close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
جامعه مدنی

وقتی از سرطان حرف می­زنیم از چه حرف می­زنیم

۲۸ بهمن ۱۳۹۲
شیما شهرابی
خواندن در ۷ دقیقه
وقتی از سرطان حرف می­زنیم از چه حرف می­زنیم

وقتی صورت خالی و بدون ابرویش را در آیینه دید؛ شصتش خبردار شد سرفه­هایی که کلافه­اش کرده‌اند، هیچ ربطی به یک عفونت ساده ریوی ندارند.

موهایش که ریخت، فهمید این آمپول­هایی که هفته­ای دو روز می­زند و بعد از تزریق حالت تهوع و استفراغ دست از سرش برنمی­دارد، همان شیمی درمانی است.

تمام این سال­ها نام سرطان و شیمی­درمانی را از دور شنیده بود و حالا خودش باید با این بیماری بدنام دست و پنجه نرم می­کرد.

از وقتی فهمید سرطان دارد، دیگر از رختخواب بلند نشد. می­گفت: «شیمی درمانی ­نمی­روم. من که رفتنی‎ام، بگذارید راحت بمیرم.» روز به روز لاغرتر و ضعیف­تر می­شد. روند پیشرفت بیماری باورکردنی نبود. بعد از دوماه به کما رفت و همه­چیز تمام شد. کاش موهایش نمی­ریخت. کاش هیچ وقت نمی­فهمید سرطان دارد. بیش‌تر از بیماری، اسم سرطان و وحشت از این بیماری پدرم را کشت.

این­ها روایت‌های «فهیمه فراهانی» از زندگی چند ماهه با یک پدر مبتلا به سرطان است. می‌گوید: «ما فقط توانستیم دو هفته همه چیز را از پدرم پنهان کنیم. الکی لبخند بزنیم و بگوییم دکتر گفته یک عفونت ساده داری. اما بعد از شیمی درمانی، قیافه­ پدرم آن قدر تابلو بود که هربار نگاهش می­کردم یاد "سعید" در فیلم "کرخه تا راین" می­افتادم.»

آیا پزشک باید به بیمار واقعیت را بگوید یا بهتر است نام بیماری را از او پنهان کند؟

دکتر «ف. الهی»، فوق تخصص خون و آنکولوژی به «ایران‌وایر» می­گوید: «من همیشه سعی کرده­ام که بیمارانم به طور دقیق متوجه نوع بیماری نشوند. اما باور کنید گاهی توضیح دادن برای همراه بیمار هم کار سختی است؛ مثلا امروز باید به یک پدر توضیح می‌دادم که این کوفت لعنتی (سرطان) مثل خوره به جان  دختر 18 ساله­اش افتاده وخیلی سریع باید شیمی­درمانی شروع شود.»

کمی مکث می­کند، نفس عمیقی می­کشد و ادامه می‌دهد: «راستش گاهی احساس می­کنم ما آدم‌های خوش‌بختی ‌نیستیم چون خوش‌بختی نمی‌بینیم. این همه درس خواندیم که حالا دست آخر راوی خبرهای بد باشیم.»

در ایران بیش‌تر پزشکان ترجیح می­دهند که درباره­­­­­­  بیماری­های سخت به طور مستقیم با خود مریض صحبت نکنند؛ کاری که خلاف اخلاق پزشکی بین‌الملل است. اخلاق پزشکی روز دنیا می‌گوید پزشک باید چشم در چشم مریض شود و خیلی صریح و بی‌پرده درباره بیماری حرف بزند. باید به بیمار بگوید چقدر وقت دارد و راه‌های درمان را به طور کامل برای خود بیمار شرح دهد. در مورد بیماران عاقل و بالغ، پزشک باید رازدار باشد؛ یعنی حتی حق ندارد، بدون اجازه­ بیمار، کوچک‌ترین اطلاعاتی به همراه او بدهد. اما به قول دکتر الهی، چه چیزی در کشور ما بین­المللی است که اخلاق پزشکی­ آن رویه­ بین‌المللی داشته باشد.

او معتقد است بیش‌تر بیماران بعد از شنیدن خبر بیماری دوام نمی‎آورند: «بعضی‎ها واقعا به محض این که متوجه می‎شوند سرطان دارند، می‎خوابند تا آقای عزراییل سراغ‌شان بیاید.»

اما بعضی آدم­ها وقتی متوجه می­شوند فرصتی ندارند، یک­باره از این رو به آن رو می­شوند؛ مثل مریضی که دکتر الهی حکایت آن را می­گوید:« چند سال پیش یک مریض 50 ساله داشتم که حالش وخیم بود اما از وقتی فهمید چند ماهی بیش‌تر از زندگی‎اش نمانده، تازه توانست برای خودش خرج کند. یادم می­آید با یک تور بین‎المللی راه افتاد رفت دور اروپا را گشت و بعد هم مال و اموالش را بین بچه‎ها تقسیم کرد.»

می­خواهم زنده بمانم!

البته سرطان همیشه برنده­ بازی نیست. خیلی­ها هم جلوی این بیماری ایستاده­اند. به احتمال زیاد، همه­ آن‌ها هم در اولین رویارویی با سرطان، خودشان را باخته­اند؛ مثل «مانیا اکبری»، بازیگر و کارگردان سینما که بیماری­ خود را در فیلم «4+10» جلوی دوربین برد. او لحظه­ پی بردن به بیماری خود را این گونه توصیف می­کند: «آن لحظه، لحظه تاریکی بود. همیشه فکر می­کنیم تمام فجایع و یا رخدادهای هولناک در زندگی متعلق به بقیه است. تصویری از خودمان نداریم. صادقانه می‌گویم که یک لحظه فرو پاشیدم. احساس کردم که همه چیز را می‌توانستم در زندگی حدس بز‎نم و یا تا حدودی کارگردانی کنم اما این را نمی‌توانستم پیش‌بینی کنم. وقتی مسیری ناشناخته است و پیش‌بینی نشده، ترس وجودت را فرا می‌گیرد. واقعا ترسیدم از این که چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا واقعا مرگ آن قدر ظریف و محتاط است که آرام  آرام  در وجودت رخنه می‌کند و تو را با خودش می‌برد؟ تنها چیزی که در آن نقطه­ تاریک به من کمک کرد، این بود که درک کردم من زندگی را دوست دارم و می‌خواهم زنده بمانم.»

سرطان همیشه غافلگیرت می­کند. شاید هیچ­کس باور نمی­کرد «لونا شاد»، مجری جوان و محبوب شبکه­ «صدای آمریکا» روزی در دام این بیماری بیفتد. خودش هم حتما غافل‎گیر شده اما شجاعانه با همان موهای تراشیده، جلوی دوربین­ها می­نشیند، لبخند می­زند و حکایت مبارزه­ خود با سرطان را بازگو می‌کند.

آدم­های دیگری هم هستند که شاید مشهور نباشند اما با سرطان بدجور دست به یقه هستند؛ مثل «سارا» که این روزها برای دومین بار به این بیماری مبتلا شده است. او هنوز 27 سال دارد. یک­بار در 17 سالگی این بیماری را تجربه کرده و حالا درست 10 سال بعد از دوره­ اول، سرطان یکی دیگر از اعضای بدنش را درگیر کرده است. می­گوید: «وقتی 17 ساله بودم، زیر بغلم متورم شد و غده­های کوچکی بیرون زد که پزشکان تشخیص سرطان غدد لنفاوی دادند. جراحی شدم و بعد یک دوره سه ماهه شیمی­درمانی کردم و خوب شدم و تا 10 سال هیچ مشکلی نداشتم. چند وقت پیش یک مقاله­ای درباره­ برگشت سرطان می­خواندم. راستش ترسیدم. با خودم گفتم نکند دوباره سرطان من برگردد. چند وقت هم بود که سردرد امانم را بریده بود. اول فکر می­­کردم شماره عینکم بالا رفته، اما نه! دوباره بدشانسی آوردم. این بار سرطان به مغزم زده. هفته­ای دو روز شیمی­درمانی می­کنم.»

سارا معتقد است که درگیری برای بار دوم سخت‌تر است. دکتر سارا چون سابقه­ بیماری او را می­داند، موضوع را مستقیم با خود او درمیان می­گذارد: «راستش تمام راه از مطب دکتر تا خانه به زمین و زمان فحش می­دادم. آخر چرا من؟ اما بعد دیدم چاره­ای ندارم. توان مبارزه با تقدیر را ندارم اما با بیماری می‌توانم مبارزه کنم. دلم نمی­خواهد به این راحتی ببازم.»

در انتظار معجزه

وقتی سلول­های یک بافت بیش از حد افزایش می­یابند و کارکردی غیر از آن چه وظیفه دارند، پیدا می­کنند، سرطان ایجاد می­شود و شیمی­درمانی مانع از افزایش بیش از اندازه سلول می­­شود.

خانم دکتر «آ. جعفری»، متخصص رادیوتراپی، هر روز با بیمارانی طرف است که باید شیمی‌درمانی شوند؛ بیمارانی که امید زیادی به زندگی ندارند: «همین کار را برای ما سخت می­کند. ما همیشه باید امید بدهیم اما بعضی وقت­ها خودمان هم می­دانیم واقعا امیدی نیست و شاید فقط معجزه می­تواند بیمار را نجات دهد.»

بسیاری از بیمارانی سرطانی از شیمی درمانی می­نالند؛ مثل وحید که به سرطان معده مبتلا است: «من هفته­ای دوبار شیمی­درمانی می­کنم و این یعنی عملا تمام هفته را در رختخوابم. برای این که یک بار دوشنبه­ها برای شیمی­درمانی می­روم و وقتی تمام می­شود، آن قدرحالم بد است که توان انجام هیچ کاری را ندارم. تا 48 ساعت کامل حال تهوع دارم و استفراغ می­کنم. بعد چهارشنبه عصر کمی حالم بهتر می­شود اما دوباره پنج­شنبه صبح باید برای شیمی درمانی بروم و این چرخه تکرار می­شود.»

دکتر جعفری می­گوید:« حالت تهوع، استفراغ، اسهال و ضعف از عوارض شیمی­درمانی است. به طور کلی، در مدت شیمی­درمانی، بدن مریض به شدت ضعیف است.»

به پزشکان این بخش گفته می­شود که با مریض ارتباط عاطفی برقرار نکنند اما خانم دکتر نتوانسته جلوی درخواست یکی از بیماران بایستد: « اوایلی بود که آمده بودم بیمارستان شهدای تجریش. یک خانم حدود 40 ساله که میهماندار هواپیما بود، مریضم بود. وقتی شماره تلفنم را خواست، نتوانستم نه بگویم. دو هفته بعد بستری شد، به کما رفت و فوت کرد. آن­قدر ناراحت شده بودم که گریه می­کردم.»

البته دکتر جعفری معتقد است که صرف نظر از موضوع عاطفی، چیزی که بیش‎تر او را آزار می­دهد، هزینه­های درمانی این بیماری است که بسیاری از بیماران شرایط پرداخت آن را ندارند.

می­گوید:« سرطان بیماری­ است که می­تواند یک خانواده را فقیر کند. در بیمارستان شهدا که دولتی است، ما مریض­هایی را می­بینیم که علاوه بر بیماری، با فقر هم دست و پنجه نرم می­کنند.»

هر مریض بسته به نوع سرطان، باید 6 تا12 دوره­ شیمی درمانی را طی کند. حداقل هزینه­ هر دوره، 200 هزار تومان و حداکثر، 4میلیون تومان است. دکتر جعفری درباره­ وضعیت بیمه­ها در رابطه با بیماری سرطان می­گوید: «به جز بیمه­ نیروهای مسلح که هزینه­های درمان را به طور کامل می­دهد، بقیه­ بیمه­ها 60درصد هزینه درمان را می­پردازند. اما خیلی از بیماران ما توان پرداخت 40 درصد مابقی را هم ندارند. خیلی­ها از شهرستان می­آیند و حتی جای خواب ندارند. بعضی­ها هم که اصلا بیمه ندارند؛ مثل اتباع خارجی.»

آه بلندی می­کشد و ادامه می­دهد:« گاهی واقعا دلم برای بیماران افغانی می­سوزد.»

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان خوزستان

تولد کودکان ناقص الخلقه در منطقه "برومی" به دلیل آلودگی ناشی از...

۲۸ بهمن ۱۳۹۲
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۲ دقیقه
تولد کودکان ناقص الخلقه در منطقه "برومی" به دلیل آلودگی ناشی از دفن زباله اهواز