شمارش معکوس عقربههای مرگ
«راضیه . م» معروف به «فرزانه مرادی» تنها یک روز فرصت دارد تا بیگناهی خود را ثابت کند و یا از سوی اولیای دم مورد عفو قرار بگیرد وگرنه باید در انتظار همان سرنوشتی باشد که «شهلا جاهد» با آن روبهرو شد.
روز سیزدهم اسفندماه، پایان مهلت یک ماههای است که پدر شوهرش به او داده تا ثابت کند در قتل بیگناه بوده است.
فرزانه به جرم قتل شوهرش در خواب با چاقو، از سال ۱۳۸۶ تاکنون در زندان اصفهان به سر میبرد. «احمد»، یکی از بستگان دور پدری او بود و فرزانه وقتی ۱۵ سال بیشتر نداشت، با «احمد» ازدواج کرد. او در 16 سالگی مادر شد ولی میگوید که با وجود تلاشش، زندگی سردی داشته است.
فرزانه در آذرماه ۱۳۹۲ به خبرنگار «هرانا» گفت: «من چیز زیادی از زندگی نمیدانستم و بدون این که خودم نقشی در ازدواجم داشته باشم، زندگی مشترکم شروع شد. من و شوهرم همان سال اول بچهدار شدیم اما تولد "فاطمه" هم نتوانست زندگی ما را گرم کند. این زندگی سرد ادامه داشت تا این که من با سعید آشنا شدم. او مرد خوبی بود و من دلبستهاش شدم. چند مرتبه سعید را دیدم و او گفت اگر شوهرت را بکشیم، میتوانیم با یکدیگر ازدواج کنیم. با این که اول با این پیشنهاد مخالفت کردم اما در ادامه، سعید وادارم کرد به این کار تن بدهم.»
بعد از دستگیری «فرزانه»، او در اعترافهای اولیه، قتل را به گردن گرفت و اعتراف کرد که شوهرش را با چاقو به قتل رسانده است اما از مرد دیگری که به زندگیاش وارد شده بود، نامی نبرد. اگرچه در پی تحقیقات پلیس اصفهان و اظهارات دختر فرزانه در مورد مراوده مادرش با یک مرد غریبه، پای سعید به پرونده باز شد. سعید در همان تحقیقات اولیه، دست داشتن در قتل را انکار کرد و به همین دلیل هم برای او قرار منع پیگرد صادر و آزاد شد.
اما یک سال بعد از دستگیری، وقتی فرزانه متوجه شد که سعید در پی زندگی عادی خود رفته و در آن مدت حتی برای یک بار به ملاقاتش نرفته، اظهارات اولیه خود را پس گرفت و گفت که فقط به تحریک سعید، قتل را به گردن گرفته در حالی که او مرتکب قتل نشده و فقط در این مسیر به سعید کمک کرده است.
«شب حادثه در حالی که شوهرم خواب بود، سعید وارد خانه شد. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که او با یک چاقو چند ضربه به احمد زد و او را کشت. سعید فریبم داد و گفت چون من فرزند دارم، پدر و مادر شوهرم من را قصاص نمیکنند. او چاقوی خونآلود را پاک کرد و آن را به دست من داد. من هم وقتی دستگیر شدم، قتل را گردن گرفتم اما بعد هرچه به ماموران گفتم فریب حرفهای سعید را خوردهام، فایدهای نداشت و نتوانستم بیگناهی خودم را ثابت کنم.»
باوجود اصرار فرزانه بر این که مباشر قتل نبوده، به لحاظ قانون کیفری، وقتی حکم قصاص به قطعیت رسید، تنها راه باقی مانده رضایت اولیای دم یا پذیرش اعاده دادرسی است. برای درخواست اعاده دادرسی هم باید مدارک جدیدی وجود داشته باشد که نشان بدهد فرزانه بیگناه است.
متاسفانه قوانین کیفری برای اعترافهای اولیه، اعتبار خاصی قایل است حتی اگر آن اعترافها در شرایط نابه سامان روحی از متهم گرفته شده باشد.
درمورد راه دوم، یعنی اعاده دادرسی هم «عبدالصمد خرمشاهی»، وکیل فرزانه مرادی میگوید: «متاسفانه هیچ مدرک تازهای وجود ندارد. بسیاری از امکانات و مدارکی که میتوانستند به ما کمک کنند، به علت گذر زمان از دست رفته یا غیرقابل استناد هستند.»
سپیدهدم یکشنبه، سیزدهم بهمن ماه وقتی فرزانه مرادی از شدت هراس و بیم مرگ، بیهوش و نیمه جان بالای چهارپایه مخصوص اعدامیها ایستاده بود، آن قدر گریه و التماس کرد تا پدرشوهرش به اصرار و التماس مددکاران و دادیار زندان اصفهان، حاضر شد به او یک مهلت یک ماهه بدهد.
بعد از این ماجرا، در فضای مجازی منتشر شد که ولی دم از فرزانه درخواست یک میلیارد تومان پول کرده اما به گفته وکیل پرونده و کسانی که نسبت به جریان قضایی این ماجرا آگاهی و اشراف دارند، مساله درخواست پول در میان نیست.
بنا به گفتههای وکیل پرونده، اولیای دم نه پول میخواهند و نه حاضر به گذشت هستند. آنها میخواهند که فرزانه از مردی که مدعی است عامل اصلی قتل شوهرش بوده، شکایت کند یا مدرکی دال بر بیگناهی خود ارایه دهد. پدر شوهر فرزانه در گفتوگو با خبرنگار هرانا گفته است: «من مطمئنم که عروسم، پسرم را کشته است و باید مجازات شود. من و همسرم به هیچ قیمتی حاضر به بخشیدن او نیستیم.»
اما هنوز در این پرونده سوالات و ابهامات زیادی وجود دارد؛ آیا شواهد کافی برای این که فرزانه قاتل بوده، وجود دارد؟ تکلیف اعترافی که حالا پس گرفته شده چیست و چرا سعید دوباره مورد بازجویی قرار نمیگیرد؟
به هر حال، اگر فرزانه اعدام شود، گرههای کور این پرونده هم همچون پروندههای قضایی دیگری مانند پرونده «دلآرا داربی» و شهلا جاهد با مرگ متهم، به گور سپرده خواهد شد.
دلآرا دارابی، دانشآموز دوره پیش دانشگاهی شهرستان رشت بود که به اتهام قتل دخترعموی پدرش دستگیر شد. او در اعترافات اولیه، قتل را به گردن گرفت اما دو هفته بعد از آن، این ادعا را رد کرد و گفت قتل را به خاطر حمایت از دوست پسرش، «امیر حسین» به گردن گرفته است. انکار او و اصرار امیرحسین برای این که قتل را خودش انجام داده و «دلآرا» در این مورد بیگناه است، مورد پذیرش دادگاه قرار نگرفت و سرانجام او در اردیبهشت ۸۸ در زندان «لاکان» رشت به دار آویخته شد. چندی بعد، امیرحسین نیز در زندان دست به خودکشی زد.
به مادر فرزانه زنگ میزنم. صدایش لابهلای هق هق، واضح نیست. فقط گریه میکند. به سختی کلماتش را میشنوم: «چه بگویم خانم؟ فقط میتوانم دعا کنم. شما هم دعا کنید که خدا و پدر مقتول، فرزندم را به من ببخشند.»
یکی از دوستانم که در بهمن ماه سال ۸۸ در زندان اصفهان مدتی با فرزانه هم بند بوده، در مورد شور و امید او به زندگی میگوید: «میگفت دلش میخواهد دخترش، فاطمه را ببیند ولی او حاضر به دیدنش نیست. از من قول گرفت با پدر شوهرش تماس بگیرم و برای رضایت او تلاش کنم ولی دفترچه تلفنم را وقت برگشتن از زندان گرفتند. دوستانم گاهی خبر میدهند که هر وقت بحث اجرای حکمش جدی میشود، معده دردش عود میکند. میرود روی تخت طبقه بالا و میخوابد و به یک گوشه خیره میشود.»
در پی روشن شدن ماجرا، با یکی دیگر از اعضای خانواده فرزانه تماس میگیرم. میگوید: «ماجرا رسانهای نشود بهتر است.» میگوید: «خانواده احمد گفتهاند ما در منطقه کوچکی زندگی میکنیم. تا قبل از این که مردم منطقه این ماجرای حیثیتی را بدانند و نمیدانستند عروس ما خیانت کرده، ما آسودهتر بودیم. حالا حیثیت ما لکهدار شده.»
عبدالصمد خرمشاهی، وکیل پرونده فرزانه میگوید که متاسفانه از ابتدا وکالت او را برعهده نداشته و فقط چند روز مانده به اولین اجرای حکم، در اوایل آذرماه سال ۹۲وکالت او را برعهده گرفته است. او بلافاصله توانسته از رییس قوه قضاییه یک مهلت 10 روزه برای جلب رضایت اولیای دم بگیرد.
میگوید: «وقتی اختیار جان یک انسان را میدهیم دست انسان دیگری، باید منتظر این پیامدها هم باشیم. در پرونده دلآرا همه ما سعی کردیم بگوییم او قاتل نیست و فقط به خاطر حمایت از کسی که دوستش داشته، به قتل اعتراف کرده است. حتی امیرحسین بارها اعتراف کرد اما کسی بیگناهی دلآرا را نپذیرفت. به نظرم قانون مجازات کیفری در این جا نیاز به اصلاح دارد. نباید ولی دم به طور مطلق تصمیم گیرنده باشد. به هر حال، باید تبصرهای و یا نکتهای باشد که به متهم امکان دفاع و فرصت زندگی بدهد. وقتی متهم اصرار به بیگناهی دارد، باید بر پایه اصل برائت، به او فرصت کافی برای اثبات بیگناهی داد.»
او به پرونده «معصومه قلعهجهی» اشاره میکند که «زنی پاک، تحصیل کرده، ورزشکار، مهربان و مودب بوده و از زندانبان تا زندانی برای آزادی وی دعا میکردند. اما بعد از ۱۲ سال تحمل زندان، در سال ۱۳۸۸ در زندان رفسنجان به جرم قتل همسرش به چوبه دار آویخته شد.»
خرمشاهی سرنوشت فرزانه را بسته به تصمیم نهایی اولیای دم میداند و میگوید: «کار کردن در حوزه محکومان به اعدام، هولناک است. کسی نمیتواند تصورش را بکند که من هنوز هم بعداز سال ۸۸، بارها و بارها کابوس مرگ آرام و لبخند آخر معصومه را میبینم.»
معصومه دختر بلوچ دانشجویی بود که در زاهدان تحصیل میکرد و در حین تحصیل به اصرار پدر و مادر، تن به یک ازدواج ناخواسته میدهد. اما با وجود درخواستهای مکرر همسرش، هنوز تن به تمکین خاص نمیداده و باکره بوده است. در نهایت هم آرام، صبور و با لبخند روی چهارپایه رفت.
میگفت :«دوستش نداشتم. اما به خاطر عرف، جرات اعتراض نداشتم. از پشت مرا بغل کرد. میخواستم فقط ازدستش خلاص شوم. دستم را دراز کردم و اولین چیزی که دستم رسید، سنگی بود که سرنوشت مرا رقم زد.» او در سال ۷۶ با زدن یک ضربه سنگ به سر همسرش، باعث مرگ او شد.
خرمشاهی شرایط روحی فرزانه را نامناسب توصیف میکند: «ماه پیش که هنوز هم تاریخ اجرای حکم اعدام فرزانه مشخص نشده بود، وقتی او را دیدم وضع روانی هولناکی داشت.»
میگوید: «اولیای دم گذشت نکردند. به دنبال التماس فرزانه، موافقت کردهاند که فقط یک ماه حکم را به تعویق بیندازند تا در این فاصله، فرزانه بیگناهی خود را ثابت کند در حالی که دراین فرصت کوتاه، چنین شرطی ممکن نیست. زیرا اعاده دادرسی نیازمند حرف و مدرک جدید است. در این شرایط، من امید چندانی به اعاده دادرسی ندارم.»
میافزاید: «در طول شش سال گذشته فرزانه حتی برای یک بار هم نتوانسته دخترش را ببیند و این به لحاظ انسانی درست نیست زیرا حتی یک متهم هم دارای حقوق انسانی است که نباید آن را نادیده گرفت.»
پیش از آن، «محمدرضا حبیبی»، دادستان عمومی و انقلاب اصفهان در گفتوگو با خبرنگار «جام نیوز» در مورد وضعیت فرزانه گفته بود: «زن اعدامی جدای از عمل زشتی که مرتکب شده و مستحق اعدام است اما یک ویژگی دارد و آن هم داشتن یک دختر بچه است. این دختر بچه پس از قتل پدر، از سوی مادر خود ضربه روحی خورده و اعدام مادرش، دومین ضربه به وی است. به همین خاطر، خودم با پدر مقتول صحبت کردم و از وی خواستم اجازه ندهد نوهاش با ضربه دوم روحی روبهرو شود. اما پس از صحبتهای بسیار، پدر مقتول حاضر به رضایت نشد وتنها فرصت یک ماههای برای تعویق حکم را خواستار شد.»
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر