close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
گزارش

خامنه ای به روایت خامنه ای

۴ مهر ۱۳۹۲
رضا حقیقت‌نژاد
خواندن در ۹ دقیقه
خامنه ای به روایت خامنه ای
خامنه ای به روایت خامنه ای
خامنه ای به روایت خامنه ای

« از اوايل مدرسه با قبا رفتم اسباب زحمت بود كه جلوی بچه‌ها، يكى با قبا باشد اما ما با بازى جبران مى‌كرديم و نمى‌گذاشتيم خيلى سخت بگذرد. بازى هم مى‌كرديم. منتها در كوچه؛ در خانه جا نبود. بیش‌تر واليبال و فوتبال بازى مى‌كرديم. بازي‌هاى غيرورزشى آن وقت ما، گرگم به هوا بود و ...» این چند جمله، تصویری کلی از دوران کودکی رهبر ایران است که در توییتر منسوب به دفتر وی بازتاب یافته است. اگرچه برای بسیاری از شهروندان ایرانی محدودیت گسترده برای دسترسی به سایت‌هایی چون فیس‌بوک و توییتر وجود دارد ولی دفتر علی خامنه‌ای، یکی از مشتریان پر و پا قرص آن به شمار می‌رود. جدا از این تناقض‌های ملموس، انتشار این بخش از خاطرات وی، امر غیرمعمولی به نظر نمی‌رسد. در چنین روزهایی، رییس جمهور ایران به شکل نمادین به یک مدرسه می‌رود، زنگ مدرسه را می‌نوازد و پرسش مهر از دانش‌آموزان می‌پرسد. برخی دیگر از مقام‌های مهم حکومتی هم کارهای مشابه انجام می‌دهند. با این وجود، تلاش برای تصویرسازی از دوران کودکی و دانش آموزی رهبر ایران به مناسبت اول مهر و بازگشایی مدرسه‌ها، تا حدودی تازه و البته بخشی از یک پازل گسترده است. دفتر رهبر ایران می‌کوشد با انتشار خاطرات علی خامنه‌ای و یا گفته‌های دیگران درباره وی، تصویری متفاوت از او نشان دهد.

خامنه‌ای به روایت خامنه‌ای

بخشی از تصویرسازی‌ها درباره علی خامنه‌ای، برگرفته از خاطرات شخصی رهبر ایران است. البته او بر خلاف اکبر هاشمی‌رفسنجانی که به طور روزانه خاطرات سیاسی و گاه خانوادگی خود را نوشته، بیش‌تر به بیان خاطراتی از زندگی شخصی خود پرداخته است. در خاطرات خامنه‌ای یک نکته مهم بیش از همه به چشم می‌خورد؛ او مدام در حال شخصیت‌سازی است. تاکید بر نکات مثبت روحیه فردی خود، بازگویی خاطرات درباره فعالیت‌های مبارزاتی، علمی، رویکرد اخلاقی و کوشش برای هم‌سان نشان دادن سطح زندگی رهبر از کودکی تا اکنون با مردم عادی، از جمله مسایلی است که در خاطرات علی خامنه‌ای خودنمایی می‌کند.

تصویر اول) یک شهروند معمولی هستم که مانند دیگران زندگی سختی داشته‌ام: «روز اولى كه ما را به آن مدرسه بردند، من يادم است كه از نظر من روز بسيار تيره، تاريك، بد و ناخوشايند بود! پدرم، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاق بزرگى كرد. پنجره‌هايش شيشه نداشت و از اين كاغذهاى مومى داشت؛ تاريك و بد بود ... از جمله چيزهايى كه به عنوان يك عقده تا سال‌ها در ما مانده بود، اين بود كه بچه‌ها ما را مسخره مى‌كردند، عمامه را مسخره مى‌كردند. ببينيد چه قدر وحشي‌گرى مى‌خواهد كه يك آدم معمولى را كه در كوچه و بازار رد مى‌شود مسخره كنند.»

تصویر دوم) با خرافات مخالفم: «ملا مكتبى صبح‌ها من را كنار دست خويش مى‌نشاند و پول كمى، مثلا اسكناس پنج قرانى آن وقت‌ها اسكناس پنج ريالى بود، اسكناس يك تومانى و دو تومانى بود، شما نديده‌ايد، يا دو تومانى از جيب خود بيرون مى‌آورد، به من مى‌داد و مى‌گفت: تو اين‌ها را به قرآن بمال كه بركت پيدا كند! بيچاره دلش را خوش مى‌كرد به اين كه به اين ترتيب مثلا پولش بركت پيدا كند ....»

تصویر سوم) از خانواده‌ای کاملا دینی آمده‌‌‌‌‌‌ام: «مادرم خودش دختر روحانى بود و برادران روحانى هم داشت ... در درس‌هاى دينى هم خيلى خوب بودم؛ قرآن را با صداى بلند مى‌خواندم. قرآن خوان مدرسه بودم. به حديث هم علاقه داشتم ... مادرم قرآن مى‌خواند؛ خيلى هم قرآن را شيرين و قشنگ مى‌خواند. ماها دورش جمع مى‌شديم و براى ما به مناسبت، آيه‌هايى را كه در مورد زندگى پيامبران هست؛ مى‌‌ گفت.»

تصویر چهارم) شخصیت چند وجهی و علمی‌دارم: «به رياضى و جغرافيا علاقه داشتم. خيلى به تاريخ علاقه داشتم. به هندسه هم بخصوص علاقه داشتم. زياد مطالعه مى‌كردم. هم كتاب تاريخ مى‌خواندم، هم كتاب ادبيات، هم كتاب شعر، هم كتاب قصه و رمان. شعر هم مى‌خواندم. من با بسيارى از ديوان‌هاى شعر، در دوره نوجوانى و جوانى آشنا شدم. در دوره جوانى شعر گفتن را شروع كردم.»

تصویر پنجم) حافظه قوی دارم و در حوزه‌های مختلف متخصص هستم: «الان احاديثى يادم است كه آن‌ها را در دوره نوجوانى خواندم ... نقدى كه من نسبت به شعر انجام مى‌دادم، نقدى بود كه غالبا مورد تاييد و تصديق حضار از جمله خود آن شاعر قرار مى‌‌ گرفت.»

تصویر ششم) انسانی کاملا اخلاقی و مذهبی هستم: «بنده در زندگى توفيقى داشتم؛ اعتقادم اين است كه ناشى از همان نيكى است كه به پدر، بلكه به پدر و مادرم انجام داده‌‌ ام ... [ در زمان شاه] با قطار سفر کردم. چون توقف كامل قطار سبب قضا شدن نماز مى‌شد، من از پنجره قطار بيرون پريدم تا نمازم قضا نشود.»

تصویر هفتم) زندگی کاملا فقیرانه‌ای داشتم: «منزل پدرى من در محله فقيرنشين مشهد بود ... مادرم از لباس‌هاى كهنه پدر براى ما چيز درست مى‌كرد كه يك چيز عجيب و غريبى بود ... پدر هم لباس‌هايش را به اين زودى عوض نمى‌كرد. مثلا يك لباده داشت كه حدود 40 سال آن را پوشيد ... دوران كودكى بسيار در عسرت مى‌گذشت. ما حتى هميشه نمى‌توانستيم نان گندم بخوريم. در منزل شام نداشتيم و مادر با پول خردى كه بعضى وقت‌ها مادربزرگم به من يا يكى از برادران و خواهرانم مى‌داد، قدرى كشمش يا شير مى‌خريد تا با نان بخوريم.»

تصویر هشتم) شیفته قدرت نیستم: «خودم را خدمت‌گذار شماها و خدمت‌گذار اين مردم مى‌دانم و چنانچه اين لقب خدمت‌گذارى بر من تطبيق كند، به آن افتخار مى‌كنم ... زمانى كه قرار بود امام تشريف بياوردند، گفتيم بنشينيم سازمان‌دهى بكنيم. صحبت از تقسيم مسؤوليت‌ها شد و در آن جا گفتم كه مسؤوليت من اين باشد كه چاى بدهم! همه تعجب كردند؛ جلسه حالى پيدا كرد. اين روحيه من بوده است ... [پس از مرگ آیت الله خمینی] از بنده به عنوان عضو شوراى رهبرى مكرر اسم مى‌آوردند كه من البته در ذهن خودم آن را رد مى‌كردم... واقعا از ته دل مى‌خواستم كه نشود ... من هيچ صندلى خاصى در هيچ اطاقى ندارم. من وارد اطاق شوم و هر جا خالى بود، همان جا مى‌نشينم.»

تصویر نهم) شجاع، انقلابی و اهل مبارزه هستم: «براى رساندن پيامى از امام (رض) به بيرجند رفته بودم، مرا دستگير كردند ... ریشم را تراشیدند. هنگامى كه داشتم مى‌رفتم صورتم را بشويم، ستوانى متكبر و خودخواه شروع به تمسخر كرد و با خنده بلند مى‌گفت ديدى ريشت را تراشيدم. با آرامش ‍ گفتم بد هم نشد خيلى وقت بود چانه‌‌ام را نديده بودم...

 اول جنگ، نماينده امام در شوراى عالى دفاع و سخن‌گوى آن شورا بودم. خدمت امام رفتم ... گفتم خواهش مى‌كنم اجازه بدهيد به اهواز و يا دزفول بروم؛ شايد كارى بتوانم بكنم. بلافاصله گفتند كه شما برويد. من به قدرى خوشحال شدم، كه گويى بال در آوردم ...

 در يكى از مجامع بين المللى كه نطق خيلى پرشورى در آن جا عليه تسلط قدرت‌ها و نظام سلطه در دنيا ايراد كردم و امريكا و شوروى را در حضور بيش از صد هيات نمايندگى و رؤساى دولت‌ها، به نام كوبيدم و محكوم كردم.»

خامنه‌ای به روایت دیگران

تصویرسازی از شخصیت رهبر ایران اما منحصر به خودش نیست و نزدیکان سیاسی وی با بیان خاطرات گسترده سعی کرده‌اند شخصیتی بسیار ساده زیست، مردمی، قدسی، علمی، متواضع و ... از وی بسازند.

در همین راستا، تصویری که از زندگی ساده و فقیرانه رهبر ایران ترسیم می‌شود، یکی از بهترین نمونه‌هاست. یکی از شاگردان وی روایت کرده که وقتی برای خانه رهبر ایران قالی خریده، با واکنش منفی وی روبه رو شده است: «گفتند ما را اين چيزها سازگار نيست. مجبور شديم قالى ها را بفروشيم و براى خانه ايشان گليم بخريم.»

 محسن رفیق دوست، فرمانده سابق سپاه هم در روایتی مشابه، خبر داده که «من آن فرش را ديده بودم و وقتى رفته بودم در خانه آقا واقعا يك زيلويى (پهن بود)كه نخ هايش در آمده بود.»

یکی از دوستان وی روایت کرده است: «يك موكت خيلى ضخيم براى منزل مقام معظم رهبرى تهيه كردم. ايشان وقتى موكت را ديدند، فرمودند اين موكت را ببريد، همان موكت نازك براى زندگى ما كافى است.»

 نبى‌الله رودكى، فرمانده سابق سپاه نقل کرده است: «درخواست نموديم تا اجازه بفرمايند از داخل منزل‌ و وضعيت زندگى‌شان فيلم‌بردارى كنيم تا مردم وضعيت زندگى رهبر خود را ببيند و بفهمند كه ايشان چگونه زندگى مى‌كنند؛ اما حضرت آقا فرمودند اگر شما بخواهيد زندگى مرا نشان بدهيد، مى‌ترسم خيلى‌ها باور نكنند.»

به جز موکت‌های خانه رهبر ایران، غذاخوردن با وی هم منشاء روایت‌های بی‌شماری شده است. محمدتقی مصباح یزدی گفته که در خانه رهبر ایران فقط یک نوع خورش سرو می‌شود. رحیم صفوی، فرمانده سابق سپاه روایت کرده که شام علی خامنه‌ای یک املت ساده بوده است. مصطفی پورمحمدی هم یک شب با رهبر ایران تخم مرغ و سیب زمینی خورده و رهبر ایران به او گفته است شام امشب ما سيب زمينى بود، ليكن به احترام شما گفتم چند عدد تخم مرغ هم اضافه كنند.»

نکته مهم این که این شخصیت سازی منحصر به دوران رهبری علی خامنه‌ای نیست و هواداران وی می‌خواهند نشان دهند مولفه‌هایی چون ساده زیستی، مردم داری، روحیه انقلابی و رفتار اخلاقی در وی نهادینه شده است. به عنوان نمونه، یکی از نزدیکان خامنه‌ای درباره دوران بازداشت وی پیش از انقلاب 57 می‌گوید: « يك كيلو موز خريدم . يكى از موزها را جدا كردم و به ايشان دادم. فرمودندچون مردم نمى‌توانند ميوه به اين گرانى را بخورند، من هم نمى‌خورم ... رهبر ما در حال مبارزه با رژيم شاه بودند. هر لحظه امكان داشت كه دستگير شوند. يك روز كه من براى خريد نان در صف ايستاده بودم ايشان هم آمدند و در صف ايستادند. ميان من و ايشان، دو نفر فاصله بود. بعد از سلام و احوالپرسى گفتم حاج آقا چند تا نان مى‌خواهيد؟ اجازه بدهيد برايتان بگيرم! ايشان با فروتنى فرمودند چون بين من و شما دو نفر در صف هستند من خودم نان مى‌گيرم تا حق اين دو نفر از بين نرود.»

 مصباح یزدی هم نقل کرده است «يك روز مقام معظم رهبرى فرمودند من بعد از رهبرى، همه كسانى را كه احيانا از آن‌ها گله داشتم، بخشيدم و حلال كردم.»

 مهم‌ترین وجه شخصیت سازی حامیان رهبر ایران اما ارایه تصویری الهی، قدسی و معنوی از وی بوده است. «محمدعلی اخترى»، مشاور رهبر ایران در امور مذهبی در این باره گفته است: «رهبر عزيز با ارتباط به حضرت ولى عصر(عج)، انقلاب اسلامى را رهبرى مى‌كنند و بارها مشاهده شد، به مسجد مقدس جمكران قم رفتند و بعد از ارتباط و راز و نياز، با قوت قلب و با نيروى سرشار از ايمان و توكل به خدا به تهران بازگشتند.»

«محمد نيازى»، مقام سابق قضایی هم گفته است:«در همان شبى كه حادثه كوى دانشگاه تهران به وقوع پيوست، من نماز مغرب و عشا را پشت سر آقا خواندم. نماز كه تمام شد، براى گزارش كارها، خدمت ايشان رسيدم. معظم له فرمودند من احساس مى‌كنم كه امشب دارد اتفاقى رخ مى‌دهد! با خود گفتم حتما اتفاق‌هاى هميشگى است كه هر روز در مملكت پيش مى‌آيد. روز بعد، متوجه شديم كه حادثه تلخ كوى دانشگاه به وجود آمده است. ظاهرا ايشان جزیيات را نمى‌دانستند ليكن اصل موضوع گويا به ايشان الهام شده بود.»

هدف ساده ولی دشوار

تلاش برای بازنشر گسترده این خاطرات و توصیف و تمجیدهای بی‌شمار از رهبر ایران بیش از هر چیز دیگر، یک هدف مشخص را دنبال می‌کند. آن‌ها سعی می‌کنند علاوه بر شبیه سازی‌های مکرر و تشبیه او به امام اول شیعیان یا خمینی دیگر و ساختن یک شخصیت قدسی، یک شخصیت کاملا مردمی هم بازنمایی کنند. این شخصیت قدسی- مردمی اگر شجاع، متخصص و هم‌چنین اخلاقی باشد، به طور طبیعی برای نشستن بر صندلی رهبری یک کشور، مشروعیت پیدا می‌کند. در واقع همه این خاطره‌ها، ستایش‌ها و روایت‌ها برای حل یک مشکل عظیم، منتشر می‌شوند: «بحران مشروعیت». رهبر ایران و نزدیکانش می‌کوشند خود را مشروع جلوه دهند، هم از نظر خدا، هم از نظر مردم. 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان خراسان شمالی

مشکلات دانش آموزان "دو زبانه خراسان شمالی" برای تحصیل به زبان فارسی

۳ مهر ۱۳۹۲
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۴ دقیقه