close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

در قاب عکس استراليايی؛ من برقکارم ديگه

۲۰ آبان ۱۳۹۴
همایون خیری
خواندن در ۴ دقیقه
در قاب عکس استراليايی؛ من برقکارم ديگه

يک وقتی به همت دکتر رضا منصوری در دوره‌ای که رئيس انجمن فيزيک ايران بود نشستی در طالقان برگزار شد که گروه بزرگی از پژوهشگران طراز اول ايرانی برای آن گردهمايی دعوت بودند. بحث اصلی درباره سند توسعه علمی ايران بود و از همه رشته‌ها و مراکز علمی و دانشگاه‌ها کسانی برای شرکت در گردهمايی دعوت شده بودند. من هم بعنوان خبرنگار علمی دعوت بودم. در حاشيه بحث‌ها که سه روز طول کشيد با آدم‌های زيادی گپ زدم و از جمله با دکتر يوسف ثبوتی رئیس مرکز تحصيلات تکميلی گاوه زنگ زنجان که متاسفانه به اجبار بازنشسته‌ش کردند. می‌گفت سال‌ها پيش دانشمندان هندی متوجه شده بودند که مسابقه تحصيلات دانشگاهی در اين کشور بدون اين که ثمری در ارتقاء علمی به بار بياورد فقط باعث شده تا از نانوا و خواروبار فروش تا نگهبان و گچ‌کار ساختمان همگی مدرک تحصيلات دانشگاهی و گاهی دکترا داشته باشند بدون اين که ضرورتی برای دانشگاه رفتن برای‌شان وجود می‌داشته. فقط موج تحصيلات دانشگاهی بوده که همه را به مدرک گرفتن ترغيب کرده ولی به خط و ربط زندگی‌شان اثری نداشته. يکی گچ‌کار ساختمان بوده و رضايت داشته بعد رفته ليسانس و فوق ليسانس گرفته و دوباره برگشته همان گچ‌کاری ساختمان را ادامه داده. فقط در اين بين مقداری وقت خودش و ديگران را تلف کرده. اين اوضاعی‌ست که در ايران هم هست البته و لازم نيست تحقيق دامنه‌داری ترتيب بدهيم و ببينيم اين همه تحصيلکرده دانشگاهی بلاخره قبل و بعد از تحصيلات‌شان چه تفاوتی برای خودشان يا محيط اطراف‌شان ايجاد کرده‌اند. ممکن بود همين زمان را می‌توانستند در کسب مهارتی بگذرانند که از قضا به آن علاقمندی بيشتری داشتند مثل اين که بروند جايی نجاری علمی ياد بگيرند يا تراشکاری يا تنظيم موتور يا مربيگری بدنسازی. برای اين مهارت‌های به دردبخور لازم نيست آدم برود فيزيک مکانيک بخواند. اگر فيزيک لازم باشد فيزيک مرتبط با موضوع نجاری و تراشکاری لازم است و اين چيزی‌ست که در ايران نداريم يا اگر داريم و قرار بوده در آموزشگاه‌های فنی ـ حرفه‌ای فراهم باشد چندان قابل توجه نيست و در نتيجه دانشگاه‌ها با متقاضی زياد روبرو هستند و استاد دانشگاه به جای وقت برای تحقيق بايد از اين کلاس دربيايد برود آن يکی کلاس و همينطور وضع تحقيقات علمی براه نباشد. چراغ‌های آزمايشگاه ما يکی در ميان خاموش و روشن می‌شدند. خبر داديم که از قرار يک جايی اشکال درست شده و بهتر است يکی بيايد و از دم و دستگاه برقی اينجا بازديد کند. يک پسر جوانی با لباس کار و يک کيف بزرگ آمد گفت

مرد: من برقکار هستم و الان همه جا رو نگاه می‌کنم ببينم اشکال از کجاست.

در قاب عکس استراليايی؛ من برقکارم ديگه

من: خيلی هم سريع اومدی فکر می‌کردم دو سه روزی وقت بگيره.

مرد: نه بايد زود می‌اومدم. مشکل برقی اگه جدی باشه ممکنه آتش سوزی درست کنه.

من: ميگم خيلی جوانی. به برقکارها نمی‌خوری.

مرد: مگه برقکارها چطورين؟

من: هر چی ديدم مسن‌تر از تو بودن. مثل دبيرستانی‌ها هستی.

مرد: خوب ۲۴ سالمه. ‍پنج شش سال پيش دبيرستانم تموم شد.

من: آها پس خيلی هم بيراه نگفتم که شبيه دبيرستانی‌ها هستی. چطوری شد رفتی برقکاری؟

مرد: يکی از عموهام برقکاره من خيلی به برقکاری علاقه داشتم. گفت برو ياد بگير شرکت خودت رو راه بنداز.

من: رفتی TAFE؟

مرد: آره.خوشبختانه يکی نزديک خونه‌مون بود رفتم همونجا برقکاری ياد گرفتم. الان مدرک درجه دو دارم. درسم خيلی خوب بود.

من: درست خوب بود دوست نداشتی بری دانشگاه؟

مرد: نه

در قاب عکس استراليايی؛ من برقکارم ديگه
. برم دانشگاه چه کار کنم؟ خوشم نمی‌اومد. دوست داشتم برقکار بشم. 

من: بعد خانواده‌ت نمی‌گفتن تو که درست خوبه چرا نمی‌خوای بری دانشگاه؟

مرد: به خانواده‌م چه ربطی داره؟

من: خوب بهت بگن برو مهندس برق بشو.

مرد: نه. خوشم نمی‌اومد. دوست داشتم مثل عموم برقکار بشم. خيلی بيشتر از مهندسی دوستش دارم. دوست دخترم هم خيلی برقکاری رو دوست داره.

من: اونم برقکاره؟

مرد: نه داره فوق ليسانس اقتصاد می‌گيره. تازه شروع کرده.

من: فکر کردم اونم اهل کارهای فنيه.

مرد: دبيرستان که بوديم می‌خواست بره توی کار فنی ولی بعد فکر کرد از اقتصاد بيشتر خوشش مياد.

من: بهت نگفت من دارم اقتصاد می‌خونم دوست پسرم بايد دانشگاه درس بخونه؟

مرد: شوخی می‌کنی؟

من: نه شوخی نمی‌کنم. بلاخره ممکنه يکی از اين حرفا بزنه ديگه.

مرد: نه بابا. ماها صبح می‌ريم دنبال کارهای خودمون بعد از ساعت کاری ديگه دوست دختر و پسريم.

من: ببينم با اين برقکاری می‌خوای در آينده چه کار کنی؟

در قاب عکس استراليايی؛ من برقکارم ديگه

مرد: می‌خوام مقاطعه‌کاری بزرگ بگيرم شرکتم بزرگ بشه. پول بيشتر درمياد. قایق می‌خرم.

من: دوست دخترت چی؟

مرد: می‌خواد دکتر اقتصاد بشه. دوست داره درسش رو ادامه بده. عاليه.

من: به تو نميگه برو دانشگاه؟

مرد: نه. من برقکارم ديگه. درسش تموم بشه ديگه اونم پول درمياره وضع‌مون بهتر ميشه زودتر قايق می‌خريم.  

من: خوب اميدوارم زود قايق بخريد.

مرد: برم نردبون بيارم برم بالای سقف رو ببينم مشکل چراغ‌هاتون چيه.

 

ثبت نظر

فرهنگ

توقف برنامه عمو پورنگ

۲۰ آبان ۱۳۹۴
شما در ایران وایر
خواندن در ۳ دقیقه
توقف برنامه عمو پورنگ