close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
سیاست

بازخوانی خاطرات ظریف، قسمت دوم – یک دیپلمات سرکش

۲۵ مهر ۱۳۹۲
رضا حقیقت‌نژاد
خواندن در ۱۱ دقیقه
بازخوانی خاطرات ظریف، قسمت دوم – یک دیپلمات سرکش

بخش دوم بازخوانی کتاب «آقای سفیر»، صرفا بازخوانی خاطرات محمدجواد ظریف نیست، بلکه روایتی است از دیدگاه های او، به ویژه در مواجهه با جهان غرب. وزیر کنونی امور خارجه ایران، سه دهه در آمریکا زیسته و یا به این کشور رفت و آمد داشته، تماس های رسمی و غیررسمی با اهل دولت و دانشگاه این دیار برقرار کرده و اکنون، تاملی در مجموعه دیدگاه های او درباره غرب که در این کتاب ارایه شده، می تواند درک دقیق تری از آنچه ظریف درباره مهم ترین مخالفان ایران در عرصه بین الملل، می اندیشد، به دست دهد. اندیشه ای پر از تقابل و سرکشی در برابر نظام غرب یا به تعبیر آقای دیپلمات، «نظام سلطه».

.............................

«من هیچ گاه خیلی به محیط آمریکایی وارد نشدم ... به خانه آمریکایی ها رفت و آمد نداشتیم. مثلا دختر خواهر بنده که خیلی متدین هستند و در آمریکا زندگی کرده اند، اسم تمام ادویه ها را به انگلیسی می دانند، اما همسرم با خانم های آمریکایی رفت و آمد نداشته که در مورد ادویه و غذا صحبت کند ... نمی خواهم جانماز آب بکشم، اما گرایش های شخصی بنده نیز این چنین نبود ... همسرم در ابتدای ازدواج روحیه ای بسیار انقلابی و تا حدی غیرمنعطف داشت. به دلیل مخالفت ایشان، ما در آمریکا حتی تلویزیون نداشتیم. بعد از مدتی التماس، یک تلویزیون شکسته خریده بودم که فقط اخبار نگاه کنم.»

دوری از غرب و محیط تازه کاری برای محمدجواد ظریف، تنها محدود به خانه نبود و گاه اجبار و شرایط سخت دهه 60 هم واقعیت های دیگری را تحمیل می کرد: «در دوران جنگ، ایران در سازمان ملل به شدت منزوی شده بود ... افراد حاضر نبودند در یکی از سالن ها یا راهروها به همراه ما چایی بنوشند.»

انزوای ایران در سازمان ملل اما محصول تصمیمی بود که ظریف از جمله مهم ترین طراحان آن بود: «شورای امنیت تا زمان فتح خرمشهر سکوت اختیار کرد. پس از فتح این شهر، تصمیم گرفتند ایران را به عنوان یکی از طرفین جنگ به جلسه ای دعوت کنند. آقای رجایی با شرکت در این جلسه با من مشورت کردند. به این نتیجه رسیدیم که شورای امنیت را بایکوت کنیم و از آنها بپرسیم که چرا بعد از آزادی سرزمین مان به این قضیه توجه کردند... [دلیل دیگر] این بود که هنوز تصمیم مشخصی در داخل کشور گرفته نشده بود و ما نمی دانستیم چه جوابی باید به شورای امنیت بدهیم. در نهایت تصمیمی تاکتیکی گرفتیم ... در آن زمان تهران تصمیم نداشت آتش بس را بپذیرد ... تصمیم انقلابی و تند به راحتی پذیرفته می شد ... در واقع نطفه اصلی این تصمیم به وسیله بنده و دکتر رجایی [نماینده ایران در سازمان ملل] در روزهای اول ورودم به نمایندگی بسته می شد ... جالب اینجاست که تا 6 سال بعد این تصمیم تاکتیکی به عنوان استراتژی جمهوری اسلامی باقی ماند ... شورای امنیت را در تمام مسائل مربوط به ایران تحریم کرده بودیم. به طوری که آقای رجایی فقط برای بحث های مربوط به فلسطین یا افغانستان به شورای امنیت می رفتند ... بحث حقوق بشر نیز از دیگر موضوعاتی بود که ما را مجبور به فعالیت در سازمان ملل متحد می کرد. تعداد بسیار کمی از کشورها در این رابطه با ما همراهی می کردند.»

پیامدهای این تاکتیک های اشتباه که به گفته آقای دیپلمات محصول شیوه آزمون و خطا بود و «هزینه های بسیار زیادی» تحمیل کرد، اندک اندک خودش را نشان داد: «احساس می شد شورای امنیت به سمت تحریم ایران پیش می رود. گروهی در بخش بین الملل وزارت خارجه خواستار این بودند که ما از حالت قهر با شورای امنیت خارج شویم ... با همراهی حضرت امام [قرار شد] استراتژی خاصی را در پیش گیریم و آن را ادامه دهیم تا از تحریم ایران جلوگیری کنیم.» تصمیم تازه در آستانه قطعنامه پایانی جنگ ایران و عراق عملیاتی می شود: «بر خلاف سایر قطعنامه ها که فورا رد می کردیم، 598 را نه پذیرفتیم و نه رد کردیم. پس از مدتی آقای دکتر جواد لاریجانی، مسئولیت مذاکرات را به عهده گرفتند. روش ایشان در مذاکرات، روشی تاخیری بود.»

همزمان با این دوران، تجربه نخست ظریف در همکاری با آمریکایی ها نیز رقم خورد. سوژه آزادی گروگان های آمریکایی در لبنان بود. ظریف در این ایام به سفارت ایران در دمشق می رفت تا با نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل همکاری کند. ایران به وعده اش وفا کرد: «هشت گروگان آمریکایی در لبنان آزاد شدند.» اما از آمریکا خبر رسید: «گفتند به دلایل انتخاباتی نمی توانند قولشان را تحت عنوان اینکه [مشارکت ایران برای آزادی گروگان ها] حسن نیت به دنبال خواهد داشت، عملی کنند. این جمله را آقای بوش در یک سخنرانی بیان کرده بود.»

دومین برخورد مستقیم ظریف با آمریکایی ها سال 71 رخ داد. او رئیس کمیته حقوقی مجمع عمومی سازمان ملل شده بود و درباره تدوین اساسنامه دیوان کیفری بین المللی بین اروپا و آمریکا اختلاف نظر جدی وجود داشت و ظریف میانجیگر بود: «روزی سفیر آمریکا به من گفت که اگر در واشنگتن بدانند سفیر ایران بین ما و نزدیک ترین متحدین مان میانجیگری می کند، فکر می کنم خودکشی کنند.»

این تجربه ها سبب شد در بازگشت به ایران هم همچنان ظریف کانال اول ارتباط با آمریکایی ها باشد، ولو در نوشتن نامه: «یکی از کارهای بنده در دوره معاونت ام این بود که پیام هایی که از طریق سفارت سوئیس برای آمریکایی ها می دادیم را می نوشتم.» لحن این نامه ها به آمریکا دوستانه نبود بلکه واکنش های تند و تیز بود به انبوه اتهاماتی که در آن سال ها متوجه ایران بود، از انفجار الخبر و آمیا تا حادثه میکونوس: «می خواستیم مانع از تبدیل شدن این قضایا به تهدید نظامی و بین المللی علیه ایران شویم.»

چنین ماموریتی را او در بازگشت مجددش به نیویورک حتی در روزهایی که سخت مورد بی مهری قرار گرفته بود، بی وقفه انجام داد: «زمان آقای احمدی نژاد تقریبا هیچ کاری در ایران نداشتم ... سفیر تحمیلی به رئیس جمهور جدید بودم ... ده ها ساعت در هفته با متخصصین این حوزه [هسته ای] جلسه داشتم، صحبت می کردم و در جاهای مختلف سخنرانی می کردم. حتی رئیس دانشکده مطالعات بین المللی دانشگاه کلمبیا به شوخی به من گفت که مگر تو میخواهی در انتخابات آمریکا شرکت کنی که این قدر همه جا سخنرانی می کنی؟ ... برای دفاع از سیاست های ایران و دفاع از اینکه ایران باید غنی سازی کند، سخنرانی کردم. هدف اصلی بنده در این پنج سال، جلوگیری از امنیتی شدن فضا در مورد ایران بود ... کسی نیز با آن مخالفتی نداشت. حتی وزیر محترم امور خارجه [منوچهر متکی] من را تشویق کرد و امکاناتی نیز در اختیار ما گذاشت تا بتوانیم در نیویورک تایمز آگهی بزنیم و کارهای دیگری انجام دهیم.»

ظریف در این سال ها، علاو بر فعالیت های غیرمستقیم دیپلماتیک، از منظر نظری هم خود را در خط مقدم مبارزه با امپریالیسم و غرب که به تعبیر او نظام سلطه بود، می دانست ولی شیوه اش را با چپ های اسلامی و اصولگرایان رادیکال متفاوت می داند: «اگر می خواهید با نظام سلطه برخورد کنید، باید مبانی سلطه را بر هم بزنید ... سیاست آمریکا از ابتدای انقلاب این بود که ایران را گرفتار تحریم کند ... هم در قضیه گروگان گیری و هم در قضیه [جنگ] ایران و عراق تلاش خود را کرد، اما موفق نشد.» آقای دیپلمات البته موضوع تقابل غرب و ایران را پیچیده تر از رویدادهای مقطعی می داند: «در اواخر دهه 80 میلادی، همزمان با افول شوروی، گروهی در مورد بروز و ظهور یک دشمن جدید نظریه سازی کردند. این دشمن، اسلام انقلابی یا اسلام سیاسی است. اصلا در آمریکا بحثی وجود داشت که باید دردسر قرمز را تبدیل به به  دردسر سبز کنند، یعنی دشمن کمونیستی را تبدیل به دشمن اسلامی کنند ... [در مرحله بعد] احساس نیاز جهانی به ابرقدرتی آمریکا، در زمان خطر هسته ای یک دشمن جدید شدیدتر می شود. بنابراین در این شرایط، آمریکا پرونده هسته ای ایران را تولید می کند ... بنده اصولا ورود بحث هسته ای به سیاست بین الملل را به این دلیل می دانم که می خواستند از اقتدار ایران جلوگیری کنند .... آنچه امروز ایران را به یک قدرت مطرح و تاثیرگذار خاورمیانه تبدیل کرده، این است که در یک برهه زمانی ما برای مخالفان صدام و مجاهدین افغانستان در زمان جنگ با شوروی، برای حزب الله و حماس هزینه کردیم. تمام این هزینه ها امروز تبدیل به اهرم های قدرت ما در منطقه شده است ... ما مشکل بنیادی با غرب و مخصوصا با آمریکا داریم.»

دیدگاه های محافظه کاران ضدآمریکایی آقای دیپلمات محدود به این حوزه ها نیست، او نیز عقیده دارد که «تعامل مستقیم با آمریکا بر خلاف نظری که بسیاری از مردم و حتی برخی نخبگان دارند، حلال مشکلات ما نیست»، «نابسامانی در روابط، بیشتر گناه آمریکاست» و «روابط ما با آمریکا، هیچ گاه دوستانه نخواهد بود ... یعنی اگر مشکل آمریکا صرفا در حوزه هسته ای می بود، احتمال حل موضوع هسته ای خیلی بیشتر می شد ... هدف آمریکا از ابتدای انقلاب اسلامی تبدیل ایران به یک تهدید امنیتی بین المللی بود. اصولا هدف سلطه این است که دشمنان خود را به عنوان دشمنان همه معرفی کند.»

ظاهرا دیدگاه ضدسلطه وزیر امور خارجه ایران محدود به برداشت های نظری اش نیست و در دیدگاهش نسبت به افراد هم موثر بوده است: « [پس از تصویب] قطعنامه گفت و گوی تمدن ها که نویسنده و مذاکره کننده اش خودم بودم ... قرار بود [مجمع عمومی سازمان ملل] دو روز را به گفت و گوی تمدن ها اختصاص دهد ... آمریکا به خاطر منفعت خود، آن را به نصف روز تبدیل کرد ... رئیس اجلاس مجمع عمومی، کره ای بود و الان دستیار دبیرکل سازمان ملل متحد شده است. جایگاهی که الان دارد، نتیجه خوش خدمتی های آن دوران است ... بنده برای مدت کوتاهی در دوران دبیرکلی آقای بان کی مون، در نمایندگی بودم و رابطه بسیار محدودی با یکدیگر داشتیم. به خاطر اینکه ایشان را از لحاظ شخصیتی بیش از حد وابسته به غرب و آمریکا می دانستم. در نتیجه کار کردن با ایشان برای من دلچسب نبود ... الزاما تمایل ندارم با شخصی مانند آقای بان کی مون کار کنم.»

از منظر داخلی نیز محمدجواد ظریف، انقلاب ایران را دارای یک «رسالت ذاتی» می داند که ایفای ماموریت جهانی اش را اجتناب ناپذیر کرده است. ماموریتی که سبب شده ایران در برابر آمریکا قرار گیرد، آمریکایی که به گفته آقای دیپلمات، «شکست ناپذیر نیست». ظریف تفاوت آمریکای دوران بوش و آمریکای دوران اوباما را در روش های رئیس جمهور برای تثبیت هژمونی آمریکا بر جهان می داند. بوش می خواست از راه «نظامی گری» و «یک جانبه گرایی» این مسیر را پیش ببرد و اوباما با «هنجارسازی ارزشی» و «چند جانبه گرایی» در این مسیر حرکت می کند. به باور ظریف، در تقابل با شیوه جدید دولت آمریکا و هنجارسازی هایش، «بحث دیپلماسی ارزشی که همان بحث صدور انقلاب و صدور فرهنگ انقلاب است، مطرح می شود ... بنده نه تنها دیپلماسی ارزشی را مخل منافع ملی و امنیت ملی نمی دانم، بلکه آن را مکمل این دو نیز می دانم ... استمرار در آرمان ها و ارزش ها با انعطاف در روش ها، باعث می شود ما به عنوان یک کنشگرِ جدی دارای دیدگاه های معقول و مقبول، بازی کنیم.»

از این منظر محمدجواد ظریف، ماموریت یک دیپلمات موفق را اینگونه تشریح می کند: «اصول سیاست خارجی جمهوری اسلامی از عقلانیت قابل توجهی برخوردار است ... باید بکوشیم ارزش های انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی به عنوان هنجارهای پذیرفته شده شناخته شوند. در واقع مدل ایران، مدلی باشد که دیگران بخواهند از آن استفاده کنند ... امام نیز بارها فرمودند که صدور انقلاب به معنای توپ و تانگ و تفنگ نیست، بلکه به معنی صدور ارزش هاست. اگر توجه کنید، رهبری نیز بارها همین دیدگاه را مطرح کرده اند. با این دیدگاه، صدور انقلاب مشکلی ندارد ... این را هم اضافه کنیم که بنده معتقدم ما بدون اهداف انقلابی مان وجود خارجی نداریم. حداکثر به کشوری مانند پاکستان تبدیل می شویم. آنچه که ما را از دیگر کشورها متمایز کرده، همان برجستگی های اهداف انقلابی ماست.»

کتاب گفت و گوی آقای دیپلمات با مرور فیلم حاجی واشنگتن مرحوم علی حاتمی به پایان می رسد. داستان سفر اولین نماینده سیاسی ایران در عهد قاجار به  آمریکا، نادانی مطلق اش درباره وضعیت سیاسی و اجتماعی این کشور و سرانجام پر از ناکامی و ورشکستگی سیاسی اش در پایان سفر. ظریف اما خود را حاجی واشنگتن نمی داند، «شاید به تعبیری قصه حاجی واشنگتن، شرح حال بسیاری از دیپلمات های ما باشد، با این تفاوت که دیپلمات های پس از انقلاب، خودباوری ویژه ای داشتند، اما حاجی واشنگتن این خودباوری را نداشت. بنده یکی از استثنائات در این وضعیت بودم ... سی سال در آمریکا زندگی کردم، آداب و رسوم ایرانی و اسلامی خود را حفظ کرده ام ... هنوز فرهنگ غرب برای بنده، یک فرهنگ بیگانه است ... علیرغم اینکه از زمان دانشجویی در آمریکا، زندگی و کار کرده بودیم. باز هم در محیط غریبی به سر می بردیم. مثلا اینکه در جلسات دیپلماتیک شما ملاحظات شرعی دارید. یادم نیست که حاجی واشنگتن آن ملاحظات را رعایت می کرده یا نه؟ شما مشروب نمی خورید، گوشت غیر ذبح اسلامی نمی خورید و با خانم نامحرم دست نمی دهید. به همین دلیل یک دیپلمات ایرانی تا حدی احساس می کند که جایش در آن جایی که حضور دارد، نیست.»

ثبت نظر

استان خراسان رضوی

حمله تند امام جمعه مشهد به هاشمی رفسنجانی

۲۵ مهر ۱۳۹۲
خواندن در ۱ دقیقه