close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
فرهنگ

"لویاتان": شکست یک مرد، زیر چتر ولادیمیر پوتین

۶ خرداد ۱۳۹۳
محمد عبدی
خواندن در ۵ دقیقه
ژیواگینستف
ژیواگینستف
لویاتان
لویاتان

همه چیز در زندگی مردی به نام کولیا با همسرش (و پسرش از همسر قبلی) در نقطه ای نسبتاً دورافتاده در شمال روسیه آرام به نظر می رسد، اما شهردار به عنوان نماینده ای از قدرت فاسد حاکم قصد دارد خانه و زمین های او را به قیمت اندکی تصاحب کند. دوست وکیل او از مسکو به کمک اش می آید و فیلم از همین جا شروع می شود؛ سر رسیدن امیدی که به زودی به یاس بدل می شود: وکیل با مدارکی که دارد در برابر شهردار می ایستد، اما خیلی زود با رابطه جنسی همسر کولیا با دوست وکیل او، همه چیز از هم می پاشد.

                                                  ***

فیلم های شگفت انگیزی چون "ارواح آرام" (آلکسی فدورچنکو) تنها یک حادثه درسینمای این سال های روسیه نبودند؛ "لویاتان" ساخته آندره ی ژیواگینستف در بخش مسابقه جشنواره کن- که جایزه بهترین فیلمنامه را هم نصیب برد- به راحتی می توانست برنده نخل طلا باشد: یک فیلم درخشان درباره تنهایی انسان و از دست رفتن همه رویاها و آرزوها و البته همه داشته ها.  

هرچند هیچکاک، مضمون فرا رسیدن بلا و مصیبت از بعیدترین جهت را با مایه عشق ترمیم می کرد(از جمله در شاهکارش "پرندگان")، اما در لویاتان بلا از بعیدترین جهت سر می رسد، همه چیز را ویران می کند و عشق هم نه تنها ناجی نیست، بلکه خود ویرانگر است و شکست مرد را به اوج می رساند؛ اوجی بی بازگشت و پایانی که رگه ای از امید ندارد و به شدت تلخ است و سیاه.

کولیا به محل زندگی و خانه اش عشق می ورزد و از سویی دیوانه وار همسرش لیلیا را دوست دارد، با پسرش رابطه خیلی خوبی دارد و وکیل، بهترین دوست اوست که از راه می رسد. این فیلم در ظاهر طولانی از یک آرامش و رفاقت و خانواده می آغازد تا به نهایت قعر و سقوط این مرد( به زندان افتادن برای گناه ناکرده برای مدت پانزده سال) می رسد. کشف رابطه همسر او با دوست اش نقطه آغاز این سقوط را رقم می زند. کولیا در یک لحظه بهترین دوست اش را از دست می دهد و عشق اش هم در برابر چشمانش می شکند. با این حال می خواهد از خودگذشتگی نشان دهد و همسرش را می بخشد، اما خودکشی لیلیا از جبر تکان دهنده و ترسناکی حکایت دارد.

سردی آدم ها با سردی فضا می آمیزد و دوربین غالباً ساکن و ایستا که بدون هیچ تعجیلی شخصیت ها را نظاره می کند، رفته رفته تماشاگر صبور را با این شخصیت ها درگیر می کند تا شاهد خرد شدن یک انسان باشند. نماهای طولانی فیلم از حوصله تماشاگر عادی خارج است، اما ضیافتی است برای تماشاگر خاص تا لحظه لحظه به شکل حساب شده ای با فضا بیامیزد و تجربه شگفت انگیزی داشته باشد. فضاهای خالی در هر نما، شخصیت ها را درگیر جبری نشان می دهد که گریز و گزیری از آن نیست. صحنه های دیوانه وار نوشیدن وودکا، تلاش آنها را برای گریز از واقعیت اطرافشان به نمایش می گذارد، اما عجیب این که حقیقت زندگی به شدت به فضای رئالیستی فیلم گره خورده و حتی در مستی هم حقیقت زندگی به شکل گریزناپذیری در حرف های آنها دیده می شود و هیچ کدام در هیچ صحنه ای به مستی کامل و فارغ شدن از مصائب اطرافشان نمی رسند؛ گویی که این جام آتشین ره نمی برد به حال خراب آنها.

از طرفی فیلم ضمن ارتباط با داستان های اسطوره ای و انجیلی (و البته سکانس درخشان گفت و گوی کولیا با کشیش و اعتراض او به جهان) با ساختار حساب شده اش ترکیب غریبی است از نمایش درونیات آدم هایی که به شدت به دنیای بیرونی و محل زندگی شان پیوند خورده اند؛ علاقه مرد به محل زندگی اش و رد مهاجرت به مسکو، به شدت با افکار او و ارتباط اش با محیط بستگی دارد و از طرفی سردی فضای اطراف محل زندگی آنها ، آدم ها را در نماهای عمومی، کوچک تر و عاجزتر از همیشه نشان می دهد. با این حال فیلم به شدت به درون شخصیت ها نفوذ می کند و در یک فاصله گذاری اعجاب انگیز، با آن که از آنها دور می ایستد و سعی دارد تنها نظاره گر یک موقعیت باشد( با ترکیب بندی ساده نماها و گریز از نمای نزدیک و احساساتی شدن صحنه ها) می تواند لایه ظاهری شخصیت انسان ها را کنار بزند و عمق درد آنها را با ما قسمت کند. مثلاً لیلیا بسیار کم حرف است، اما چهره او از غم بی انتهایی روایت دارد که صحنه خودکشی در دریا (با موج هایی بلند که به زودی او را در بر خواهند گرفت) به بهترین نحو با جهان تلخ فیلم می آمیزد.

کولیا هم پرحرف نیست و حتی در زمان مستی - که شاید تماشاگر انتظار دارد همه درددل های او را بشنود- به چند جمله کلی از نگرانی اش درباره گریز همسرش بسنده می شود و ما باز با مردی تنها می مانیم که ناگزیر شاهد شکست خودش است.

در عین حال فیلم درباره فساد قدرت حاکم حرف می زند، بی آن که در ورطه شعار بغلتد. فیلم بی آن که بخواهد پیامی مستقیمی بدهد، در لایه هایی حساب شده- و بدون تاکید- در این باره حرف می زند که نماینده فاسد قدرت (که زیر عکس ولادیمیر پوتین می نشیند)  در انتها برنده نهایی بازی است. در صحنه های واپسین، شهردار از به زندان افتادن این مرد و از هم پاشیدن خانواده اش خوشحال به نظر می رسد و تمام مدارک فساد او سر به مهر باقی می مانند. کلیسا هم از قدرت فاسد حمایت می کند؛ مردی می ماند دست و پا بسته (در هر دو مفهوم مجازی و واقعی)، گرفتار جبر شرایطی سیاه و آزارنده. تلخی زندگی تماشاگر را رها نمی کند. 

ثبت نظر

ویدیو روز

تبلیغ توپ رسمی بازی‌های جام جهانی

۶ خرداد ۱۳۹۳
تبلیغ توپ رسمی بازی‌های جام جهانی