close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
ورزش

بازی زیبای فوتبال برزیلی

۲۲ خرداد ۱۳۹۳
جاناتان ویلسون، خبرنگار ارشد ایران وایر در جام جهانی
خواندن در ۸ دقیقه
تیم ملی برزیل در جام جهانی ۲۰۱۴
تیم ملی برزیل در جام جهانی ۲۰۱۴
آشوب‌ها در برزیل همچنان ادامه دارد
آشوب‌ها در برزیل همچنان ادامه دارد
پله٬ قهرمان تاریخی تیم فوتبال برزیل
پله٬ قهرمان تاریخی تیم فوتبال برزیل
نقشه کشور برزیل با شهرهای محل برگزاری مسابقات جام جهانی
نقشه کشور برزیل با شهرهای محل برگزاری مسابقات جام جهانی
رئیس جمهور سابق برزیل
رئیس جمهور سابق برزیل
یکی از ورزشگاه‌های محل برگزاری جام جهانی
یکی از ورزشگاه‌های محل برگزاری جام جهانی
رئیس جمهور فعلی برزیل
رئیس جمهور فعلی برزیل
تیم فوتبال برزیل در جام جهانی ۱۹۷۰
تیم فوتبال برزیل در جام جهانی ۱۹۷۰
تیم فوتبال برزیل در جام جهانی ۱۹۸۲
تیم فوتبال برزیل در جام جهانی ۱۹۸۲
هولیگان‌ها در ۱۹۹۰ در برزیل
هولیگان‌ها در ۱۹۹۰ در برزیل
تیم فوتبال برزیل در جام جهانی ۱۹۵۰
تیم فوتبال برزیل در جام جهانی ۱۹۵۰
یکی از ورزشگاه‌های محل برگزاری جام جهانی
یکی از ورزشگاه‌های محل برگزاری جام جهانی

«فیفا» از کشور میزبان می‌خواهد که هشت استادیوم را آمادۀ برگزاری جام جهانی کند، اگرچه توصیه می‌کند 10 استادیوم آماده شود. برزیل 12 استادیوم آماده کرده، دلیلش هم روشن است: سیاست.

هشت استادیوم در شمال واقع شده؛ منطقه‌ای که ساکنانش چندان عاشق فوتبال نیستند. هیچ تیمی از برازیلیا در سطح اول فوتبالِ برزیل بازی نمی‌کند، با این حال، این شهر در استادیومی 70 هزار نفری میزبان جام جهانی خواهد بود.

 «کویابا» (Cuiaba)، مرکز ایالت «ماتا گروسو» (Mata Grosso) هم بدون هیچ تیم حرفه‌ای، استادیومی 42 هزار نفری دارد که میزبان بازی‌هایی از چهار گروه است. چنین ترکیبی تقریباً بی‌معنی است، یا دست کم تا وقتی بی معنی است که بدانید شمال، منطقه‌ای حیاتی برای «لولا» (Lula) به شمار می‌رود؛ رییس جمهور سابق برزیل که در مرکز تلاش‌هایی قرار داشت که به پیروزی برزیل برای تصاحب میزبانیِ جام جهانی 2014 منجر شد؛ و نیز این که برازیلیا پایتخت است و بسیار محتاج التفاتی هرچند کوچک؛ و سرانجام این که «بلیرو ماجی» (Blairo Maggi)، فرماندار «ماتو گروسو» و بزرگ‌ترین تولیدکننده دانه‌های سویا در کشور، حامی مالی بزرگ حزب کارگر لولا است.

سیاست در این جا هم نقش خود را بازی کرده، مانند هر جای دیگر و مانند فوتبال برزیل که همیشه در آن نقش داشته است. می‌توان گفت برزیل یعنی فوتبال. هیچ چیز دیگری به اندازه فوتبال در ترسیم چهره برزیل و احیای اعتماد به نفس آن اهمیت نداشته است.

برزیل هم از نظر وسعت و هم جمعیت پنجمین کشور بزرگ دنیا به شمار می‌رود چنان که «دیوید گلدبلات» (David Goldblatt) در کتاب تازه خود، «ملت فوتبال» (Futebol Nation) نوشته معنای این حرف این است که برزیل از منظر تأثیرگذاری بر فرهنگ جهانی، چنان که باید عمل نکرده است؛ برای مثال، هیچ برزیلی تا به حال برندۀ جایزۀ نوبل نبوده است. تنها در فوتبال است که آن‌ها واقعاً توفیق داشته‌اند. برزیل فاتح پنج جام جهانی شده، بیش‌تر از هر کشور دیگری و با فاصله نسبت به دیگران، بزرگ‌ترین صادرکننده بازیکن به دنیا است. مبالغ هنگفتی که کمپانی «نایکی» (Nike) صرف تولید و بازاریابی پیراهن زردرنگِ معروفِ برزیل می‌کند، نشان می‌دهد که فوتبال برزیل به چه مارکِ قدرتمندی در دنیا تبدیل شده است.

درست مانند بسیاری از ملت های امریکای جنوبی، فوتبال خشتی بود که برزیل بر آن بنا شد. در میان ملتی متشکل از ترکیب ناهمگون مهاجران و فرهنگ بومی، تقریباً تنها وجه اشتراک، حمایت از تیم ملی فوتبال برزیل بود. به همین دلیل است که «نلسون رودریگوئز» (Nelson Rodriguez)، نمایش‌نامه نویس برزیلی گفته که شکست برزیل در فینال جام جهانی 1950 برابر اروگوئه، «هیروشیمای ما» بوده است. شاید چنین مقایسه ای کمی بی مورد باشد اما مقصود او این بوده که این شکست هم‌چون فاجعه‌ای ملی بر روح و روان برزیلی‌ها سنگینی می‌کرده است.

قرار بود جام جهانی، مراسم تقدیس انقلابِ «ژتولیو وارگاس»(Getulio Vargas) باشد. برزیل با موفقیت در «ماراکانا» (Maracana) پیش رفت؛ بزرگ‌ترین استادیوم دنیا و بنای یادبود مدرنی که پژواکی از کارهای «اسکار نیمه‌یر» (Oscar Niemeyer) را در خود داشت. شکست، سرانجام توهمِ قطعیت پیروزی برزیل را زدود و چنان شوکی به ملت وارد کرد که پیراهن های سفیدی که برزیل تا آن زمان بر تن می کرد، ممنوع شد و پیراهن های زرد رنگ جای آن را گرفت.

فوتبال همواره بازنمای تغییرات اجتماعی و سیاسی در برزیل بوده است. در سال‌های آغازین قرن بیستم، باشگاه‌های فوتبال اغلب براساس ویژگی های قومی و نژادی بر پا می شدند؛ مثلاً باشگاه «گرمیو» (Gremio) در پورتو آلگره با مباهات، آلمانی بود و یا باشگاه «پالمیراس» در سائو پائولو را ایتالیایی‌ها تأسیس کردند و تا سال 1942 نام آن «پالسترا» ایتالیا (Palestra Italia) بود.

«وارگاس» که قدرت را در پی کودتایی در سال 1930 به دست گرفت و در سال 1937 با پیش‌دستی در کودتایی دیگر، آن را احیا کرد، سال پس از آن در انتخاباتی حضور یافت که طبق قانون اساسی، حق شرکت در آن را نداشت و «استادو نوو» (Estado Novo) یا جمهوری دوم را پایه گذاشت. حال، او به مشروعیت قدرتش نیاز داشت اما کاریزمای لازم برای نمایش چهره ای تأثیرگذار از خود را نداشت. بنابراین، به سراغ تجلیات ذات و طبیعت برزیلی رفت و چنان که گلدبلات می‌گوید، در پی «تغییر و بسیج فرهنگ توده مردم به سوی مقاصد ملی‌گرایانه» برآمد. پرتغالی زبان رسمی کشور شد و در راستای بی‌زاری عمومی از آلمانی‌ها و ایتالیایی‌ها پس از جنگ دوم جهانی، هویت های نژادیِ بسیاری از باشگاه‌ها را از بین برد. شاه بیت این سیاستِ خلق یکپارچگی ملی، جام جهانی 1950 بود.

وارگاس در سال 1954 و کمی پیش از کودتایی که از وقوع آن آگاه بود، خودکشی کرد. «ژوسلینو کوبیتشک» (Juscelino Kubitschek) هم که به جانشینی وی انتخاب شد، از قدرت تبلیغاتی فوتبال آگاه بود و دولتش برای کارزار جام جهانی 1958 به شکل گسترده‌ای سرمایه‌گذاری کرد و هر چه از دستش برمی آمد، انجام داد تا شانس پیروزی برزیل را بالا ببرد؛ برای نمونه، بازیکنان تیم ملی تحت نظارتِ همه جانبۀ پزشکی قرار گرفتند و هم‌زمان 25 کمپِ تمرینیِ مختلف در سوئد برای انتخاب نهایی تحت بررسی بودند.

با ظهور «پله» (Pele)، مفهوم فوتبال برزیلی نزد عموم ایجاد شد؛ بازی زیبا، سرشار از پاس‌های روان و سیال و مهارت‌های فردی. برزیل آن جام و جام بعدی را برد، در سال 1966 به راحتی مغلوب بزرگان شد و در سال 1970 بار دیگر طعم برد را چشید و فوتبالی به نمایش گذاشت که سه هفته جهان را به وجد آورد.

«ژورنال دو برزیل» (Jornal do Brasil) پیروزی 4 بر 1 برزیل بر ایتالیا در دیدار نهایی را با فرود انسان روی ماه در سال قبل از آن مقایسه کرد. گلدبلات می‌گوید:«این پیروزی به یک معنا به کل بشریت تعلق داشت؛ تلفیقی باشکوه از علم و هنر که به لطف تلویزیون ماهواره‌ای، کل جهان آن را تماشا کرد. قیاس ژورنال دو برزیل چندان هم خیال‌پردازانه نبود.»

برای دولت نظامی که پس از کودتای سال 1964 روی کار آمده بود، این پیروزی هدیۀ شانس بود و ژنرال «امیلیو مدیچی» (Emilio Medici) بلافاصله از آن کوه ساخت: «من موفقیت را تجلی هوش، شجاعت و پشتکار در توانایی‌های تکنیکی، آمادگی فیزیکی و شخصیت اخلاقی‌مان می‌دانم. فراتر از همۀ این‌ها، بازیکنان ما پیروز شدند چون می دانستند چگونه برای خواست ملت بازی کنند.»

فوتبال وقتی به چنگ نظامیان می‌افتد، هرگز به تمامی خلاصی نمی یابد. نظامیان، تکنوکرات‌هایی را برای نظارت بر اقتصاد به کار گرفتند و آن‌ها نیز تکنوکرات‌‌ هایی را برای برپایی ورزش.

اگرچه دنیا هم‌چنان فوتبال برزیل را با همان ارزش‌ها و ویژگی‌های 1970 مجسم می کرد، از دهۀ 70 به بعد این فوتبال بیش‌تر عمل‌گرا شد و ویژگی‌هایی فیزیکی و قابل اندازه‌گیری مانند میزان دوندگی، پاس‌های سالم و امثال آن به خود گرفت و نمایش هنرمندانۀ بازیکنانی چون «توستائو» (Tostao)، «ریولینو»(Rivellino) و «جرزینیو» (Jairzinho) کم‌تر دیده شد.

تیم ملی برزیل در جام‌های جهانی 1982 و 1986 کمی به سیاق سابق بازگشت؛ سال‌هایی که «سوکراتس» (Socrates) کاپیتان تیم بود. اما جوگا بونیتو (joga bonito) یا «بازی زیبا»، چیزی حدود 40 سال تنها اسطوره ای بازاری بود.

این ایده که برزیل سرزمینی است که مردم در هر گوشه آن عاشق فوتبال هستند، سفسطه‌آمیز است. مساله تنها اعتراض‌هایی نیست که این روزها علیه جام جهانی برپا است، حسی از بی‌علاقگی به فوتبال داخلی نیز وجود دارد. میانگین تماشاگران یک بازی فوتبال در سطح اول کشور کم‌تر از 15 هزار نفر است، یعنی حدود نصف تعداد تماشاگران در آرژانتین و حتی کم‌تر از لیگ دسته دوم انگلستان.

بخشی از این مشکل ناشی از سازمان‌دهی اسفبار است. دولت در سال 1971 مسابقه‌های ملی را موازی با رقابت‌های قهرمانی به راه انداخت تا حسی از اتحاد را تقویت کند. اما این رقابت‌ها به نمایشی توخالی و مضحک تبدیل شدند که قوانینی مبهم و ساختاری در راستای مقاصد سیاسی آن را احاطه کرده بود. با شروع دهۀ 90 میلادی، «هولیگانیسم» اوج گرفت و از تعداد تماشاگران به شدت کاسته شد.

«تیم ویکری» (Tim Vickery)، روزنامه‌نگار در مطلبی در نشریۀ «بلیزارد» (The Blizzard) که خشم تعدادی را هم برانگیخت، این مساله را مطرح کرد که علاقۀ برزیلی‌ها به فوتبال کم‌تر از آن چیزی است که نشان داده می‌شود. او می‌گوید: «این مکانیزمی قدرتمند است که سلسله مراتب سنتی را بر می‌اندازد. بازیکنی که شم خدادای فوتبال دارد، سربازی است که پادشاه می‌شود. قوانین عادی در مورد او صدق نمی کنند و وقتی او با یک لرزشِ کوچک، بازیکن مقابل خود را فریب می‌دهد و حریف ناشیانه به زمین می‌افتد، جمعیت حاضر انگار که گلی به ثمر رسیده باشد، می‌غرد. حتی اگر حریف به سرعت خود را بازیابد و با سرسختی، وظایف دفاعی خود را از سر بگیرد، به خاطر همان لغزش در کسری از ثانیه که لحظه‌ای بزرگ است، در انظار عمومی تحقیر شده است.»

فوتبال قدرت بسیاری برای احیای اعتماد به نفس دارد اما آن چه واقعاً ستایش می‌شود، پیروزی است. معنای پیروزی ممکن است تحقیر بازیکن حریف یا چنان که پس از پایان دوران دیکتاتوری برزیل تا امروز بیش‌تر رخ داده، پیروزی در بازی باشد و البته این خود این پرسش را پیش می‌کشد که اگر برزیل برنده نشود چه؟

پیروزی لولا و تصاحب امتیاز میزبانی جام جهانی به یک کودتای عظیم تبلیغاتی می‌مانست؛ شانسی برای نمایش برزیل به جهانیان. اگر قرار باشد جانشین او، «دیلما روسف» با پیامدهای شکست روبه‌رو شود، شاید منفعت برگزاری جام جهانی دیگر آن قدرها هم برایش مهم نباشد. فوتبال در برزیل همیشه رویدادی سیاسی بوده است.

 

اگر علاقه‌مند هستید تا قدری بیشتر در مورد جام جهانی امسال بدانید می توانید سری به این لینک‌ها بزنید: 

آمارها از شکست تیم‌ ایران می گویند

مولتی مدیای تیم ملی ایران در برزیل ۲۰۱۴

 رقبای ایران را بشناسیم: نیجریایی ها، جدی و با روحیه

 

 

ثبت نظر

ویدیو روز

شعار درود بر موسوی در سخنرانی حسن روحانی

۲۲ خرداد ۱۳۹۳
شعار درود بر موسوی در سخنرانی حسن روحانی