close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
جامعه مدنی

آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!

۳۱ شهریور ۱۳۹۲
مادر امیر حکمتی، زندانی ایرانی‌-آمریکایی در مصاحبه با ایران وایر
خواندن در ۱۲ دقیقه
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!
آقای روحانی، پسرم را آزاد کنید!

«امیر حکمتی» که در خانواد‌ه‌ای مهاجر در امریکا به دنیا آمده است، در مرداد ۱۳۹۰ به ایران سفر کرد تا مادر بزرگ سالخورده‌اش را ببیند. مانند بیش‌تر ایرانیان مهاجر نسل دومی، درخواستی برای یک گذرنامه ایرانی به دفتر حافظ منافع جمهوری اسلامی ارایه داد، دل‌شوره‌های پدر و مادرش را به ریشخند گرفت و با هیجان و دلتنگی یک مرد جوان برای دیدار از سرزمین مادری‌، رهسپار تهران شد.

خانواده امیر حکمتی فکر می‌کردند این که او در واحد تفنگ‌داران نیروی دریایی امریکا خدمت کرده چندان مایه نگرانی نیست زیرا او در فرم‌های متعدد درخواست گذرنامه، به پیشینه‌ کاری خود اشاره کرده بود. دولت ایران هم با علم به این سابقه، مدارک هویتی و سفر او را صادر کرده بود.

ولی دو هفته بیش‌تر از سفر امیر به ایران نگذشته بود که او ناپدید شد. خیلی زود خبر به خانواده‌اش رسید که مقامات ایرانی او را دستگیر کرده‌اند ولی تا آخر آذرماه آن سال دیگرهیچ خبری از وضعیت امیر به خانواده نرسید، تا این که تصویر او را بر صفحه تلویزیون دولتی ایران و در حال اعترافی دیدند که به گفته آن‌ها، زیرفشاربیان شده است.

 در فیلم اعترافات تلویزیونی، امیر اعتراف می‌کند که در توطئه‌ای برعلیه جمهوری اسلامی برای سازمان اطلاعات امریکا (CIA) کار کرده است. مدتی بعد هم دادگاه او را به اعدام محکوم می‌کند. این حکم دیرتر لغو شد، ولی امیر هم‌چنان در زندان است و پرونده‌اش در تعلیق.

خانواده او امید دارند سفر حسن روحانی، رییس جمهور تازه ایران به نیویورک و هم‌چنین آزادی اخیر شماری از زندانیان در تهران، توجه‌ها را به پرونده امیرهم جلب کند. خانواده امیر یکی از وکلای ماهر را به خدمت گرفته‌اند تا پرونده او را در سطح دیپلماتیک و از راه کانال‌های منطقه‌ای دنبال کند.

 «دان کیلدی» (Dan Kildee)، نماینده کنگره از حوزه انتخابیه‌ای که این خانواده در آن زندگی می‌کنند نیز از نماینده ایالات متحده در سازمان ملل، «سامانتا پاور» (Samantha Power) درخواست کرده از فرصت سفر آقای روحانی به نیویورک برای اعمال فشار در جهت آزادی امیر استفاده کند.

«بهناز حکمتی»، مادر امیر در گفت‌وگویی با «ایران وایر» از آن چه در طول دوره بازداشت و حبس امیر در ایران بر خانواده‌اش گذشته و امید به این که اراده آقای روحانی برای بهبود شامل امیر هم شود، سخن گفت.

  • خانم حکمتی، آخرین باری که امیر را دیدید کی بود؟

بعد از دستگیری امیر، من سه بار به ایران رفتم و یک بار پس از دادن حکم ‫(اعدام)‫. خیلی وحشتناک بود‫. رفتم ایران دیدم اصلا قیافه پسرم عوض شده بود‫؛ من نمی‌شناختمش؛ لاغر شده بود و رنگ به صورت نداشت‫. ریش گذاشته بود و موهایش را زده بودند‫. وضع ناجوری راه می‌رفت‫. 15 دقیقه‌ای که او را دیدم فقط گریه می‌کردم. مدام به من می‌گفت:«مادر باور نکن، این‌ها همه‌اش بی‌خوده‫. من هیچ کاری نکرده‌ام‫. ولی نمی‌گذارند حرف بزنم. من نمی‌توانم حرف بزنم. فقط بدان که من بی‌گناهم.‪»

 یک‌بار دیگر هم رفتیم که دیوان عالی کشور حکم را رد کردند و گفتند اطلاعات بیش‌تری لازم دارد؛ این خیلی باعث خوشحالی ما شد. خود امیر گفت من می‌دانستم که هیچ کاری نکرده‌ام که جرم من این باشد. من دو بار باید می‌رفتم امیر را ببینم؛ یک بار رفتم، اما بار دوم نگذاشتند او را ببینم. گفتند آن‌ها از این که حکم رد شده ناراحت شده‌اند. آخرین بار در ماه ژوئن پارسال بود که به ایران رفتم و دو بار او را دیدم؛ یک بار حضوری و یک بارهم ازپشت شیشه. حالش بهتر شده بود ولی هنوز در انفرادی بود. تنها سه تا پتو داشت و هیچ ارتباطی با دنیای خارج نداشت. اگر چیزی می‌دید یا می‌خواند، خیلی کنترل شده بود. جایی بود که فقط از یک پنجره کوچک نور به داخل آن می‌آمد. خیلی از این مساله عذاب می برد چون خیلی اجتماعی است. این برایش خیلی سخت بود که هیچ کاری نکند و تنها در یک اتاق بنشیند. به هیچ‌کس این اندازه انفرادی نداده بودند؛ ۱۶ ماه! برای این که حقیقت معلوم نشود و او نتواند با هیچ کس تماس بگیرد و یا از خودش دفاع کند. دست به اعتصاب غذا زده بود. ما نمی‌دانستیم ولی بعد فهمیدیم که حالش بد می‌شود می‌افتد روی زمین؛ پیدایش می‌کنند ومی‌برندش یک جای دیگر تا یک کم حال روحی‌اش بهتر شود، کسی را ببیند، حرف بزند، راه برود، بیرون برود و نور ببیند. او پسری بود که هر روز یک ساعت ورزش می‌کرد و بدن قوی داشت مثل آهن.

بعد خورد به مریضی پدرش که سرطان گرفت و سکته هم کرد. ما تا حالا همه‌اش گرفتار پدرش هستیم و از ژوئن پارسال نتوانستم به ایران بروم.

  • آیا پسر شما به وکیل دسترسی‌دارد؟

اجازه نمی‌دادند هیچ‌کس پرونده امیر را در دست بگیرد برای این که چیزی بود که خودشان ساخته بودند. یک داستان، یک سناریو بود. نمی‌گذاشتند کسی روی این پرونده کار کند تا این که یکی از خودشان را انتخاب کردند. او به ما گفت:« من از امیر دفاع کردم و تمام این‌ها داستانه، امیر بی‌گناهه، یک پسر ساده تازه اومده به ایران، ایرانی‌ها رو نمی‌شناسه، اجتماع رو نمی‌شناسه، از روی عشقی که به مادربزرگش داشته، برای این که ایران را ببینه، وطن مادریش رو ببینه، آمده و گرفتار شده. گرفتار سیاست این کشور و آن کشور شده. به یک دامی افتاده که هیچ ربطی به امیر نداره. اصلا براشون فرقی نمی‌کنه که او را برای چی گرفته‌اند، آن‌ها یک چیز دیگر از این پرونده می‌خواهند. داستان چیز دیگریه. این بیچاره از روی سادگی در این دام افتاده.»

  • آیا امیر پیش از این که به ایران سفر کند با دفتر حفظ منافع ایران در واشنگتن تماسی گرفته بود؟

بله، مانند هر ایرانی دیگر. من هم بخواهم به ایران بروم، می پرسم چه مدارکی را باید پر کنم و بنویسم. امیر هم تمام آن فرم ها را پر کرد و نوشت که کارش چه بوده، گذشته‌اش چه بوده، چه کرده و برای چه می‌خواهد به ایران برود. حتی نوشت که فامیلش در ایران که هستند. همه این‌ها نوشته شده است. حتی خود ما زنگ زدیم، گفتند هیچ اشکالی ندارد، زمانی که در پاسپورت او مهر زدیم، ایشان می‌تواند به ایران برود فقط تا قبل از سه ماه برگردد. تمام مدارک او را پر کردیم و تحویل دادیم. همه می‌دانستند که امیربرای چه به ایران می‌رود و کار و تحصیلاتش چه بوده است. همه چیز را درباره او می‌دانستند. اگر اشکالی داشت چرا این‌جا به او نگفتند که نرود؟

  •  پس گذرنامه ایرانی را برای همان سفر گرفته بود و در فرم‌ها نوشته بود که پیشینه حضور در ارتش آمریکا را دارد؟

بله. تمام این‌ها نوشته شده است. امیر از راه دفترحفظ منافع ایران در واشنگتن پاسپورت ایرانی خودش را گرفت و در آن مهر زدند که شما می‌توانید به ایران بروید. حتی کارت ملی گرفت و با تمام این‌ها رفت ایران و هیچ اتفاقی هم پیش نیامد؛ یعنی از فرودگاه وارد کشور شد و پیش خانواده رفت. لپ تاپش را هم داشت. می‌گفت مگرهمه لپ تاپ خود را به ایران نمی‌برند چرا من نباید آن را با خودم ببرم؟ شما چه ترسی دارید؟ ما که آن‌جا دنیا آمده‌ایم.

در یک حالتی هستیم که از همه چیز، حتی سایه خودمون هم می‌ترسیم. می‌ترسیم گرفتار پلیس یا اطلاعات شویم. برای همین همیشه بچه هامون رو نصیحت می‌کنیم مواظب باشید، وقتی می‌روید ایران با کسی درگیر نشوید، فقط فامیل را ببینید و سالم برگردید. آن عکس‌های سربازی هم عکس‌های خودش بوده؛ یعنی داستان جاسوسی را از عکس‌های داخل کامپیوترو فیس‌بوکش ساخته بودند و این‌جوری گرفتار شد. وکیلش هم می‌گفت« این پسر خیلی خوبیه ولی چون خیلی ساله ایران نبوده، نه ایرانی رو می‌شناسه نه سیاست ایران رو. به همین دلیل تو یک دامی افتاده که هیچ ربطی به امیر نداره و همه‌اش سیاسیه.»

  • نامه ای که روز 11سپتامبر در روزنامه‌ها چاپ شده را دیدید؟ نامه را تایید می کنید و باور دارید که آن را امیر نوشته و به خط امیراست؟

بله، این خط امیراست. امیر الان بیش‌تر از دوسال هست که آن‌جاست. هیچ فرصتی نداشته که حرف بزند. این تنها راهی است که پیدا کرده تا به مردم بگوید، به آمریکا  بگوید «بابا من بی‌گناهم، بگذاارید من از خودم دفاع کنم. شاید بخواهند من را با کسی معاوضه کنند. این‌جا افرادی هستند که به من اعتماد دارند. می‌دانم که این‎ها انصاف دارند. می‌دانند که من بی‌گناهم. من را باید آزاد کنند.» حتی از مردم ایران کمک خواسته است. گفته شما هم به من کمک کنید و بگویید که من بی‌گناه هستم و آزادی من را فراهم کنید. یعنی از همه کمک خواسته است. بله آن نامه، نامه خودش است.

  • آیا وکیل شما و نماینده منطقه‌خودتان در کنگره آمریکا با دولت آمریکا در تماس بوده‌اند که پرونده امیر را در رده‌های بالا دنبال کنند؟

خیلی از سناتورها و نماینده‌های کنگره برای آزادی امیر فعالیت می‌کنند. به ویژه الان به‌خاطر آقای روحانی، رییس جمهور جدید و کابینه جدید او که قول داده‌اند می‌خواهند صلح را برقرار و زندانیان را آزاد کنند. سناتورها و نماینده‌های کنگره به رییس جمهور جدید متوسل شده‌اند که واسطه شود و بتوانند آزادی امیر را فراهم کنند. ولی دقیقا نمی‌دانم چه چیزهایی رد و بدل شده است.

  • امیدوار هستید که آقای روحانی بتواند کاری کند؟ یعنی آزادی برخی از زندانی‌های سیاسی در چند روز اخیر برای شما امیدوار کننده بوده است؟

این دو سال و خرده‌ای خیلی ما زجر کشیدیم. هم من و هم پدرش که از ناراحتی سکته کرد. همه ناراحت شدند. وقتی که شنیدم زندانی‌ها را آزاد کردند، خب این خودش نور امیدی است. بعد صحبت های خود رییس جمهور ایران درباره رفع خصومت‌ها برای ما امیدوارکننده است. انشاالله بتوانند به حرفی که می‌زنند، عمل کنند. امید من هم این است که... اصلا دلم می‌خواهد از آن مسوولانی که بچه‌های ما را گرفتند، امیر را گرفتند و به زندان انداختند بپرسم اگر بچه خودشان بود چه کار می کردند؟ اگر امیر پسر آن‌ها بود؟ ‌آن‌ها هم به عنوان یک ایرانی کمک کنند امیر آزاد شود. به هر حال، کسانی مسوول این کارها هستند، آخر مادر ندارند؟ مگر نمی‌گویند آزادی زندانی ثواب زیاد دارد؟ پسر ما را آزاد کنند. ما از آیت‌الله خامنه‌ای خیلی خواهش کردیم. از رییس جمهور قبلی خواهش کردیم. الان هم از رییس جمهور جدید خواهش می کنیم. نمی‌دانم چه کارکنم؟ اگر بچه خودتان بود، چه می‌کردید؟

  • وضعیت امیر برای تمام نسل دوم ایرانی-آمریکایی که در کشورهای دیگر زندگی می‌کنند یک نگرانی و ترس ایجاد کرده است. در بین این نسلی که خارج از ایران بزرگ شده ولی علاقه دارد به وطن برگردد و خانواده اش را ببیند. شما فکرمی کنید این فرصتی است که دولت ایران با آزادی امیر، به شکل نمادین، به تمام ایرانی های خارج از کشور این اطمینان را بدهد که اگر روزی بچه‌هایتان را به کشور فرستادید، ما با آن‌ها این‌گونه برخورد نمی‌کنیم؟

بله. اتفاقا همین مساله خیلی مهم بود که من به این‌ها اعتماد کردم. وقتی آقای احمدی نژاد می‌آمد آمریکا به «لری کینگ» می‌گفت شما تشریف بیاورید ایران، مملکت ما را ببینید، لری کینگی که آمریکاییه! از لری کینگ، از آمریکایی ها، خواهش می‌کرد که تشریف بیاورید ایران را ببینید. خوب پدر و مادر بچه من ایرانی هستند، این‌جا به دنیا آمده اما آرزو دارد وطن پدر و مادرش را ببیند؟ مادربزرگش را ببیند! مادربزرگ بیچاره اش مریض بود و دائم می گفت چرا امیر نمی‌آید من دارم می‌میرم. امیر او را خیلی دوست داشت. او هم دلش می‌خواست مادر بزرگش را ببیند. آیا او کار بدی کرده؟ آیا این گناه است؟ باور کنید از وقتی این‌طوری شد پسرهای خانواده ما در آمریکا همه پاسپورت‌هایشان را دور انداختند و گفتند ما به هیچ وجه ایران نمی‌رویم. ما چه تضمینی داریم؟ می‌دانید واقعا وحشتناک است! امیر واقعا با نیتی پاک به ایران رفت. خود وکیلش می‌گفت «به خدا مومن تر و بهتر از یک پسر ایرانیه. چی‌کار کنم؟»

من از مادر و خواهر مسوولان خواهش می کنم که به شوهرهایشان، به پسرهایشان و برادرهایشان بگویند بس کنید دیگر! پسر ما را آزاد کنید! مگه نمی خواهید ثواب کنید!؟ نمی‌دانم به کی بگویم و از کی کمک بخواهم... 

این قسمت توسط خانواده امیر حکمتی و برای معرفی او در اختیار ایران وایر گذاشته‌ شده است:

درباره امیر

امیر حکمتی در شهر«فلگستف» (Flagstaff) در ایالت آریزونا به دنیا آمد و در شهر«فلینت» (Flint) در ایالت میشیگان بزرگ شد. او خواهری بزرگ‌تر و یک خواهر دوقلو دارد. پدر او استاد دانشگاه و مادرش مشاور امور مالیاتی است.

امیر عاشق سفر، فعالیت‌های ورزشی و زبان‌های خارجی است. او به فارسی، عربی و انگلیسی مسلط است، فوتبال و هاکی بازی می‌کند و علاقه زیادی به ورزش‌های رزمی، بوکس و دو دارد. امیر با نمره‌های عالی در زبان‎شناسی عربی از کالج «مونتری» پنینسیولا و از دانشگاه «فینیکس» در رشته مدیریت تجارت بین‌الملل فارغ التحصیل شد. پیش از سفر به ایران، او به عنوان مشاور پژوهش کار می‌کرد و قرار بود پس از بازگشت از ایران در پاییز همان سال در رشته اقتصاد دانشگاه میشیگان شروع به تحصیل کند.

امیر انسانی آرام و دوست‌داشتنی است که از مطالعه، شعر، ورزش و هم‌چنین آشنایی و تجربه فرهنگ‌های گوناگون لذت می‌برد. او دوره‌های آموزشی متعددی را در حوزه فرهنگ عربی و اسلام برگزار کرده تا با افزایش آگاهی، تصورهای کلیشه‌ای و سوء برداشت‌هایی که در ذهن بسیاری از امریکایی‌ها وجود دارد را بشکند.

او بیش‌تر زندگی حرفه‌ای خود را صرف تقویت ارتباط مثبت بین امریکا و خاورمیانه کرده و همیشه تمام تلاش خود را کرده در هر کاری که انجام می‌دهد، موفق باشد. بیش ازهر چیز، او یک پیش‌گام در کارآفرینی است و در سال ۲۰۰۶ شرکت مشاوره‌ای خود را به نام «لوسید لینگویستیکس» (Lucid Linguistics) تاسیس کرد که خدمات زبان‎شناختی انگلیسی به عربی و فارسی ارایه می‌کرد.

 موفقیت‌های تحصیلی و حرفه‌ای او جوایز متعددی برایش به ارمغان آورده است. امیر قلبی بزرگ دارد و هر چه دارد را در اختیار خانواده و دوستانش قرار می‌دهد.

او در پروژه‌های متعدد بشردوستانه مشارکت داشته است؛ پروژه‌هایی مانند ساخت مدرسه و جاده در خارج از امریکا.

بین سال‌های ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵ در واحد تفنگ‌داران نیروی دریای امریکا به عنوان سرباز، مشاور ارشد زبان و فرهنگ و هم‌چنین کارشناس عربی و فارسی خدمت کرد. درعملیات آزادسازی عراق در سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ هم مشارکت داشت و مدال رزم‌آوری و خوش‌رفتاری دریافت کرد.

 

تاریخچه خانوادگی

«علی حکمتی»، پدر امیر در ۱۸ سالگی برای تحصیل در رشته میکروب شناسی به امریکا رفت و در سال ۱۳۵۸ به ایران، جایی که با همسر آینده‌اش بهناز آشنا شد، بازگشت. آن‌ها در تهران، شهری که خانواده‌های آن‌ها زندگی می‌کردند، ازدواج کردند. پس از آن، بهناز و علی به امریکا رفتند تا علی بتواند تحصیلات خود را تا دریافت مدرک دکتری زیست شناسی ادامه دهد. قصدشان این بود پس از پایان تحصیلات علی، به ایران بازگردند. علی دکترای خود را در «فلگستف» در ایالت آریزونا دریافت کرد.

 وقتی جنگ بین ایران و عراق درگرفت، آن‌ها چشم انتظار اولین فرزندشان بودند. اولین دخترآن‌ها، «سارا» در سال ۱۹۸۰ به دنیا آمد و سه سال بعد دوقلوهای‌شان، امیر و لیلا پا به دنیا گذاشتند. خانواده حکمتی در سال ۱۹۸۵ به شهر «وین» (Wayne) در نبراسکا نقل مکان کردند و دکتر حکمتی شروع به تدریس در کالج ایالتی آن شهر کرد. سال ۱۹۹۱ بود که خانواده حکمتی بار دیگر نقل مکان کردند و این بار دکتر حکمتی استاد کالج «موت کامیونیتی» (Mott Community) شهر«فلینت» ایالت میشیگان شد. هم‌زمان، خانم حکمتی تحصیل در دوره کارشناسی حسابداری را به پایان رساند و به عنوان مشاور امور مالیاتی شروع به کار کرد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان تهران

انتشار خبر غیررسمی دیدار علی شمخانی با میرحسین موسوی در حصر

۳۱ شهریور ۱۳۹۲
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۱ دقیقه
انتشار خبر غیررسمی  دیدار علی شمخانی با میرحسین موسوی در حصر