close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليايی؛ سفر۳۲ سالگی

۱۴ مرداد ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۵ دقیقه
در قاب عکس استراليايی؛ سفر۳۲ سالگی
در قاب عکس استراليايی؛ سفر۳۲ سالگی

سفرنامه‌های قديمی مثل سفرنامه حاج سياح را که می‌خوانيد متوجه می‌شويد ترس از روبرو شدن با محيط بيگانه و آدم‌های غيرهمزبان آنقدری هم برای سفرنامه نويس مطرح نبوده. هر جا می‌خواسته می‌رفته و هر بار هم راهی برای حل و فصل مشکلاتش پيدا می‌کرده. بار سنگين هم نداشته و با معيارهای امروز کوله به پشت سفر می‌کرده. تعداد اين جور آدم‌ها کم نبوده چون در سفرنامه حاج سياح وقتی از نامه نگاری با خانواده‌اش می‌نويسد متوجه می‌شويد که این مسافران آشنا بوده‌اند که نامه‌ها و خبرها را می‌رسانده‌اند و لابد اگر همه آن‌هايی که اهل سفر و حذر بوده‌اند چيزی شبيه به سفرنامه نمی‌نوشته‌اند ممکن است ميل‌شان نمی‌کشيده که بنويسند، يا سواد نوشتن نداشته‌اند ولی اصل موضوع که سفر کردن باشد فراوان بوده. در اين کمبود منابع نوشتاری درباره سفر می‌توانيد ببينيد که همين حالا هم بسياری از کسانی که سفر می‌روند چيز زيادی از سفرشان نمی‌نويسند. گاهی چند عکس بدون توضيح منتشر می‌کنند و اين شما هستيد که بايد شرح عکس‌ها را حدس بزنيد. جالب اينجاست که با همين نمونه‌های سفرنامه نويسی در بين ما ايرانی‌ها و ملحقاتش که عبارت است از ساده سفر کردن باز هم سفر برای جهانگردی در غالب موارد تبديل شده به اقامت در هتل‌های خوب در شهرهای شناخته شده. شايد همين يکی از دلايلی باشد که نوشتن درباره سفر واجد هيچ اطلاع تازه‌ای نيست و مسافری که سفر رفته آنقدر کنجکاو نبوده که با نوشته‌اش چيزی به دانسته‌های ما اضافه کند. سفر معمولی در مکان‌های شناخته شده. تا چهار دهه گذشته گروهی از ما که در خارج از کشور ساکن بودند از همين کم‌دانستگی عمومی سود می‌جستند و امور خارق‌العاده‌ای را به خودشان منتسب می‌کردند و زندگی‌شان در هاله‌ای از ابهام و حيرت به چشم مخاطبان می‌آمد. حتی آن‌هايی هم که در عالم سفر اکتشافی و ماجراجويانه داشته‌اند همان‌ها هم چندان چيزی ننوشته‌اند. بعنوان مثال معروف‌ترين سفرهای غيرمعمول در بين ما ايرانی‌ها مربوط است به جهانگردی برادران اميدوار که به جز چند مقاله کوتاه و يک کتابچه چيز زيادی درباره شيوه سفرشان نمی‌دانيم. بامزگی داستان اين است که سفر کردن در خود ايران و ديدن مکان‌های کمتر شناخته شده ايران هم همين تازگی‌ها عموميت پيدا کرده. البته می‌شود حدس زد که با همه تنوع گردشگری در ايران آنقدرها هم تبليغی برای ايرانگردی برای خودمان نداشته‌ايم. باورتان می‌شود يا نه، تعداد زيادی از ما اسم کوچه‌ها و خيابان‌های کشورهای ديگر را بيشتر از خود ايران می‌شناسيم. همه‌اش هم حکومت نيست، خودمان هم در اين کم آگاهی نقش داريم. از جغرافیای‌مان کم اطلاعيم و با آدم‌های محلی شهرهای خودمان هم با دماغ سربالا حرف می‌زنيم. چهار ماه پيش يکی از همکارانم از کارش استعفا داد و رفت سفر اروپا و امريکای جنوبی. وقتی در استراليا زندگی کنيد سفر رفتن تبديل می‌شود به يک برنامه درازمدت. همکار من برای سه ماه و با کوله پشتی سفر کرد ولی چند هزار قطعه عکس از سفرش گرفت. وقتی برگشت شبيه به يک سمينار نزديک به يکساعته برگزار کرد و جزئیات سفرش را برای همه ما توضيح داد. بعد از سمينار که مشغول قهوه و شيرينی خوردن بوديم گفتم چطور شد ناغافل سفر رفتی؟

زن: ديدم دیگه هرگز در سن ۳۲ سالگی نيستم. پنج سال هم کار کرده بودم و پس انداز داشتم. بايد می‌رفتم دنيا رو می‌ديدم.

من: همه جا هم رفتی.

زن: آره ديدی که عکس‌ها رو. به نظرم ده تا سمينار ديگه هم می‌تونم برگزار کنم. اونقدر عکس گرفتم و يادداشت برداشتم که می‌تونم درباره جاهايی که ديدم کتاب بنويسم.

من: توی فکر کتاب نوشتن هم هستی؟

زن: آره. کتاب نوشتن کمک می‌کنه ديگران هم بدونن چطوری ميشه کم هزينه سفر کرد و کجاها بايد رفت.

من: تو فقط انگليسی بلدی. با ديگران چطور ارتباط برقرار می‌کردی؟

زن: بطور کلی با حرکات دست و پا و صورت ... هاهاهاها ... ولی يک فرهنگ لغات روی تبلتم داشتم که معادل‌های انگليسی کلمات رو در زبان‌های ديگه بهم می‌داد. جمله‌های ساده هم درست می‌کرد. با همونا کار کردم. سخت نبود.

من: نترسيدی پول و مدارکت گم بشن؟

زن: مگه ميشه نترسيد؟ پول‌هام رو توی کارت بانکی مخصوص سفر گذاشتم يک مقداری هم نقد با خودم داشتم. باقيش هم با سر نترس رفتم سفر.

من: محل اقامتت از پیش معلوم بود؟

زن: نه. يعنی ترجيح دادم توی شهرهای شناخته شده نباشم. می‌خواستم برم زندگی عادی رو ببينم. يک کيسه خواب داشتم با يک چادر کوچک. هر جايی بودم سعی می‌کردم نزديک به محلی باشم که آب برای شستشو و حمام باشه. گاهی هم پيش اومد کنار يک رودخانه بودم. البته هر جا رفتم يک آشنا پيدا کردم که منطقه رو می‌شناخت و توی بعضی مسيرها همسفرم بود.

من: در ۳۲ سالگی تجربه جالبی بوده.

زن: مادر من در ۳۰ سالگی همين تجربه رو داشته. من دو سال ديرتر رفتم.

من: آهان پس توی خانواده‌تون سابقه اينجور سفرها رو داشتی.

زن: آره داشتم ولی اگر هم نبود کلی کتاب و سفرنامه هست که می‌‌شد ازشون کمک بگيرم.

من: ميگم اگر قرار بود بری افريقا فکر می‌کنی می‌تونستی همينطوری سفر کنی؟

زن: آره. همين ميشد. تصميم دارم افريقا هم برم. راستش همونجا که بودم فکر کردم خوبه برم افريقا ولی گفتند بايد چند تا واکسن بزنم. ديدم ممکنه چند روزی بخاطر واکسن‌ها حالم بد بشه از برنامه‌م عقب بيفتم برای همين نرفتم. ولی برای افريقا رفتن خيلی هيجان دارم.

من: اين عکس‌هايی که نشون دادی از فرانسه هيچکدوم پاريس و برج ايفل نداشت. جدی پاريس نرفتی؟

زن: نه. اونقدر از پاريس عکس و نوشته هست که لازم نيست بری پاريس. رفتم روستاها رو ديدم. شرابسازی‌ها بخصوص.

من: چقدر سفرت شبيه به سفر مادرت بود؟

زن: خيلی کم. اون خيلی بهتر از من سفر کرده بود. فکر کن من با دوربين ديجيتال عکس گرفتم اون با دوربين قديمی عکاسی کرده بود. چه عکس‌هايی. معرکه. اون اروپای شرقی رو هم ديده بود که من نديدم.

من: مادرت کتاب هم چاپ کرده؟

زن: کتاب نه ولی خيلی برای روزنامه‌های استراليا مقاله نوشت و عکس‌های سفرش رو منتشر کرد. خودش کتاب درست کرده با عکس و توضیحات که شبيه کتاب‌های امروزه ولی با ماشين تحرير قديمی نوشته. شايد تشويقش کنم حالا کتاب چاپ کنه.

من: خوب پس بايد منتظر دو تا کتاب باشيم.

زن: اگه راضی بشه بنويسه. ولی کتاب من منتشر ميشه.

من: خيلی سمينار خوبی بود. اسمش هم بامزه بود. اين اسم سفر۳۲ سالگی از کجا به ذهنت اومد؟

زن: بلاخره آدم که هميشه ۳۲ ساله نمی‌مونه. گفتم اسمش رو بذارم سفر۳۲ سالگی.

من: عالی بود.    

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ویدیو روز

اسرار دنیای صداگذاری

۱۴ مرداد ۱۳۹۴
خواندن در ۲ دقیقه
اسرار دنیای صداگذاری