ابوتراب خسروی
خرافه اصلی ترین مضمون کتابهای مارکز است که وجه مشترکش با کل جوامع است. مخصوصا در صد سال تنهایی. و آن وجه مشترک است که چنین اثری را جهانی میکند. برای مثال ساکنین جنوبی ایران این وجه مشخصه جامعه خودشان را در ادبیات مارکز میبینند.
علاوه بر اینها ادبیات مارکز در کل پشتوانه ادبیات اسپانیا را دارد، ادبیاتی که با دون کیشوت شروع میشود و باعث میشود که کار مارکز اوج بگیرد و بدل بشود به یک اعتبار جهانی. شاید بتوان گفت تخته پرش جهانی شدن این کار بومگرایی مارکز است وقتی که مارکز مضمون اصلی جامعه و فرهنگ خودش را موضوع اصلی رمانش میکند باعث میشود که مابقی جوامع وجه مشترک خود را در نوشتههای او پیدا کنند. یعنی جامعه خودشان و وجه تشابه جامعه خودشان را پیدا کنند.
شهرام گراوندی
فضای اتفاق قصههای مارکز شبیه روستاهای سیستان و بلوچستان و بم و بروات و شادگان و هویزه و بستان و لالی و اندیکا و ازنا و الیگودرز است. خوانندهٔ ایرانی در ماکوندوی خیالی مارکز احساس قرابت بیشتری میکند تا در یوکناپاتافای ویلیام فالکنر مثلن که به شدت آمریکایی است. حضور کولیها و آدمهای ساده و دم دستی او در قصههایش، آنچنان زنده و هویداست که انگار نمونهٔ کولی آوارهای است که امروز صبح با صدای در زدن او در خانهای در لنگرود و لاهیجان و اردبیل از خواب پریدهایم. جهان قصهها و ذهن شناور گابو به جهان خاصه روستایی ایرانی به شدت نزدیک و خودمانی و صمیمی است. و برای همین است که وقتی به قصهای از گابو ورود میکنیم، انگار سمک عیار میخوانیم!
موسی بندری
المانهایی که در داستان ایران مخصوصا در جنوب ایران وجود دارد مثل وهم و یا دریایی که عمقش همانند دریای شمال مشخص نیست و اسطورهسازیهایی که به واسطه پهناور بودن وبیکران بودن عمق دریا هست یکی ازمهمترین وجوه شباهت دنیای مارکز با ادبیات داستانی ایران و جنوب ایران است. در قصههای بومی هرمزگان ما شخصیتهایی داستانی داریم که جلوی کشتیها و شناورهای دریایی را میگیرد و برخوردی میکند از همان نوع که در هومر میتوان رگههایی ازآنها را پیدا کرد؛ این نوع رویا پردازیها در داستانهای مارکز مشهود است همان فضا و المانهایی که در ایران و مخصوصا در جنوب ایران هست، جنوبی که سهم زیادی در ادبیات داستانی معاصر دارد.
ثبت نظر