close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

خانه شاعران و نویسندگان

۱۷ بهمن ۱۳۹۴
ادبیات و شما
خواندن در ۷ دقیقه
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان
خانه شاعران و نویسندگان

خانه بیستم، خانه «شیدا محمدی»
محمد تنگستانی

در سال‌های گذشته بنا به دلایل مختلف فاصله‌ای بین نویسندگان و شاعران با مخاطبان ادبیات ایجادشده است. یکی از این دلایل عدم نقش رسانه‌ای ادبیات در جامعه امروز است، و یا مؤلفه‌هایی که، به وضعیت‌های ادبی افزوده ‌شده است و برای مخاطب ادبیات فارسی ناآشناست. شاید این فاصله در کم‌کاری مؤلف ریشه داشته باشد و یا بلعکس. یکی دیگر از علت‌های عدم مخاطب در ادبیات امروز ایران می‌تواند سانسور و ممیزی کتاب‌ها باشد. نویسنده‌ای که هنگام نوشتن ترس از ممیزی و سانسور آثارش را داشته باشد قاعدتا کمتر دست به خلاقیت می‌زند و مخاطب در دنیا امروز به دنیال کشف و خواندن آثار خلاق است. نقش رسانه‌ها و تکثیر تریبون‌های اجتماعی هم قاعدتاً در دور شدن مخاطب از کتاب و آثار نویسندگان ایرانی  بی‌اثر نبوده‌ است. در «ادبیات و شما» به خانه شاعران  و نویسندگان  سر می‌زنیم. برای شما  شعر و یا داستان می‌خوانند و درد و دل می‌کنند و از مضحکت‌ترین سانسوری که برایشان اتقاق افتاده است می‌گویند. تا جایی که به ما اجازه بدهند خانه و فضایی که در آن زندگی می‌کنند را برای شما به تصویر می‌کشیم. قرار است با دنیای پشت اثر کمی بیشتر آشنا شویم. ما حرف‌های خودمانی آنها را  بدون دخل و تصرفی در نحوه نگارش با شما به اشتراک می‌گذاریم. هدف ما در این پروژه ایجاد ارتباط بین شما و نویسندگان و نشان دادن سانسور‌هایست که سبب می‌شود نویسنده به راحتی نتواند دست به خلق آثر بزند.  «شیدا محمدی » چهل سال پیش در تهران متولد شد. علاوه بر نوشتن و چاپ کتاب‌‌هایش نقاشی، سفالگری و مجسمه سازی را در امریکا تجربه کرده است. جسارت در نوشتن و خلق تصاویری عاشقانه در شعر که می‌تواند به دلیل تجربه‌ در هنر‌های تجسمی باشد، از خصوصیات شعری شیدا محسوب می‌شود. اگر اقتصاد‌ زبان برای شما در شعر اهمیت داشته باشد، شعر‌های شیدا یکی از نمونه‌های خوبِ شاعران ساکن خارج از ایران است. شیدا در حال حاضر ساکن امریکاست و عکس‌هایی که برای ما ارسال کرده‌ است. عکس‌هایی از خانه‌هایست که در سه سال گذشته در کشور‌های مختلف در آنها اقامت داشته است. 

مضحک‌ترین سانسور
زمانی که شیدا محمدی در ایران در یکی از روزنامه‌های دولتی مشغول به کار بوده است. در ستونی به نام «مهتاب دلش را گشود بانو»  از زنان برای زنان به صورت هفتگی مشغول به نوشتن بوده است. روزی مدیر مسئول این روزنامه شیدا را بعد از اتمام کار به دفتر صدا می‌زند. بعد از ورود شیدا به دفتر،  مدیر مسئول آن روزنامه دولتی، به شیدا می‌گوید: مهتاب کجای دلش را گشوده است. دست به سینه‌های خودش می‌کشد و خطاب به شیدا محمدی می‌گوید این مهتاب الان کجاست و اصلا چرا دلش را گشوده است. و بعد، ستون «مهتاب دلش را گشوده بانو» از آن روزنامه حذف می‌شود. اما در مورد حذف و سانسور شعر‌هایش می‌گوید: کتاب «افسانه بابا لیلا» دو سال در وزارت ارشاد ماند. تا روزهای آخر خروج من از ایران، از وزارتخانه زنگ زدند  که بروم برای سوال و جواب، من از ایران خارج شده بودم. در غیاب من هم چند بار مدیر نشر تندیس که ناشر آن کتاب بود را بردند. چهل‌وچهار مورد حذف شد. بخش‌های اروتیک اما پنهان زبان و عشق ورزی‌های کتابم بود که بدون آنها رشته داستانی کتاب  گسسته می‌شد. این سانسور‌ها در آینده دیده نمی‌شوند و بخشی از ماهیت مولف می‌شوند. چرا که  به بخشی از قلم من تبدیل می‌شوند. به این دلیل که مخاطب نمی‌داند اصل نوشته چه بوده است. به عنوان مثال چند سال پیش در تلویزیونی برنامه برای این کتاب من گذاشته شد. سه نویسنده برای نقد این کتاب دعوت شده بودند. برنامه‌ای آوانگارد و جالبی بود یکی از منتقدین و مهمان‌های این برنامه خانمی بود که اتفاقا خودش هم در زندان همین حکومت مدتی را سپری کرده بود. در مورد این کتاب گفت: «من اصلا نمی فهمم این کتاب چرا باید دو سال در ارشاد بماند؟ من که این کتاب را خواندم هیچ موردی نداشت؟!». یادش رفته بود که کتاب پس از سانسور منتشر شده است و پس از گفتگوی من در صدای آمریکا برای همیشه از کتاب فروشی‌ها جمع آوری شد.  
در شعرها موقع چاپ به جای کلمه «سینه» سه نقطه گذاشته می‌شد و بعد به چاپ می‌رسید حتی در مجلات ادبی آن روزگار هم این اتفاقات و سانسور‌ها دیده می‌شد.

درد و دل «شیدا محمدی» با مخاطبانش
ما تنها در تن مان زندگی می کنیم. تنی که در آینه و مرگ به تمامیت خود می‌رسد چرا که آدمی نمی‌تواند تنش را به شکل یک واحد ببیند از این روست که میشل فوکو آن را به  "اتوپیای تن" تعبیر می‌کند. اتوپیا غایب است. ناکجاست. تنها در معاشقه است که نادیدنی‌ها آغاز به نمود می‌کنند. آدم در عشق‌بازی تن خود را در تمامیتش حس می‌کند و به همان نسبت آرام می‌شود و آن غیاب، خاموش. در لمس دیگری‌ست که بار دگر تن را در زیر انگشتان او  کشف می‌کنیم. پس با همه هولی که در این کشف (خاموشی) نهفته است ما مشتاقانه باز عشق می‌ورزیم با تن‌هایمان در ذهنی نادیدنی، ناگفتنی، ناشنیدنی سکونت داریم. از این روست که تنهایی‌مان به هم تنه می‌زند و می‌گذرد. این گذشتن چون دمی‌ست، «عدم حضور» است. و هر دو در تضاد خویش معنا می گیرند« وجود» و «غیبت ». این غیبت را من تبدیل به شعر کردم. اویی که هیچ وقت نیست در خطاب به تویی که گویی من است. چون این تنیدگی در پی‌پیوستن است. حتی در وهم آینه یا تهدید مرگ، باز میلی به پیوستن است. پیوستن به خاموشیِ تاریکی که پشت گردن است. پشتِ ستون فقرات. با این حال، تنِ من تن می‌زد از این عبور آینه وار، پس دیر کشفش کردم. پس از «عکس فوری عشقبازی» و در این مقاومت یک پایداری نابی یافتم که از خود ادبیات سرچشمه می‌گرفت. ادبیات استقامت. چرا که در شکنجه نیز ما ابتدا با تن مواجه می‌شویم. در مرگ نیز، تن تبدیل به لاشه‌ای می‌شود که دفنش می‌کنیم. این میان تنها عشق است که تن را کشف می‌کند و در این تماشا، لذت دیگری از من، لذت من می‌شود از خودم و او که فرصت این شناخت را به من و خودش داده است. پس همیشه سه تن هستند در معاشقه. و آن سومی کلمه است که تبدیل به شعر می شود. به ادبیات. چرا که ادبیات در ناب‌ترین شکل‌اش، شهودی عاشقانه است که جز به خودش به هیچ چیز دیگر وامدار نیست. این ادبیات، حضور چیزهاست. حضور چیزهایی که محو شده‌اند، تحقیر شده‌اند، سرگردان شده‌اند، تبعید شده‌اند، شکنجه شده‌اند و کشته شده‌اند. زمانی که دیگر هیچ چیز وجود ندارد حتی این تن. این تن در شکل زنانه‌اش در ادیان ابراهیمی تکفیر شده است چرا که همیشه وسوسه کننده و بازدارنده از وصول به بهشت موعود است و همین تنِ وسواس است که بانی هبوط آدمی است، پس از پیِ این نگاه باید تنی بسازیم همساز با این گناه: تحقیر شده، تمکین کننده، رام، مستور، پرهیزگارو پر از احساس گناه. او دیگر نمی اندیشد - مذهب که قدرت حاکمه است - بر او و برای او می‌اندیشد. همه تن ها باید همگون و هم شکل شوند و هر صدای معترضی باید سوزانده، سنگسار یا اعدام شود. این تنِ زنانه اگر به تنانگی هم تن دردهد باز خودش را از زوایه دید مردانه حاکم می‌نگرد پس «هرزه، فاحشه، بدکاره، لکاته در مقابل مادر-فرشته» نامیده می‌شود و این صدا از میانِ مردانِ زن‌نما هم شنیده می‌شود که چنان مسحور ِ استبداد تن و ذهنشان شده‌اند که هر رنگ و بوی متضادی را بر نمی‌تابند پس خود تبدیل به عامل فشار و مجری این فشار می شوند. 
تنها عشق است که محصولِ آگاهیِ تن و آزادی تن است. زنی که به کشف خود می‌رسد (زنِ آزاد) دیگر به گفته سیمون دویوار آسان به دست نمی‌آید بلکه انتخاب می‌کند. صدای "راویِ- منِ شعرم" صدای اعتراض و طغیان زنی است که در پی این کشف، شکافته شده است و خواسته به صدای زنانی بپیوندد که در بستر تاریخی این مرز وبوم، علیرغم مستوری، پوسیدگی و پژمردگی آزاده زیستند و این "آزادی" را به من آموزاندند. 

 
یک شعر با صدای شیدا محمدی: 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

بلاگ

ایران سکولار؛ سال ۱۴۲۹/ دعوای "داخل کشوری‌ها - خارج کشوری‌ها" در ایران...

۱۷ بهمن ۱۳۹۴
عزت تائب
خواندن در ۱۵ دقیقه
ایران سکولار؛ سال ۱۴۲۹/ دعوای "داخل کشوری‌ها - خارج کشوری‌ها" در ایران جدید