close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

بازی انقلاب

۲۷ آذر ۱۳۹۲
حنيف كاشانی
خواندن در ۱۱ دقیقه
بازی انقلاب
بازی انقلاب
بازی انقلاب
بازی انقلاب
بازی انقلاب
بازی انقلاب
بازی انقلاب
بازی انقلاب

 «نوید خوانساری»، فیلم‌ساز ایرانی‌تبار تبعه کانادا و سازنده بازی‌های ویدیویی انقلابی است. ممکن است در ابتدا تصور شود که داشتن چنین لقبی او را از برچسب «عنصر نامطلوب» جمهوری اسلامی ایران مصون نگه می‌دارد، اما واقعیت این است که خوانساری پس از ساخت آخرین پروژه بازی ویدیویی خود با نام «انقلاب 1979» (که بر اساس وقایع انقلاب اسلامی ایران در سال 1979 میلادی – 1357 شمسی – ساخته شده) به عنصر نامطلوب جمهوری اسلامی ایران تبدیل شده است.

این دانشجوی سابق فیلم‌سازی و علاقه‌مند به وقایع تاریخی که بیش‌تر شهرت خود را مدیون حضور در جمع مدیران پروژه بازی ویدیویی «جی. تی. ای» (Grand Theft Auto) – پرفروش‌ترین بازی ویدیویی جهان – است، از این که پروژه پیشگامانه‌اش نخستین بازی‌ ویدیویی است که براساس رویدادهای تاریخی واقعی ساخته شده، چندان هم راضی نیست.

نوید این بازی را ویژه تلفن‌های همراه هوشمند، تبلت‌ها و رایانه‌های شخصی طراحی و تولید کرده است؛ دستگاه‌هایی که درمیان مردم محبوبیت بیش‌تری دارند. هدف او از شبیه‌سازی سینمایی سال‌های پایانی دهه 1970 میلادی در قالب یک بازی ویدیویی، القای این پیام به جهانیان است که هدف از انقلاب ایران «هیچ‌گاه افراط‌گرایی، ملاپروری یا حجاب اجباری برای زنان» نبوده بلکه هدف این انقلاب، «برابری افراد در جامعه و حرکت به سوی ایجاد نظامی مبتنی بر مردم‌سالاری» بوده است.

«ایران وایر» با نوید در شهر نیویورک به گفت‌وگو نشسته است. از او درباره اهداف و پیشینه‌اش پرسیدیم و این که چرا به نظرش پس از 34 سال، جهان غرب آن اندازه بالغ شده که به انقلاب ایران به چشم «یکی از برهه‌های تعیین‌کننده در قرن بیستم» می‌نگرد.

شما در مونترال کانادا متولد شده‌اید اما ده سال اول زندگی خود را در ایران گذرانده‌اید؛ دوران کودکی‌تان در ایران چگونه گذشت؟

  • دوران کودکی من خیلی معمولی بود. اهل فامیل به من «آتیش پاره» می‌گفتند چون همیشه همه چیز را خراب می‌کردم و کمی هم بی‌ملاحظه بودم. البته این رفتارم تفاوتی با بچه‌های دیگرهم سن و سالم نداشت. شاید چیزی که در مورد من بیش‌تر به چشم می‌خورد، توانایی زیادم در انجام کارهای مختلف به عنوان یک پسر جوان بود. می‌توانستم در آن سن به تنهایی در دریای خزر شنا کنم و از کوه ‌بالا بروم.
    یادم می‌آید روزی به جشن عروسی سرایدار پدربزرگم رفتیم که در یک روستای بسیار کوچک در خارج از تهران برگزار شده بود. از دیدن آن همه تفاوت بین شیوه زندگی در آن روستا و زندگی خودمان در شهر حسابی غافل‌گیر شده بودم. همیشه به این فکر می‌کردم که فاصله بین من و تجربه مجدد همه آن تفاوت‌‌ها، تنها یک سفر چهار پنج ساعته با ماشین بود. این تجربه برایم باورنکردنی بود. روشن است که پس از انقلاب دیگر امکان تکرار چنین تجربه‌ای برای من میسرنشد چون با مهاجرت خانواده‌ام به کانادا و سایرآشنایان به کشورهای دیگر، هر کدام از ما به ساکنان جزیره‌هایی دورافتاده‌ تبدیل شدیم.

شما که دارای یک پیش‌زمینه حرفه‌ای در حوزه سینما هستید، چطور شد که به بازی‌های ویدیویی علاقه‌مند شدید؟

  • من و برادرانم در کانادا با بازی‌های ویدیویی بزرگ شدیم و در واقع، بازی‌های ویدیویی عامل اصلی ایجاد رابطه دوستی بین ما و بچه‌های هم‌ سن و سال‌مان در کانادا بود. در حقیقت، مانع اصلی که برای ایجاد ارتباط با دوستان کانادایی‌ام در مدرسه وجود داشت این نبود که سعی کنم خودم را رفیق فابریک‌ آن‌ها نشان دهم، مشکل این‌جا بود که بتوانم روی پاهای خودم بایستم و نظرم را در مورد بازی‌های ویدیویی مانند «Donkey Kong» و «Galaga» با آن‌ها درمیان بگذارم؛ مشکلی که به خوبی از عهده‌ آن برآمدم.
     ایرانی‌ها به شکل غریزی همیشه به دنبال این هستند که در صف اول هر حرکت جدید و به اصطلاح مد روز دنیا حضور داشته باشند و فکر می‌کنم برای من به عنوان یک بچه کم سن و سال، فرهنگ عامه جذابیت خیلی زیادی داشت. در واقع، بیش‌تراز آن که به کانادا مربوط باشد، ریشه درخاطرات و تجربه‌های دوران کودکی‌ام در ایران داشت.

در مورد تاثیر گرفتن‌ از فرهنگ عامه در دوران کودکی‌، می‌توانید دقیقا مشخص کنید چه جنبه‌هایی از فرهنگ عامه بیش‌ترین تاثیر را روی شما داشت؟

  • وقتی ایران بودم تحت تاثیر جنگ ستارگان (جورج لوکاس،1977) قرار گرفتم. یادم می‌آید پدر و مادرم وقتی هنوز ایران بودیم، داستان فيلم «آرواره‌ها» (استيون اسپيلبرگ، 1975) را که تماشا کرده بودند، برایم می‌گفتند. در آن زمان خیلی از برنامه‌‌های تلویزیونی امریکا را می‌شد روی کانال‌های مشخصی از تلویزیون ایران دید. یادم می‌آید که از ایران برنامه تلویزیونی «دانی و ماری» (Donnie and Marie Show) را دنبال می‌کردم. پدر و مادرم خیلی اهل موسیقی ایرانی بودند اما مانند بقیه مردم، به موسیقی غربی هم گوش می‌کردند.
    بچه که بودم به آهنگ‌های گروه «بی جیز» (Bee Gees) گوش می‌دادم. هنوز هم همه کتاب‌های مصور ماجراهای «تن تن و میلو» به زبان فارسی را که پدرم در بچگی برایم خریده بودند، نگه داشته‌ام.

 بین همه فیلم‌ها، برنامه‌های تلویزیونی و سبک‌های موسیقی، احساس ارتباط خیلی بهتری با جنبش فرهنگ عامه داشتم.

آیا از مشاوران فرهنگی و تاریخی در تولید «انقلاب 1979» کمک گرفته‌اید؟

  • همین طور که کار را جلو ‌برده‌ایم، از کمک «کریم سجادپور»، کارشناس امور ایران از «موقوفه کارنگی برای صلح بین‌المللی» (Carnegie Endowment for International Peace) بهره‌مند شده‌ایم. «نوید نگهبان»، بازیگر نقش «ابونظیر» در سریال تلویزیونی «زادگاه» (Homeland) به جای یکی از شخصیت‌های داستان بازی، صحبت می‌کند («فرشاد فراهت»، بازیگر فیلم «آرگو» و کمدین معروف، «مازیار جبرانی» هم به جای شخصیت‌های دیگر داستان صحبت کرده‌اند). تجربه‌های نوید خیلی به دردمان خورد چون خودش در زمان وقوع انقلاب در ایران، نوجوان 16 ساله‌ای بوده که در تظاهرات خیابانی حضور داشته است. ما از کتاب‌ها، روزنامه‌ها ، مشاوران، مصاحبه‌های شخصی و حتی اسناد و مدارک اتاق بازرگانی ایران استفاده می‌کنیم. من این‌جا به مسجد محله «کویینز» (بزرگ‌ترین محله شهر نیویورک) سر زدم و سعی کردم با مشورت گرفتن از روحانیون این مسجد، به درک درستی از انقلاب برسم چون نمی‌خواهم جنبه‌های معنوی و روحانی اسلام را در این بازی دست کم بگیرم.

 رسانه‌های خبری داخل ایران از جمله روزنامه کیهان، انتقادهای زیادی از «انقلاب 1979» منتشر کرده‌اند، حامیان یا مخالفان دیگری هم از داخل ایران با شما تماس گرفته‌‌اند؟

  • در مورد آمار ایرانی‌هایی که در صفحه فیس‌بوک من مطلب گذاشته‌اند، چیزی ندارم که به شما بگویم اما همین قدر می‌توانم بگویم که به صورتی باور نکردنی از من و کارم حمایت کرده‌اند و بی‌صبرانه منتظر پایان مراحل ساخت این بازی هستند. در واقع، باید بگویم که من بیش‌تر درگیرپاسخ‌گویی به نظرات منفی ایرانیان ساکن در خارج از کشور بوده‌ام تا کسانی که درداخل ایران زندگی می‌کنند.

به نظر می‌رسد نگاه ایرانیان خارج از کشور به موضوع‌های سیاسی مربوط به ایران، اغلب سیاه و سفید است. نحوه برخورد ایرانیان خارج از کشور با بازی خود شما هم نمونه‌ای از این نوع نگرش است. وقتی چنین برخورهایی می‌بینید، چه حسی به شما دست می‌دهد؟

  • بیش‌تر ایرانیان به تصویری که قرار است از آن‌ها در رسانه‌ها ترسیم شود، به دیده شک و تردید نگاه می‌کنند که از نظر من قابل درک است. اما این وضعیت هرگز تغییر نخواهد کرد مگر این که ما از کسانی از درون خودمان که برای تغییر این دیدگاه تلاش می‌کنند، حمایت کنیم. ایرانیان خارج از کشور جامعه‌ای در میان بقیه جوامع دنیا هستند و هدف من درخواست از کل جهان برای تجدید نظر در مورد ایران است. ضرورتی نمی‌بینم که به ایرانیان در مورد تاریخ خودشان مطلبی گوشزد کنم. اما می‌توانم به بقیه دنیا درباره تجربه واقعی ایرانیان از این انقلاب و تاثیر آن بر زندگی روزمره‌ آن‌ها بگویم که به نوبه خود می‌تواند فرصت‌های بیش‌تری را برای درک بهتر و گفتمان آزاد فراهم کند.وردآ

از بازیگران ایرانی «انقلاب 1979» در داخل کشور چه انتظاری دارید؟

  • نخستین چیزی که از آن‌ها می‌خواهم این است که لبخند بزنند. می‌خواهم به جهانی که درآن زندگی می‌کنند، به چشم یک سرگرمی نگاه کنند؛ آن سرگرمی که خیلی دوستش دارند و برایشان احساسی از غرور و افتخار به همراه می‌آورد. امیدوارم با کمک این بازی بتوانند به این نکته پی ببرند که انقلاب‌های رخ داده در ایران، از جنبش سبز سال 1388 که خودشان شاهد آن بوده‌اند، گرفته تا انقلاب سال 1357 که پدران و مادران‌شان تجربه کرده‌اند، همگی مسیر حرکت کشور را دگرگون کرده‌اند؛ این که آن‎ها هنوز فرصت دارند تا مسیر آینده کشور را تعیین کنند.
     همین کلیپی که برای تامین سرمایه لازم برای تکمیل «انقلاب 1979» روی سایت «کیک استارتر» (Kickstarter) گذاشته‌ام و یک‌شنبه گذشته آخرین روز آن بود را در نظر بگیرید؛ تمام شدن زمان درخواست تامین سرمایه برای این پروژه به این معنا نیست که انقلاب من با شکست روبه‌رو شده بلکه تنها به این معناست که انقلاب من تازه در ابتدای راه است (کیک استارتر سایتی است که برای جلب حمایت‌های مردمی در زمینه تولید پروژه‌های خلاقانه هنری ایجاد شده است).

در یکی از مصاحبه‌های اخیرتان گفته‌اید که برپایه تجربه‌های شخصی خودتان از انقلاب، هم روی خوب و هم روی بد مردم ایران را در زمان انقلاب دیده‌اید. می‌توانید دراین باره بیش‌تر توضیح دهید؟

  • وقتی من و خانواده‌ام ایران را ترک می‌کردیم، شاهد بودیم کسانی که خانواده‌ام آن‌ها را از دوستان صمیمی‌ خود می‌دانستند، به ما پشت کرده و زمانی که به شدت  به کمک‌ آن‌ها نیاز داشتیم، هیچ حمایتی از ما نکردند. در همان زمان، کسانی را هم دیدیم که با وجود این که امکانات زیادی در اختیار نداشتند یا اصلا امکاناتی نداشتند، محبت و بزرگواری بی‌حد واندازه‌ای از خودشان نشان دادند. من با دیدن این مساله شوکه شدم. ایرانی‌ها در این زمینه هیچ تفاوتی با دیگران ندارند. ایرانی‌ها همان‌گونه که از ظرفیت شگفت‌انگیزی در زمینه عشق ورزی، بخشندگی و کمک به دیگران برخوردارند، به همان اندازه ظرفیت شگفت‌انگیزی برای تبدیل شدن به افرادی نادرست، دغل‌کار و غیرمحترم دارند. فکر می‌کنم درک بهتراین گفته زمانی میسر می‌شود که به رفتار مردم ایران در زمان خروج شاه از ایران و ورود خمینی به کشور توجه کنیم. واقعیت‌ها لزوما سبب ایجاد احساسات و جنبش‌های مردمی نمی‌شوند.

شعار این بازی ویدیویی این است که «هیچ آدم خوبی وجود دارد». آیا این شعار بازتابی از شیفتگی شما نسبت به انقلاب است؟

  • طرح و اساس اولیه تمام بازی‌ها معمولا از بازی «چکرز» (بازی فکری با استفاده از مهره‌های تخته نرد بر روی صفحه شطرنج) گرفته شده است؛ مهره‌های سیاه در برابر مهره‌های سفید. این قاعده در بازی ایرادی ندارد و خیلی هم خوب است اما مشکل این جاست که زندگی واقعی شباهتی به این نوع بازی‌ها ندارد.
     می‌خواستم نشان دهم که مردم تنها سیاه و سفید یا خوب و بد نیستند. مردم سایه‌های خاکستری هستند و درستی این موضوع در بسیاری از موقعیت‌های تاریخی به اثبات رسیده است؛ این همان لحظه‌ای است که تعریفی از تو ارایه می‌دهد. هنگامی که اتفاق ناگواری رخ می‌دهد، شاهد واکنش متفاوت آدم‌های خوب و بد هستید. می‌خواستم نشان دهم مردمی که در انقلاب 1357 شرکت داشتند، خواه سربازان و خواه انقلابیون، خواه هواداران سلطنت و خواه پیروان خمینی، در تعیین این که کدام‌ یک از آن‌ها «آدم‌‌های خوب» یا کدام «آدم‌های بد» بودند، از خودشان اختیاری نداشتند. این بزرگ‌ترین هدف من است و درهمین حال، احتمالا سخت‌ترین پیامی است که بتوان به گوش دیگران رساند، به ویژه به امریکایی‌های ایرانی‌تبار یا غرب‌زده‌های ایرانی که نمی‌توانند از دسته‌بندی کردن انسان‌ها و نسبت دادن‌ آن‌ها به این سو یا آن سو دست بکشند.

در رابطه با همین اصطلاح «سایه‌های خاکستری» که به کار بردید، با توجه به توافق مقدماتی هسته‌ای اخیر میان ایران و گروه 1+5 که عده‌ای آن را موفقیت و برخی شکست دانسته‌اند، میان کسانی که از آن‌ها یاد کردید با مخالفان این توافق‌‌نامه که مذاکرات را در زمینه‌ای سیاه و سفید تصور می‌کنند، شباهتی می‌بینند؟

  • آن چه در مذاکرات جاری میان نمایندگان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده مشهود است، ژست دوستانه‌ای است که دو طرف گرفته‌اند. حداقلش این است که دو طرف شاخه زیتون را به سوی یکدیگر دراز کرده‌اند. من هم در «انقلاب 1979»، شاخه زیتونی دراز کرده‌ام و سعی می‌کنم از سوءبرداشت‌ها و بزرگ‌نمایی‌های شکل گرفته درغرب  درباره «ماهیت شیطانی انقلاب ایران» رونمایی کنم. حالا که این ژست پس از حدود 35 سال گرفته شده، فکرمی‌کنم به حدی از بلوغ رسیده‌ باشیم که بتوانیم نگاهی به انقلاب سال 1357 بیاندازیم و به بررسی بدون جانب‌داری وقایع بپردازیم؛ خوب، بد، زشت. و این را در ذهن‌مان جا بیاندازیم که این رویداد، زندگی میلیون‌ها ایرانی در داخل و خارج از کشور را تحت تاثیر قرار داد.

شما که بیش‌ترین سال‌های عمرخود را درغرب گذرانده‌اید، وقتی به ایران فکرمی‌کنید، بیش‌تر از همه دلتنگ چه چیزی می‌شوید؟

  • آخرین باری که به ایران رفتم، سال 1385 بود و پیش از آن هم سال 1359 ایران بودم. فکر نمی‌کنم کسی دلش برای اشیا و لوازم کشورش تنگ شود. همه دلتنگی‌ها مربوط به همان تفاوت‌های ظریفی است که ایران و ایرانی را می‌سازد؛ که فرهنگ زرتشتی را می‌سازد؛ که سبب می‌شود غذا طعم و مزه شگفت‌انگیزی پیدا کند؛ که سبب می‌شود مردم به چیزهایی بخندند که شاید ازنظر مردم نقاط دیگر جهان آن قدرها هم خنده‌داربه نظرنیاید. دلتنگ نگاه کردن به مردمی که کنارخیابان، بساط پیک‌‌نیک‌شان را به راه انداخته‌اند و دیگران به جای آن که با چهره‌ای عبوس به آن‌ها بنگرند که یعنی «چرا این‌ها کنارخیابان نشسته‌اند»، آن‌ها را خانواده‌ای ببینند که دارند از لحظه‌های با هم بودن لذت می‌برند.
     من هرگز این واقعیت را انکار نمی‌کنم که یک غربی هستم چون چه خوب و چه بد، هرکاری را که درغرب کرده‌‌ام، دوست دارم. اما وقتی به ایران برگشتم، سعی نکردم جلوی ایرانی بودنم را بگیرم چون «قرار نیست از ریشه‌ام جدا شوم». بی‌خیالش! من هم این‌جا بزرگ شده‌ام و هم آن‌جا. من نه یک ایرانی تمام عیارهستم و نه یک امریکایی تمام عیار؛ پس سعی نخواهم کرد خودم را به زور در یکی از این قالب‌ها جا کنم. قصد دارم دقیقا همان کسی شوم که قرار است بشوم و همه چیز را در مورد خودم قبول کنم و به آن عشق بورزم. این خصلت ایرانی است؛ چیزی که پدر و مادرم به من آموخته‌اند.

ثبت نظر

استان مازندران

مرگ مرموز قهرمان قديمي كشتي در ويلاي چالوس

۲۷ آذر ۱۳۹۲
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۴ دقیقه
مرگ مرموز قهرمان قديمي كشتي در ويلاي چالوس