close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
جامعه مدنی

افشای حقیقت، بخشی از خودآگاهی ملی، بخش دوم

۲۶ شهریور ۱۳۹۲
ایران وایر
خواندن در ۱۰ دقیقه
افشای حقیقت، بخشی از خودآگاهی ملی، بخش دوم

تابستان سال ۱۳۶۷ بود که ظرف چند هفته، زندان‌های مملو از محبوسان در ایران پر از جای خالی شده بودند. براساس فتوایی از آیت‌الله خمینی، چند هزار نفر از زندانیان سیاسی که در میان آن‌ها زنان و کودکان هم بودند و بسیاری جرایمی بزرگ‌تر از شعارنویسی  و یا همراه داشتن یک جزوه حزبی نداشتند، اعدام شدند. کمیته‌های سه نفره در سراسر کشور باید به مدد مصاحبه‌ای چند دقیقه‌ای درمی‌یافتند که زندانیان سیاسی هنوز «سرموضع» هستند یا خیر. پاسخی سرسری به یک پرسش، در حکم مرگ زندانی بود. برخی از زندانیان در حال گذرندان آخرین هفته‌ها و یا روزهای محکومیت خود بودند.

اعدام‌های تابستان سال ۱۳۶۷ که امسال بیست و پنجمین سالگرد آن بود، هرگز چندان توجه جامعه جهانی را به خود جلب نکردند، ولی برای بسیاری از ایرانیان، این بخش تاریکی از تاریخ کشور به شمار می‌رود.

واقعیت‌های رویدادهای تابستان ۱۳۶۷، موضوع کار «ایران ترایبیونال» (دادگاه ایران) بوده است؛ محکمه‌ای مستقل که از سوی خانواده‌های اعدام‌شدگان و نجات‌ یافتگان شکل گرفت و سال گذشته در قضاوت نهایی خود در«لاهه» رای داد که در آن سال، جمهوری اسلامی دست به جنایت علیه بشریت زده است. اگرچه رای این محکمه جنبه‌ای نمادین دارد، ولی در جلسه‌ای که «ایران ترایبیونال» پیش‌تر در لندن تشکیل داده بود، شهادت بیش از صد نفر در مورد شکنجه و تجاوز در زندان‌های ایران شنیده شد. برای درک بهتر ماموریت «ایران ترایبیونال» و دو جنبه دادگاه جنایات جنگی در آن، هم‌چنین کمیسیون «حقیقت و آشتی»، با «پیام اخوان»، وکیل بین‌المللی برجسته حقوق بشر که در این محکمه در جایگاه مدعی‌العموم قرار گرفته بود، به گفت و گو نشستیم:

این مواردی که گفتید شگفتی‌‌آور است، ولی چگونه به افراد داخل ایران دسترسی پیدا کردید؟آیا آنها هم توانسته بودند از جریان شهادت‌های طرح شده در دادگاه باخبر شوند و یا روند آن را دنبال کنند؟ آیا به خودآگاه مردم دوردست هم نفوذ کرده است؟

  • می‌دانم که به غیر از رسانه‌های خبری معمول فارسی زبان یعنی بی‌بی‌سی فارسی و صدای امریکا، یکی از بهترین پوشش‌های خبری، البته به غیر از پخش زنده جریان دادگاه و دیگر امکانات رسانه‌ای در اختیار را  تلویزیون «من و تو» با یک مستند 20دقیقه‌ای انجام داد. این شبکه تلویزیونی محبوب جوانان ایرانی است و بسیار مایه دلگرمی بود که جوانان ایرانی تا این حد به این دادگاه ابرازعلاقه کردند. ارتباط با داخل ایران بسیار دشوار است، ولی فکر می‌کنم که میلیون‌ها ایرانی تا حدی در جریان مطالب طرح شده در دادگاه قرار گرفتند.

آیا واکنشی از سوی دولت ایران هم انجام شد؟

  • پس از ختم دادگاه در لاهه هلند، مقاله‌ای منتشر شد که بی‌سابقه و بسیار مایه شگفتی بود. این مقاله به فتوایی که به اعدام‌های دسته جمعی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ صادر شده بود، اشاره می‌کرد و البته با زیرکی تبلیغاتی، در آن آمده بود که آیت‌الله خامنه‌ای که آن زمان رییس جمهور ایران بود، نهایت تلاش خود را برای نجات برخی از زندانیان سیاسی مارکسیست به کار گرفته بود. این اتفاق مهمی است، زیرا پذیرش این واقعیت است که این اعدام‌ها انجام شده‌اند و پذیرش واقعیت دیگر که با وجود این که آیت‌الله خمینی این فتوا را صادر کرده بود، اعدام‌ها کار نادرستی بوده‌اند. سوم این که تبلیغات‌چی‌ها آشکارا این نیاز را حس می‌کنند که از آیت‌الله خامنه‌ای تصویر یک قهرمان حقوق بشر را ترسیم کنند. انتشار این مقاله از دید من نشانه‌ آشکاری از احساس این نیاز از سوی رژیم برای پاسخ‌گویی به- از دید آن‌ها- تبلیغات ضد حکومتی است در حالی که برای ما تنها حقایق تاریخی است. باورنکردنی است که به محض این که برخی از روزنامه‌ها و دیگر رسانه‌های فارسی زبان شروع به نوشتن در مورد این پذیرش تاریخی کردند، آن مقاله به سرعت از دسترس خارج شد.

آیا پیش شرط این که ایرانیان بتوانند به شکل جمعی و یا در سطح ملی شروع به دست و پنجه نرم کردن با این گذشته دردآور کنند، به منزله تغییرات عمده سیاسی در کشور است؟

  • همان طور که گفتم، این پروسه‌ای کند و زمان‌بر است. باید در فضایی دموکراتیک در ایران در این باره فکر کنیم که چگونه می‌توان به شکل کارآمد در یک درمان جمعی شرکت کرد. سه زخم عمیق بر چهره یک ملت نشسته که باید درمانش کرد. برای نمونه، آیا می‌توانیم تصورآن روزی را کنیم که زنی که امروز ممکن است زندانی سیاسی و یا قربانی شکنجه باشد، در یک انتخابات دموکراتیک به ریاست جمهوری ایران انتخاب شود؟ من این‌جا مشخصا دارم درباره «دیلما روسف»، رییس جمهور برزیل حرف می‌زنم که زمانی زندانی سیاسی و قربانی شکنجه بود و دور از ذهن بود که روزی رییس جمهور این کشور شود. تصور کنیم زمانی در آینده چنین رییس جمهوری داریم و او با یک دسته گل به گورستان خاوران می‌رود و از مادران خاوران به خاطر از دست دادن فرزندان خود عذرخواهی می‌کند. این حرکت چه تاثیری بر روی خودآگاه جمعی ایرانیان خواهد داشت؟ چنین رهبری چه تصویری از آینده پیش روی ایرانیان ترسیم خواهد کرد؟ چه می‌شد اگر می‌توانستیم زندان اوین را بگیریم و آن را بدل به موزه اوین کنیم؛ جایی مانند اردوگاه «آشویتز» که بچه‌های مدرسه‌ای در آن تصاویر قربانیان را می‌بینند و حکایت‌های‌شان را می‌خوانند؛ جایی که بدل به بخشی از تلاش عمومی برای برائت از شکنجه و آن گذشته تاریک شود تا بتوانیم گذشته را برای ساختن آینده پشت سر بگذاریم.

آیا فکر می‌کنید فرهنگ سیاسی امروز ما توان چنین دگردیسی را دارد؟

  • فکر می‌کنم بیش‌تراوقات درک‌ ما از قدرت، از منظری سیاسی، این است که کدام جناح بر سر قدرت است و اقتصاد را کنترل می‌کند و نیروهای امنیتی را در اختیار دارد. باید قدرت را از نو تعریف کنیم. قدرت، آن رهبری نیست که از سر ترس باید اعدام و شکنجه کند تا اقتدار خود را حفظ کند. شاید قدرت، آن زن رییس‌جمهور است که می‌تواند عذرخواهی کند و این جسارت و مشروعیت را دارد که با عذرخواهی، فرهنگ گذشت و بخشش را بیافریند. خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم اگر مردی زن و فرزندان خود را کتک می‌زند و وقتی گله می‌کنند، آن‎ها را واداربه خاموشی می‌کند، آیا واقعا قدرتمند است؟ البته که نه. آن مرد موجودی رقت‌انگیز و ضعیف است و حتی از پذیرفتن بزدلی خود هم واهمه دارد. دقیقا به همین خاطر است که او نیاز دارد رفتاری خشونت‌آمیز با همسر و فرزندانش که از او ضعیف‌تر هستند، داشته باشد. به همین ترتیب، فکر می‌کنم روان‌شناسی دولتی که نیاز به شکنجه، تجاوز، حبس و اعدام مخالفین خود دارد، دقیقا روان‌شناسی موجودی ضعیف، بزدل و متوهم است.

آیا این خواسته از افراد وجود دارد که نقش خود در این تاریخ را درنظر بگیرند؟

  • به بیانی، همه ما باید مسوولیت گذشته خود را برعهده بگیریم. چگونه به جمهوری اسلامی اجازه دادیم که در سال ۱۳۵۷ قدرت را به دست گیرد و دست به چنین درجه‌ای از خشونت بزند؟ آیا در آن روزهای نخستین پاگرفتن رژیم، اعدام‌ها را محکوم کردیم و یا به خاطر نفرت‌ خود از بهایی‌ها، چشم‌ از آن‎ها برگرفتیم؟ چه ارتباطی بین اعدام‌های اولیه و آن موج اعدام‌های گروهی در سال ۱۳۶۱ وجود داشت؟ این‎ها آن فرآیند‌های یادگیری و تفکرهستند که ما نیازداریم با آن‌ها قدرت را بازتعریف کنیم و با خلق بستری یکسره متفاوت، بتوانیم خود را تعریف کنیم.

بسیار تاثیرگذار است ولی درهمین حال مشکل که بتوان این گونه به سراغ پرسش‌های مربوط به مسوولیت رفت. اساسا، شما از ما می‌خواهید به طیف گسترده پاسخ‌ها نگاه کنیم، به فاصله بین محکومیت شدید تا سکوت. اگر حرفی نزدیم نقش‌مان چه بود؟ ما چه قدر مسوول بودیم؟

  • این مستند کوتاه که این جا آوردم درباره شهادت برخی از قربانیان از جمله خانم «مادر وطن پرست» است. نام کوچک او «عصمت» است. او همه خانواده‌اش را از دست داد؛ همان کسی که خواهرش به همراه پسر ۱۱ ساله‌اش اعدام شد. باور کردنش سخت است که فکر کنی چگونه ممکن است خواهرها، برادرها و فرزندانت را از دست بدهی و به زندگی ادامه دهی. حقیقت این است که بازماندگان منبع قوی الهام هستند. آن‌ها بسیار می‌توانند درباره انعطاف پذیری روح انسانی به ما بیاموزند؛ درباره انسان بودن، درباره حقیقت حقوق بشر فراتر از شعارهای سیاسی و یا فلسفیدن‌های روشن‌فکرانه. فکر می‌کنم می‌توانیم حتی رنج‌ خود به عنوان یک ملت را بدل به نیرویی قوی برای تغییر کنیم.

آیا ملت‌های دیگری بوده‌اند که از دل این تجربه‌ها به بلوغ و تحول رسیده باشند؟

  • بله، و من این را به عنوان کسی می‌گویم که سال‌های بسیاری را با بازماندگان رواندا و یوگسلاوی گذراند. فکر می‌کنم برای ما مهم است که امید داشته باشیم و به خاطر خشونت‌های گذشته مایوس نشویم. همان طوری که در این ویدیو دیدید، شاهد دومی هم هست؛ یک زن سالمند. غم او به خاطر از دست دادن عزیزش، وقتی از او حرف می‌زند را حس می‌کنید، ولی در مصاحبه‌های بعدی، او را دریک باغ زیبا می‌بینید. او در آن باغ نشسته و از این می‌گوید که چه گونه زخم‌هایش التیام یافته‌اند؛ این که چه قدر شادتر است. فوق‌العاده است که این احساس آرامش خاطر باورنکردنی را ببینید. پس از سال‌ها که آن زخم مثل خوره شما را می‌خورده، به یک باره فضایی خلق می‌شود که در آن احساس را می‌توانید با دیگران سهیم شوید.

آیا کشورهای دیگری در خاورمیانه و یا جهان اسلام هستند که تجربه‌های مشابه‌ای را گذرانده‌ باشند؟ آیا «ایران ترایبیونال» می‌تواند به الگویی برای باقی منطقه تبدیل شود؟

  • به یاد می‌آورم که در مراکش شکلی از یک کمیسیون حقیقت‌یاب را داشتند، البته فکر نکنم مراکش از نظر سطح خشونت، تجربه مشابه‌ای با آن چه در ایران شاهد آن بودیم را داشت. در لیبی هنوزهم درگیر فرآیند تلاش برای تعقیب قضایی برخی از مقامات حکومت قذافی هستند، ولی به جرات می‌توانم بگویم که ایران می‌تواند بدل به الگویی برای خاورمیانه شود. طنز تلخ ماجرا این است که در سال ۱۳۹۰، در میدان تحریر قاهره بودم و با مردم حرف می‌زدم، به نظر می‌رسید که مصر به ایران سال ۱۳۵۷ نزدیک‌تر بود تا ایران سال ۱۳۸۸. ایران امروز مانند بقیه خاورمیانه نیست و در مرحله‌ای از خود‌آگاهی پساآرمان‌شهرگرایی قرار دارد.

چه چیزی ایران را از سایر این کشورها متمایز می‌سازد؟

  • به یاد می‌آورم وقتی که با سازمان ملل در کامبوج کار می‌کردم، یکی از شاهزادگان کامبوجی به من گفت که به جای این که پسرش را برای تحصیل به دانشگاه «سوربن» در پاریس بفرستد، او را به دانشگاه دولتی مسکو در اتحاد جماهیر شوروی فرستاده است. وقتی از او پرسیدم چرا، پاسخ داد چون می‌خواهم مطمئن شوم که او کمونیست نخواهد شد و برای همین هم او را به شوروی فرستادم. این حرف در تمام این سال‌ها هم‌‌چنان با من مانده است، زیرا این همان چیزی است که در تاریخ اروپا به آن «ایدئولوژی‌های رمانتیک» می‌گوییم، حال می‌خواهد مارکسیسم باشد و یا ناسیونال سیوسیالیسم. همه این‌ها ایدئولوژی‌های رمانتیک هستند.

یک بار متن یک سخنرانی را به دانشجویانم دادم و از یکی از آن‌ها خواستم که آن را با صدای بلند بخواند. متنی درباره نجبا و شجاعت قهرمانان بود و دانشجویانم مسحور قدرت این سخنرانی شده بودند. در پایان به دانشجویانم فقط این را گفتم که این سخنرانی متعلق به «گوبلز» بود؛ رییس دستگاه تبلیغاتی هیتلر. بدترین شرارت‌ها در تاریخ به نام نیکی انجام شده است. هیچ کس هرگز مردم را به خشونت تهییج نمی‌کند بدون این که هدفی والا را دست‌آویزخود قرار دهد. نکته در این است که سرخوردگی ما از ایدئولوژی‌ها، بدبینی‌ و شک‌ ما به قدرت در ایران بسیار جلوتر از باقی خاورمیانه است.

اگرچه ۳۵ سال خودکامگی و افول یک ملت و درد و رنج بسیار تاثربرانگیز است، ولی می‌تواند درس بزرگی هم باشد. اگر ما بهای آن را پرداخته‌ایم، دست‌کم می‌توانیم از آن بیاموزیم و یا به یک برجستگی فرهنگ ملی تبدیلش بکنیم. در دیگر جوامع هم دیده‌ام که با رهبری درست و چارچوب ذهنی مناسب می‌توان به یک دگرگونی و تغییر چشم‌گیردست یافت. آفریقای جنوبی چنین نمونه‌ای است؛ جایی که در آن مردمش توانستند از فرهنگ نفرت و ساخت هویت‌های دافع، به یک ساحت سیاسی کاملا متفاوت پا بگذارند.

ثبت نظر

فرهنگ

پیرنیا که بود و چه بر سر عمارت معروف قاجاری او در...

۲۶ شهریور ۱۳۹۲
فیروزه رمضان‌زاده
خواندن در ۱۲ دقیقه
پیرنیا که بود و چه بر سر عمارت معروف قاجاری او در لاله‌زار  می‌آید؟