذر ۱۳۸۴ (۶ دسامبر ۲۰۰۵) ۱۲۸ کشته و ۱۳۲ زخمی برجا گذاشت.
هر کولس سی 130 ارتش که روز ۱۵ آذر ۱۳۸۴ (۶ دسامبر ۲۰۰۵) ۱۲۸ کشته و ۱۳۲ زخمی برجا گذاشت.
خلبان حمید مکی نژآد که در جریان سقوط هواپیمای ایلوشین در ورامین کشته شد
خلبان حمید مکی نژآد که در جریان سقوط هواپیمای ایلوشین در ورامین کشته شد
خلبان بابک گوهری که هدایت هواپیمای هرکولس سی 130 حامل خبرنگاران را بر عهده داشت
خلبان بابک گوهری که هدایت هواپیمای هرکولس سی 130 حامل خبرنگاران را بر عهده داشت
خلبان روزبه ناظریان که روز ششم خردادماه  در پی سقوط یک فروند هواپیمای شکاری میگ 29 در باند فرودگاه پایگاه هوایی نوژه (همدان) کشته شد
خلبان روزبه ناظریان که روز ششم خردادماه در پی سقوط یک فروند هواپیمای شکاری میگ 29 در باند فرودگاه پایگاه هوایی نوژه (همدان) کشته شد
خلبان کیوان ویس مرادی
خلبان کیوان ویس مرادی
پیلاتوسی که هفته گذشته در اصفهان به علت نقص فنی مجبور به فرود اضطراری شد و خلبان از ناحیه گردن به شدت آسیب دید
پیلاتوسی که هفته گذشته در اصفهان به علت نقص فنی مجبور به فرود اضطراری شد و خلبان از ناحیه گردن به شدت آسیب دید
جت ایلوشین 76 روسی که شهریورماه سال 88 در جریان مانور هوایی سقوط کرد و هدایت آن را خلبان حمید مکی نژآد بر عهده داشت . این عکس ساعتی پیش از پرواز ناموفق گرفته شده است
جت ایلوشین 76 روسی که شهریورماه سال 88 در جریان مانور هوایی سقوط کرد و هدایت آن را خلبان حمید مکی نژآد بر عهده داشت . این عکس ساعتی پیش از پرواز ناموفق گرفته شده است

 

گفت و گو با کیوان ویس مرادی و راز و رمزهای پنهان اینکه چرا هواپیماها در ایران سقوط می کنند؟

«کیوان ویس مرادی» اولین پروازش را در سن بیست سالگی انجام داد و زمانی خلبان زبده هواپیماهای شکاری شد که هنوز هم گواهینامه رانندگی نداشت.

او افسر خلبانی است که نسبت به نابسامانی های موجود در سیستم نیروی هوایی ارتش اعتراض کرد و مغضوب شد. مدتها درگیر بازجویی و دوران سخت زندان و انفرادی بود تا در نهایت به شکل غیر قانونی از کشور خارج شد.

کیوان دبیرستانش را در مدرسه تیزهوشان علامه حلی با معدل بالا گذراند و در سن 18 سالگی از طریق کنکور سراسری، وارد دانشکده خلبانی ارتش شد. می گوید رازهای زیادی در سینه دارد، راز نابسامانی هایی که منجر به سقوط مکرر هواپیماها می شد و هنوز هم می شود.

کیوان چه شد که مصمم شدی حرف بزنی؟

هر روز که خبر سقوط یک هواپیمای آموزشی یا عملیاتی را می شنوم با خودم درگیرم. این که چرا نسبت به دانسته هایم اطلاع رسانی نمی کنم.

هر چقدر هم که به من بگویند شایستگی مکتبی ندارم هنوز هم معتقدم خنده دار است که پای یک هواپیمایی که نقص فنی دارد گوسفند سر ببرند به نذر و نیاز این که هواپیما به عافیت آن پرواز را بگذارند. به باور من هواپیمایی که با نذر امام زمان و با توسل به گوسفند پرواز کند باید فاتحه آن مملکت را خواند.

درک درستی از ارتباط مسائل عقیدتی با مسائل پیچیده فنی ندارم .

بگذارید با ذکر مثال توضیح بدهم. زمان جنگ ایران و عراق هواپیمایی داشتیم که کار شناسایی را انجام می داد. به نام «ایلوشین»

ایلوشین ها هواپیماهای متعلق به ارتش عراق بودند که در جریان جنگ خلیج بین عراق و آمریکا به خاطر در امان ماندن به ایران آورده شدند و قرار شد ایران بعد از جنگ آنها را به عراق بازگرداند که چنین کاری نکرد.

روز مانور ارتش، یعنی روز بیست و نهم فروردین ماه مصمم شدند با این هواپیمای غول پیکر یک پرواز نمایشی بر فراز حرم آقای خمینی انجام دهند.  آنقدر این هواپیما پرواز نکرده و در آشیانه خاک خورده بود که توی موتورهایش کفترها لانه کرده بودند. سه چهار ماهی با آن ور رفتند و سر و تهش را هم آوردند  تا به زور و بیچارگی پانزده دقیقه پرواز کند و اقتدار ملی و ارتش را نمایش بدهد. «حمید مکی نژاد» ناوبر این هواپیما و همکلاسی دوران مدرسه من بود. هواپیما زمین خورد. فیلم سقوطش را من از ایران خارج کردم و بعدها روی یوتیوب گذاشتم. شبش حین اخبار رسمی گفتند یک هواپیمای آموزشی کوچک سقوط کرده و پنج سرنشینش ازبین رفته اند، هواپیمایی با آن عظمت با ده، دوازده نفر از زبده ترین نیروهای هوایی ارتش در آتش سوختند ، فقط بابت این که می خواستند با یک هواپیمای اسقاطی، شکوه و اقتدار نیروی هوایی را نشان بدهند.

این اواخر یک پست فیس بوکی هم گذاشته بودی در مورد کشته شدن یکی دیگر ازدوستانت در جریان پرواز.

بله. «روزبه ناظریان»، خلبانی که همین دو هفته پیش در یک پرواز آموزشی و حین ماموریت به علت نقص فنی میگ 29  کشته شد از دوستان و همدوره ایی هایم بود، از بچه های خوب شهسوار که خانواده ای فرهنگی داشت. دوستانم در ایران گاهی مرا سرزنش می کنند که چرا دستم می رسد و اطلاع رسانی نمی کنم.

هیچ شده خودت هم دچار سانحه بشوی؟

بله . آن سانحه هم دقیقا به نابسامانی ها برمی گشت. به علت مشکل در سیستم اکسیژن در آسمان بیهوش شدم و کابین جلو، هدایت هواپیما را بر عهده گرفت و بعد از فرود هر دومان به مدت یک هفته بستری بودیم. خوشبختانه به خیر گذشت.

به چه هواپیمایی ؟

 پی.سی. سون که اتفاقا همین هفته هم یک سانحه در اصفهان داشت، مجبور شدیم به علت نقص فنی موتور، در بیابان های اطراف اصفهان فرود اضطراری کنیم.

ماجرای درگیری تو با سیستم ارتش چطور و از کجا کلید خورد؟

دقیقا از روز پانزدهم آذرماه سال 1384، یعنی روزی که سانحه سقوط خبرنگاران با هواپیمای هرکولس سی 130 پیش آمد.

آن روز هرگز از خاطر من هم نمی رود. من هم دو تن از بهترین دوستان و همکارانم را در این سانحه از دست دادم.

قبل از پرواز سی 130 دید در تهران به علت آلودگی هوا کم بود . از سوی دیگردستگاه های ناوبری و هدایت هواپیما مشکل داشت. خلبان «بابک گوهری» خلبان اصلی این پرواز نبود. هشت دقیقه بعد از پرواز به علت از دست دادن یک موتور، بارها تقاضای برگشت کرده بود. برای ما که رازهای مخوفی از نابسامانی های داخلی سیستم هوایی ارتش می دانستیم ، این که به تمامی، گناه این سقوط را به گردن خلبان بیاندازند غیر منصفانه به نظر می رسید.

همان ساعت من هم پرواز داشتم به کیش. توی مینی بوسی که راهی هواپیماهایمان بودیم با خلبان «بابک گوهری» شوخی می کردیم که چطور قرار است خبرنگارها را سوار این لگن کنیم و به مقصدشان برسانیم؟ سی 130 یک هواپیمای باربری و مسافربری بود که پرسنل نیروی هوایی را جا به جا می کرد و عرف نبود که خبرنگارها با آن پرواز کنند.

حین پرواز از روی فرکانس ها، درخواست کمک خلبان همکارم را می شنیدم و بعد از خروج از فرکانس برج مهرآباد و تغییر فرکانس بر روی تهران سنترال صداها قطع شد. کمربندم را هنوز باز نکرده بودم که خبر را شنیدم. من و خلبان همراهمکه او هم بعدها جزو مغضوبان شد، گریه می کردیم.

فردای سقوط دور هم جمع شدیم و یک گزارش دو خطی نوشتیم دال بر اینکه به علت نابسامانی هایی که شاهدش بودیم و پایین بودن سطح ایمنی پروازها، تا بهبود اوضاع هیچ گونه عملیات پروازی انجام نمی دهیم.

می توانستید پیش بینی کنید که کارتان چه عواقبی خواهد داشت؟

هرگز. از نظر ما فقط یک حرکت صنفی برای پاسداشت خون همکارمان بود. آنها سوخته بودند و جسدهاشان را ردیف گذاشته بودند توی سالن کهریزک، به سختی از روی دندان هایشان می شد شناسایی شان کرد.

اما همان روزها که جنگ صدا و سیما و ارتش بالا گرفته بود، صحبت های زیادی از خطای خلبان مطرح می شد.

جو بدی بود. خانواده بعضی از کشته شدگان، سنگ قبر خلبان بابک گوهری را روز چهلمش شکستند . روزی که قرار بود جسد بچه های نیروی هوایی را با آمبولانس منتقل کنند ، آن آمبولانس طوری قراضه بود که  بین راه متوقف شد و یکی از جنازه های سوخته که قرار بود به زنجان منتقل شود وسط جاده در حال فاسد شدن بود و ما خودمان پول گذاشتیم روی هم و یک آمبولانس شخصی گرفتیم که جنازه را منتقل کنند. خوب این انصاف نبود. با اسنادی که به دست آورده بودیم می دانستیم بودجه ای که برای تجهیز سی 130 اختصاص داده شده ، صرف جای دیگری می شد.

آن روزها مجلس هم یک کمیته حقیقت یاب برای این ماجرا تشکیل داد

بله کمیسیون امنیت ملی مجلس قرار شد این مسئله را بررسی کند. ما قرار شبانه گذاشتیم با آقای طلایی نیک ه رئیس کمیسیون امنیت ملی مجلس بود و بدون هماهنگی با سلسه مراتب و یک سری اطلاعات دادیم. گفتیم اینها لباس پروازی که به ما می دهند چنان بی کیفیت است که رویمان نمی شود تنمان کنیم  و خودمان با پول خودمان لباس و پوتینمان را خریداری می کنیم حتی پلاک گردنمان را که برای شناسایی جنازه هایمان می پوشیم از حسن آباد تهران با پول خودمان می خریم . من آن روزها با درجه سروانی 750 هزار تومان دریافتی داشتم که تقریبا یک چندم یک همرتبه خودم در سپاه بود.

برخورد طلایی نیک چطور بود؟

آقای طلایی نیک باورش نمی شد. فکر می کرد فیش حقوقی ام جعلی است. بعدها قاضی پرونده ای که به خاطر همین اعتراض برایم تشکیل شد ، مرا متهم کرد که فیش حقوقی جعلی به نماینده مجلس نشان داده ام . به هر حال تک به تک ما که این گزارش را نوشتیم و این اسناد را در اختیار طلایی نیک قرار دادیم را دستگیر کردند و به ساختمان معروف «لانه زنبوری» منتقل کردند. ما واقعا سه ماه پرواز را تعطیل کردیم . به هر حال ما را به سازمان  حفاظت اطلاعات کل ارتش منتقل کردند  در خیابان عباس آباد. وسایل شخصی مان را گرفتند و بازجویی مان کردند.

کل این ماجراها به خاطر دو خط اعتراض پیش آمد؟

بله. سیستم ارتش را نمی شناسید که بدانید هیچ نوع اعتراضی را برنمی تابند .

جالب است بدانید من یک ستوان دوی جوان وقتی وارد اتاق بازجویی شدم، شگفت زده شدم در تمام عمرم این همه مقام ارتشی را یکجا ندیدم. فرمانده پایگاه یکم شکاری، رئیس عملیات نیروی هوایی، رئیس حفاظت اطلاعات پایگاه یکم شکاری، آقای عرفانی، رئیس کل حفاظت اطلاعات نیروی هوایی و هر مقام کله گنده ای که در سیستم ارتش وجود داشت دراین اتاق بازجویی ردیف به ردیف نشسته بودند.

بعد از بازجویی آزادتان کردند؟

خوب چندین ساعت بعد با موبایل هایی که تخلیه شده بود و با لباس فرم خلبانی و بدون یک ریال پول وسط بزرگراه پیاده مان کردند اما این شروع یک ماجرای چند ساله بود، ماجرایی که از یک اعتراض صنفی شروع شد وآنقدر تحت فشارمان گذاشتند که من یکی سر از بخش روانی بیمارستان درآوردم.

آن شب به شما چه گفتند؟

رئیس بازرسی نیروی هوایی به من گفت درجنگ خرمشهر ده فروند هواپیما می رفت عراق و یکی برمی گشت. اما تو و امثال تو باعث شده اید که آقا دیشب تا صبح از فکر و ناراحتی بیدار بماند.

آنها  اصرار می کردند که از طرف چه کشوری یا چه فردی تحریک شده ایم؟ اما حقیقت چیز دیگری بود. در آن رمپ پروازی از سی هواپیمای ویرانه، قطعاتی جدا و سر هم می کردند تا سه چهار هواپیمای نصفه نیمه درست کنند برای پریدن. یک قطعه اگر یک دلار بود ما می خریدم با هزار واسطه چهل دلار . به خاطر تحریم ها.

بعد از آن ماجرای بازجویی چه شد؟

ما بیست و پنج نفر مغضوب شدیم. بعضی مان از خلبانی هواپیمای سی 130  فرستاده شدیم برای خلبانی هلیکوپتر. این افت شدید موقعیت و جایگاه برای خلبان های نیروی هوایی بود که دوره پرواز شکاری دیده بودند. یک عده را هم فرستادند برای کارهای اداری . مرا هم به جاهای مختلف پاس می دادند. مدتی در بخش بازرسی برای کار دفتری فرستاده شدم.

تحت نظر بودید؟

شروع کردند به شنود موبایل و قصه پردازی های شخصی و اخلاقی . چند روزی رفته بودم مشهد استراحت کنم که کسی به نام سرگرد معتمد  که رئیس حفاظت اطلاعات پایگاه یکم شکاری مهرآباد بود ، به من زنگ زد که کارت درست شده و قرار است دوباره پرواز کنی. خودت را به یگان معرفی کن. به محض اینکه برگشتم دستگیر شدم. مدت پنج روز در ساختمان اداری حفاظت اطلاعات بازجویی می شدم و بعد آزادم کردند. چند مدت بعد چند سرباز آمدند دم در خانه و باز مرا به کلانتری مهرآباد منتقل کردند از آنجا با پول خودم آژانس گرفتند و مرا به دادسرا بردند. بعد از آن به حشمتیه منتقل شدم چند مدت بعد سند گذاشتم و آزاد شدم اما چیزی نگذشت که دوباره بازداشتم کردند و حدود شش ماه در بخش امنیتی سازمان اطلاعات ارتش زندان شدم. از این شش ماه، چهار ماهش را در انفرادی بودم.آثار شکنجه هنوز هم روی بدنم باقی مانده است. همان موقع یکی از خلبان هایی که با ما بود ، می خواست از مرز خارج بشود که او را بازداشت کرده راهی اوین کردند. به شدت شکنجه و بعدش اخراجش کردند.

دقیقا اتهامت چه بود؟

موارد متعددی اظهار می شد و یکی از چیزهایی که در بازجویی پرسیدند ، بستن دستبند سبز در جریان اعتراضات آن سالها بود.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان تهران

شمار قربانیان انفجار شهران؛دستکم دو کارگر مترو کشته شدند

۲۸ خرداد ۱۳۹۵
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۲ دقیقه
شمار قربانیان انفجار شهران؛دستکم دو کارگر مترو کشته شدند