close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

صبا آذرپیک: روزنامه نگاریِ انسانی

۴ مرداد ۱۳۹۳
بلاگ میهمان
خواندن در ۵ دقیقه
صبا آذرپیک: روزنامه نگاریِ انسانی

 پویان فخرایی

 

 روز چهارم مردادماه ۱۳۹۲ دومین قرار بازداشت صبا آذرپیک منقضی می‌شود. صبا آذرپیک روزنامه نگاری متعهد به اخلاق و در شغل خود حرفه‌ای است. او از سال ۱۳۸۵ کار خود را آغاز کرد و تا پیش از بازداشت در هفتم خرداد ۱۳۹۲ به مثابه نماینده افکار عمومی به شکلی مداوم به پرسشگری از قدرت مشغول بوده و در کار خود یکی از پیگیر‌ترین خبرنگارهای حال حاضر ایران است. به شکلی که اگر جایزه‌ای مشابه جایزه پولیتزر آمریکا در ایران داده می‌شد، مطمئنا نام او هر ساله کاندیدای بردن این جایزه بود. علاوه بر وجه حرفه‌ای، صبا آذپیک وجه انسانی بسیار قوی نیز دارد.

در حرفه روزنامه نگاری، دو فلسفه اخلاقی عمده وجود دارد. حامیان کانت و منفعت گرایان پیرو استورات میل. کانتی‌ها به انسان در لحظه اهمیت می‌دهند و منفعت گرایان به برایند عمل برای جمع نگاه می‌کنند. برای مثال کانتی‌ها معتقدند اگر روزنامه نگار، شخصی را در مواجهه با خطری جانی دید، کمک به او در آن لحظه نسبت به کار روزنامه نگاری ارجح است. منفعت گرایان معتقدند که بهتر است روزنامه نگار به کارخود مشغول باشد و با گزارش این اتفاق تاثیرات عمده تری در افکار عمومی بگذارد تا بتواند به جای حفظ جان یک نفر جلوی صدمات بسیار دیگری را بگیرد و یا توجه افکار عمومی را به آن واقعه جلب کند. این وسط یک گروه سوم هم هستند که سعی می‌کنند به هر دو عمل کنند، هم به وظیفه روزنامه نگاری و هم وظیفه انسانی. صبا آذپیک هم اینچنین است. مثالهای فراوانی در ذهن نگارنده است که موید این مطلب است که در این یادداشت کوتاه به چند نمونه اشاره خواهم کرد:

بسیاری نام کارگری گمنام را که ساکن رباط کریم تهران بود، وقتی کشته شد نمی‌دانستند، حتی بعد از مرگش. کارگری که شایعه شده بود در بازداشت کشته شده است. این صبا آذرپیک بود که با پی گیری مجدانه پیرامون پرونده قتل ستار بهشتی، نامش را به صحن علنی مجلس رساند. اما باز هم از پای ننشست با تمام خطراتی که داشت مادر ستار را پیدا کرد و خانواده او را تنها نگذاشت. وقتی در روز چهلم خانواده صبا مورد ضرب و شتم نیروهای حاضر در قبرستان رباط کریم قرار گرفتند گزارشی با اسم شخصی در صفحه فیس بوکش منتشر کرد و با همت او دوباره ماجرا در سطح وسیع مطرح شد. اما اینجا هم نقطه پایان کار او نبود. او پرونده را پی گیری کرد تا قتل ستار بهشتی در مراجع قضایی مطرح شود. او انواع تهمت‌ها را به جان خرید و هیچ کدام از این تهمت‌ها او را خسته نکرد تا این پرونده به عنوان یک پرونده قتل مطرح شده و تا آخرین روز تلاشش را کرد که قاتل ستار مجازات شود.

زمانی که یک زندانی سیاسی جوان برای گرفتن اجازه درمان دست به اعتصاب غذا زد، تمام تلاشش را کرد که تا حق این زندانی استیفا شود. او هم اطلاع رسانی کرد و هم با استفاده روابطی که داشت تلاشش را کرد که اجازه درمان این زندانی را بگیرد. بعضی از نزدیکان این زندانی سیاسی به پاس خدمتی که انجام داد، او را تهمت باران کردند و آن زندانی را که باز با تلاش او به مرخصی آمد، علیه اش تحریک کردند تا این طرف و آن طرف در فضای مجازی و واقعی به او بد و بیراه بگوید. اما مدتی بعد که آن جوان به زندان بازگردانده شد، مادر آن زندانی دوباره به او مراجعه کرد و گفت فرزندم مریض است، کمکش کن به مرخصی بیاید. او باز هم تلاشش را کرد و گفت نمی‌توانم دل این مادر را بشکنم.

وقتی صاحب کارش در یکی از روزنامه‌ها، که بار‌ها او را برای پرداخت حقوق معوقه‌اش سر دوانده بود، به سراغش آمد و از او کمک خواست تا برای خلاصی یکی از اقوامش که بنا به دلایلی زندانی شده بود، کاری بکند، بی‌آنکه به پرداخت حقوق معوقه‌اش اشاره‌ای کند، باز هم تمام تلاشش را کرد و موفق شد آن فرد را رهایی بخشد.

وقتی خبر انفجار در یک پالایشگاه در جنوب ایران را شنید، تمام هم و غمش را برای اطلاع رسانی از زخمی‌های حادثه گذاشت تا که حق کارگران در هیاهوی رسانه‌ای پیرامون انفجار فراموش نشود.

او نامی را که از راه روزنامه نگاری پیدا کرده بود را خرج انسان‌ها می‌کرد. زمانی که درباره پرونده یک جوان عرب زبان، که از سر جوانی و نادانی قتلی مرتکب شده بود، اطلاع پیدا کرد و فهمید که خانواده مقتول رضایت نمی‌دهند، تمام تلاشش را برای جلب رضایت خانواده مقتول به کار برد و دوباره از ارتباطاتش استفاده کرد. او واسطه‌هایی را بسیج کرد که سراغ خانواده مقتول بروند و رضایت آن‌ها برای پرداخت دیه به جای قصاص جلب کنند. وقتی نگارنده تاب و تلاش او را برای حل این مسئله دید، از سر دل سوزی هشدار داد که روابط عشیره‌ای بسیار پیچیده است و اگر تاکنون رضایت نداده‌اند، بدین معنی است که دیگر رضایت نخواهند داد. اما او با این فسون‌ها از پای ننشست و توانست سرانجام رضایت خانواده مقتول را بگیرد. بعد هم از هر کسی توانست کمک گرفت که دیه درخواستی خانواده مقتول که بسیار بیشتر از حد معمول بود، جمع آوری کند. آخر سر موفق شد و آن جوان را از اعدام رهانید. نگارنده به او گفت امثال من تلاش کردیم که نا‌امیدت کنیم اما تو ناامید نشدی و با پشتکارت "روی" افرادی مثل من را که شاید از سر تنبلی و ناتوانی نخواستیم کاری بکنیم، به قول معروف "کم کردی."

بار دیگر وقتی شنید یک زن جوان که از اقشار آسیب پذیر بود، بی‌آنکه بخواهد حامله شده و سه قلو زاییده و وسع مالی خود و همسرش به پرداخت هزینه‌های بیمارستان برای ترخیص نوزادان نمی‌رسد، باز هم دست به کار شد و توانست پول ترخیص این نوزادان را جمع کند. اما آن‌ها را فراموش نکرد. هر از گاهی به سراغشان می‌رفت و از دوستانش در فیسبوک و ... کمک می‌گرفت تا آن خانواده جوان دست خالی نمانند.

احتمالا دوستانش در مطبوعات یا فیسبوک موارد مشابهی بسیاری از او به خاطر دارند. قصد نگارنده این نیست که از او فرشته بسازد و بی شک او هم مانند دیگران ضعفهای انسانی داشت ولی باید گفت و تاکید کرد: صبا آذرپیک اینگونه انسانی است که برای او اتفاقات و ماجرا‌ها صرفا سوژه خبری نیست و به بُعد انسانی آنها نیز توجه می‌کند. برای او خبرنگاری وسیله‌ای برای عمل به وظیفه انسانی است که «انسان‌زاده شدن تجسد وظیفه بود.»

جایش این روز‌ها خالی است. به امید آنکه زود‌تر بازداشت ظالمانه و غیر قانونی او پایان یابد و همچنان به حضور شاداب و با روحیه در عرصه رسانه ادامه دهد.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

مستند

من رپرم

۴ مرداد ۱۳۹۳
من رپرم