close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
جامعه مدنی

روایت‌ها‎ی ناتمام از زلزله توقیف

۹ اسفند ۱۳۹۲
سحر بیاتی
خواندن در ۸ دقیقه
روایت‌ها‎ی ناتمام از زلزله توقیف

روزنامه «گلستان ایران» به سردبیری «محسن سازگارا»، نخستین تجربه دختری بود که با هزار عشق و امید، روزنامه‌نگاری را در 18 سالگی به عنوان حرفه مورد علاقه‌اش برگزیده بود. گلستان ایران پس از سه ماه پیش تولید، در ابتدای راه و در همان دو هفته ابتدایی انتشار، توقیف شد تا سارا برای اولین بار طعم تلخ توقیف را بچشد.

درباره آن روزها می‌گوید:«تازه کار بودم و احساساتی؛ کارم به بیمارستان کشید.» حالا پس از گذشت سال‌ها و تجربه‌های مدام از توقیف‌، برای آخرین بار توقیف را با روزنامه نوپای آسمان تجربه کرده است: «نمی‌دانستم این قدر جان سخت می‌شوم. من توقیف را بارها و بارها تجربه کرده‌ام؛ از "اعتماد" تا "شرق" و "سرمایه" و ده‌ها روزنامه و مجله دیگر. انگار توقیف روال طبیعی و بخشی از شغل ما شده است. هر چند به این بخش هرگز عادت نخواهیم کرد. خیلی‌ها می‌گویند که برای شما باید عادت شده باشد اما مگر می‌شود عادت کرد. برای مادری که پنج تا بچه‌اش را در جنگ از دست داده، از دست دادن بچه ششم برایش عادی نمی‌شود.»

شنیدن خبر توقیف، شنیدن همان خبری است که انگار حالا روزنامه‌نگاران ایرانی از اولین روز ورود به یک تحریریه انتظارش را می‌کشند. اما با شنیدن این خبر، چه واکنش‌هایی در یک تحریریه مشاهده می‌شود؛ تحریریه‌ای که از فردا باید خالی بماند و آدم‌هایی که از فردا به جای دغدغه صفحه‌بندی و گزارش‌نویسی، احتمالا باید در تخت خواب‌های خود پهلو به پهلو شوند و به این پرسش پاسخ دهند که در آینده می‌‌خواهند چه کاره شوند؟

از سارا درباره لحظه شنیدن خبر توقیف می‌پرسم:« راستش هر بار که در یک روزنامه شروع به کار می‌کنم، انگار برای بار اول است که مسوولیت صفحه‌ای برعهده من گذاشته می‌شود. پر از شوق و شور می‌شوم و پر از استرس. انگار قلبم می‌خواهد از دهانم در بیاید. کلی برنامه‌ریزی، کلی صفحه دپو، کلی مصاحبه و سفارش مطلب. اما دروغ نمی‌گویم که از همان روز اول می‌دانم این راه خیلی کوتاه است. به خودم می‌گویم سه تا چهار ماه. البته هیچ وقت فکر شش شماره را نمی‌کردم. این هم برای خودش رکوردی بود. تعداد توقیف‌ها که بالا می‌‌روند، خیلی‌ها به داشتن آن‌ها در کارنامه کاری خود افتخار می‌کنند که من نمی‌‎ کنم.»

توقیف یعنی زلزله

«مریم» هم که تجربه‌هایی مشابه سارا داشته، درباره واکنش‌های اولیه به خبر توقیف می‌گوید:«به محض شنیدن خبر، کرخت می‌شی. اول کمی خنده و شوخی عصبی در تحریریه و مدام بحث، بعد ته دلت خالی می‌شه و از پا درت می‌آره. بعد مدام از خودت می‌پرسی حالا چی کار کنیم؟ حالا فردا که از خواب بیدار شدیم کجا بریم؟ وای با قسط فلان، با فلان قرض، با پول اجاره یا حتی اون برنامه‌ای که از قبل ریخته بودم چه کار کنم؟ جواب آدم‌ها رو چی بدم؛ بچه‌هایی که مطلب نوشته بودن؟ اون آدمی که با هزار زحمت راضی شده بود و مصاحبه داده بود؟ به اون چی بگم؟ انگار یک مرتبه همه چیز خراب می‌شود روی سرت.» به عقیده او، «توقیف، زلزله است. خونه‌ات خراب می‌شه و در و دیوارش می‌ریزه روی سرت.»

گفتن این جمله برای مریم خیلی تلخ است و لحظاتی گفت‌وگو را به تعلیق می‌برد. بغضش را فرو می‌دهد و می‌گوید:« ما پر از رفاقت‌های نیمه تمام هستیم. یک عده از حرفه روزنامه‌نگاری خداحافظی و یک عده هم مهاجرت کردند. اما بعضی از ما برمی‌گردیم دوباره به همین کار روزنامه‌ نگاری. خب معلومه، کار دیگه‌ای بلد نیستیم.»

محدوده دُم رضاشاه و خط قرمز حکومت

اما یک روی سکه هم در خود رسانه است؛ چه بنویسیم که توقیف نشویم. سارا درباره برخی مطالبی که منجر به توقیف یک روزنامه می‌شود، می‌گوید:« من معتقد به سانسور نیستم اما همیشه گفتم رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود. هر چند داستان ما و این‌ها، داستان "رضاشاه" و "مدرس" است. رضاشاه به مدرس می‌گوید پا روی دُم ما نگذار، مدرس می‌گوید شما محدوده دُمت را مشخص کن، چشم! اینا دُمشون محدوده نداره. ضمن این که این توقیف بهانه بود چون به مساله دینی اشاره کردن. بگذار من هم بگم که این کارها، پیراهن عثمان بود که توی چوب کردن و قرآنی که به سرنیزه کشیدن.»

سرنوشت مبهم

«ایمان» یکی از روزنامه‌نگارانی است که حالا به جای همکاری با روزنامه‌های اصلاح‌طلب یا منتقد، ترجیح داده با روزنامه‌های محافظه‌کار همکاری کند. از توقیف و توبیخ خسته است و برخلاف میل باطنی خود، رسانه‌اش را انتخاب کرده است.

او می‌گوید:«وقتی سندیکا نداریم، بیمه نداریم و هیچ کس نیست که از ما حمایت کند، راستش حرف زدن از آزادی بیان، یک جور پُز روشن‌فکری حاصل از شکم سیری است. اصلا بگذار بگویند منِ سانسورچی. ولی من واقعا معتقدم در شرایط فعلی که زندگی خیلی از ما از این حرفه تامین می‌شود و هیچ حمایتی هم نیست، همان بهتر که خودمان دست به خودسانسوری بزنیم تا حداقل بتوانیم زندگی کنیم. شاید حرف‌های من عجیب باشد ولی این واقعیت زندگی ما است؛ مایی که از روی شکم سیری، روزنامه‌نگاری را انتخاب نکرده‌ایم. از جیب پدر پول‌دار و جای دیگر هم هزینه زندگی ما تامین نمی‌شود. مگر فقط روزنامه‌نگار بی‌کار می‌شود؟ تایپیست، صفحه‌آرا، عکاس، کارمند دفتری، آبدارچی روزنامه و صد نفر آدم دیگر بی‌کار می‌شوند و از فردا باید برای هزینه زندگی، کاسه چه کنم دست بگیرند. در این شرایط، حرف زدن از آزادی بیان مسخره است.»

او نیز بارها توقیف را تجربه کرده است؛ توقیفی که حالا شنیدن نامش هم او را عصبانی می‌کند:« وقتي قسط وامت را ندهي و پولش را از حساب ضامنت كم كنند، دلت مي‌خواهد خودت سانسورچي بودي اما اين وضعيت برایت پيش نمي‌آمد. بزرگ‌ترين مشكل اين است كه آينده مشخصي نداري و نمي داني كه الان بايد چه كار كني.»

مریم هم روزهای پس از توقیف را با خشم توصیف می‌کند و می‌گوید:« بعضي منتظر می‌مونند تا روزنامه رفع توقيف بشه اما مي‌دوني كه در اون مدت، روزنامه بهت پولي نمي‌ده. اما بزرگ‌ترين مشكل براي خونواده روزنامه‌نگار به وجود مي‌آد؛ يعني تو يك دفعه بي‌كار مي‌شی بدون اين كه آمادگي اون را داشته باشي. مشكل بعدي، دوباره شاغل شدنته که هفته‌ها و ماه‌ها طول می‌کشه و تو مدام باید حرص بخوري و فحش بدي به خودت، به اونی كه قلم داد دستت و به اونی كه رسانه تو رو توقيف كرد. به دوستات زنگ بزني و سراغ كار بگيري. حتا حق‌التحرير با اسم مستعار چاپ كني تا دوباره يك جاي ديگه. اما بعضي‌ها براشون مهم نيست چون از پول بابا می خورن و برای پز روشن‌فكري اومدن روزنامه‌نگار شدن. اون‌ها همون‌هايي هستند كه مي‌گن نبايد به سانسور تن داد. شكم سير از اجاره خونه خبر نداره.»

متهم ردیف اول کیست؟

«شادی» روزنامه‌نگاری است که یکی از مطالب او چند سال پیش منجر به توقیف یک روزنامه شد. او حالا با شنیدن توقیف یک نشریه، تنها به نویسنده مطلبی فکر می‌کند که هیات نظارت بر مطبوعات یا قوه قضاییه مطلب او را مسبب توقیف اعلام کرده‌اند. می‌گوید:« من فقط به نویسنده مطلب فکر می‌کنم. خیلی روزهای تلخ و سختی بود. حس متهم ردیف اول را داشتم؛ آدمی که باعث شده صدها نفر دیگر بی‌کار شوند. هم من و هم شما می‌دانیم که آن مطلب خاص، بهانه است. ضمن این که هر سرویس روزنامه، دبیر دارد، دبیر تحریریه دارد، سردبیر، ویراستار، مدیر مسوول و... . خب، به عقل من نرسیده و مطلب منتشر شده، به عقل یکی از آن‌ها که باید می‌رسید. ولی با همه این توجیه‌ها، باز خودت را مقصر می‌دانی. فشاری که روی نویسنده مطلب هست و استرسی که به او وارد می‌شود، شاید 10 برابر بقیه باشد. زیر سنگینی نگاه ده‌ها آدمی که باید از فردا بی‌کار باشند، گیرافتادن ساده نیست. حتی اگر آن‌ها با تو مهربان باشند، باز تو نگاه‌ها را به سرزنش تعبیر و فکر می‌کنی درباره من چه فکر می‌کنند؟»

آینده‌ای نیست

خاموش کردن تلفن و خوابیدن؛ این شاید اولین کاری است که به ذهن روزنامه‌نگاری که حالا همه برنامه‌هایش نقش بر آب شده، می‌رسد. خاموش کردن تلفن، واکنشی است در برابر همه کسانی که می‌خواهند بدانند حالت چطور است، چه برنامه‌ای برای آینده داری و حالا می‌خواهی دقیقا چه کنی؟

خوابیدن اما فرار از افکاری است که فردای روز بی‌کاری به سراغت می‌آیند؛ فکر پولی که دیگر نداری، هزینه‌هایی که باید پرداخت کنی و برنامه‌ای که دیگر وجود ندارد.

«الهام»، روزنامه‌نگاری که سابقه فعالیت در روزنامه‌های سیاسی و اقتصادی دارد نیز پس از توقیف روزنامه آسمان، دقیقا همین کار را کرد؛ تلفن را خاموش کرد و خوابید:« فرداي توقيف هم هيچ برنامه‌اي نداشتم؛ يک جور فرار از واقعيت. فقط مي‌خواستم بخوابم. تلفن را خاموش كردم و خوابيدم؛ كرخت و بي‌حس. برنامه چيه؟ ديگه حس زندگي هم نداري. داغوني. نااميد. من فكر مي‌كردم دارم خواب مي‌بينم.»

الهام که دل‌گیر و ناامید از آینده است، درباره برنامه بعدی خود می‌گوید:« نمي‌دانم، شايد هم این همه ناامیدی من، دوره‌اي باشد ولي اثر خود را مي‌گذارد. كم كم از روزنامه‌نگاري خسته مي‌شوی. نداشتن امنيت كاري، کلافه‌ات می‌کند. دلت مي‌خواهد يک كار ثابت داشته باشي. دلت مي‌گيرد از اين همه جفا. من مي‌خواهم به یک شهرستان کوچک بروم و در آن جا زندگي كنم. خسته شدم. ولي يک حسی در وجودم هست که وقتي تيم بزرگي جمع می‌شوند، دلت مي‌خواهد باشي و بنويسي.»

قصه تلخی که ادامه دارد

گزارش‌گران بدون مرز، رده‌بندی جهانی آزادی رسانه‌ها در سال ۲۰۱۴ را منتشر کرد. ایران در میان ۱۸۰ کشور جهان، رتبه ۱۷۳ را کسب کرده است. این سازمان یادآوری می‌کند که درپایان سال ۲۰۱۳ میلادی، ایران با ۵۰ روزنامه‌نگار و وب‌نگار زندانی، یکی از ۵ کشور دنیا بوده که زندان روزنامه‌نگاران محسوب می‌شود. 
از زمان انتخاب حسن روحانی به عنوان رییس جمهوری ایران تا کنون، سه روزنامه سراسری از انتشار بازمانده‌اند؛ روزنامه بهار، روزنامه نشاط که حتی فرصت ورود به دکه را هم نیافت و روزنامه آسمان که با شش شماره انتشار، رکورد جدیدی را این بار ثبت کرد تا شاید ثابت شود وضعیت مطبوعات ایران و قصه تلخ بی‌کاری و ناامنی شغلی روزنامه نگاران ایرانی هم‌چنان ادامه دارد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان تهران

تایید مرگ سالانه 80 هزار نفر بر اثر آلودگی هوا

۹ اسفند ۱۳۹۲
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۲ دقیقه