close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

گفتند؛ حضرت زینب پایش را روی دل یک نامحرم نمی‌گذارد

۳ شهریور ۱۳۹۵
ادبیات و شما
خواندن در ۴ دقیقه
گفتند؛ حضرت زینب پایش را روی دل یک نامحرم نمی‌گذارد

محمد‌ تنگستانی
ممیزی و سانسور کتاب چه در دروان پادشاهی پهلوی و چه در حکومت جمهوری اسلامی، یکی از مشکلات اساسی نویسندگان بوده است. در پروژه «نامه‌ای به سانسورچی»، «ایرانوایر» از شاعران و نویسندگان خواسته ‌است خطاب به فرد یا افرادی که آثارشان را ممیزی و سانسور می‌کنند، نامه‌ای بنویسند. هدف از نگارش این نامه، تعامل و گفت‌وگو بین قاتل و مقتول نیست. هدف، انتشار حرف‌هایی ا‌ست که هرگز نویسندگان موفق نشده‌اند خطاب  به این افراد ناشناس اما تاثیر‌گذار در صنعت چاپ و نشر بزنند؛ افرادی که به نوعی می‌توان آن ها را نویسنده دوم و نهایی هر اثر منتشر شده نامید. امیدواریم که این نامه‌ها توسط سانسورچی های گمنام خوانده شوند بدون این که امیدی برای تغییر روند فکری‌ آن ها داشته باشیم.
در این پروژه از تمبر پستی «محمود دولت‌آبادی» برای پاکت ارسالی این نامه‌ها استفاده شده است. استفاده از این تمبر به معنی توهین، افترا و یا قرار دادن این نویسنده نامدار ایرانی هم سو با اداره ممیزی کتاب نیست. هدف استفاده از این تمبر، اعتراض  به عدم صدور مجوز انتشار برای کتاب «زوال کلنل» این نویسنده است؛ نویسنده‌ای که آن را «آقای رمان» می‌نامند اما اجازه انتشار کتابش را نمی‌دهند.
نامه سیزدهم  از این مجموعه را «ناصر ندیمی » شاعر سی‌وهفت ساله  زاده آبادان خطاب به اداره سانسور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نوشته است. مجموعه شعر « ۲۹فروردین ۵۷» کتابی با شعر‌های اجتماعی و عاشقانه بود که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به آن اجازه انتشار نداد. این کتاب را سال گذشته انتشارات اچ‌اند‌اس مدیا در لندن منتشر کرد. وجود ناشران خارج از ایران علاوه بر رساندن صدای بدون سانسور  شاعران و نویسندگان به مخاطب، می‌تواند راهی مناسب و موفق برای مبارزه با سانسور باشد. 
ناصر تا کنون کتاب‌هایی مانند «غروب این حوالی»، «راست و دروغش گردن مردم» و «شش دانگ آبادان» را منتشر و پخش کرده و اکنون ساکن آبادان است. 
«ایران‌وایر»هم اکنون نامه‌های متعددی از نویسندگان آماده انتشار دارد که به‌تدریج منتشر می‌شوند. ولی شاید شما هم بخواهید خطاب به این افراد نامه‌ای بنویسید و در این پروژه مشارکت کنید. برای دانستن اطلاعات بیش‌تر به ما ایمیل بزنید : [email protected]
 

ممیز محترم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
سلام علیکم
آنچه مرا بر آن داشت تا این نامه را بنویسم،نگاه و برداشت شخصی شما از شعرهای اینجانب بود که منجر به سه بار رد مجوز شدن مجموعه شعر «۲۹فروردین۵۷» شد. برداشت‌هایی غلط که خبر از پریشانی و ذهن آشفته و بیمار شما می‌داد . اینکه خورشید را در آسمان ببینیم و بگوییم شب است و آنچه ما می‌گوییم حجت است ولا غیر. اینکه بوسه را در شعر قدغن کنیم و نپرسیم بوسه به دستان مادر است یا لب‌های معشوق. آغوش را ممنوع کنیم و نپرسیم، آغوش پدرانه است یا فاحشه‌ای چند دلاری در سرزمینی دیگر. اینکه دلت را در شعری زیر پای زینب بگذاری و بگویند حضرت زینب پایش را روی دل یک نامحرم نمی‌گذارد. اینکه روی انا فتحنا لک فتحا مبینا خط بکشی و از توی چیز مادرت تا آمدی پایین را خلاف شرع بدانی. حالا، اینکه من از توی چیز مادرم می‌آیم و تو از جای دیگری، در این مجال نمی‌گنجد. لبنان و حزب الله که خط قرمز‌اند، چه خوب گفته باشد شاعر چه بد. جنازه هر دختری هم توی خیابان افتاد قطعا نداست از نگاه شما. و شاعر باید ندای بی‌ندایی سر کند. ‌ اینها نمونه‌های کوچکی است برای نشان دادن بزرگی بیماری ذهنی فردی که خودش را جای شاعر می‌گذارد و بی‌هیچ تفکری خط قرمز می‌کشد روی شعرهایی که شاعر با جان و دلش، آنها را زندگی کرده است. 
اما آنچه مسلم است و باید به ذهن بیمارت بسپاری این است که تو می‌روی و شعر می‌ماند. خداوند به قلم تو قسم نخورده است که روی قسمش با قلم شاعران است. قلمی که به ناحق بنویسد از قسم حق، بدور است. در پایان، از خداوند رحمان و رحیم، آنچه را که نداری برایت آرزومندم. 
در پناه حق 


یک شعر سانسور شده از ناصر ندیمی

اِنا خَلَقناک َ" بدون ِ ذره ای تمرین
بعدش "نَفَختُ فیک َ روحی"
لطف کن بنشین.
"اِنا فَتَحنا لَک،-همین- فَتحا" مُبینا را"
از تووی چیز مادرت تا آمدی پایین !
"اُدعونی" اما "اَستَجِب" را بی خیال آقا
"اِنی اراکُم فی کبد"،با حالتی غمگین
انسان ِ از یک نطفه با یک "فکر بی پرده"
شیطان چه حالی می کُند با فکر ِبی تضمین !

"اِنی ظَلمت ُ نَفسی و...
"انی انا الله"
اِنی بگا رفتم،به نام خرقه ی پشمین !
وقتی که حتی "ما عَرفناک َ" چه باید کرد؟!
بی معرفت ! در مکه جر خوردم نه در قزوین !
من با دفاعی نا مقدس روبرو بودم
من چند سالی فحش دیدم،توسَری،توهین
من مادرم را بی پدر در گریه خواباندم
من دست بردم بی پدر،در سفره های مین

"سُبحانی َما اعظم َ شأنی"، در این مورد
یا لا اِله غیرِ من در شعر،بعد از این
من حضرت شاعر شدم در باوری مسموم
من کافری مومن شدم،در خلسه ای سنگین
"اَلحمد لله الذی"،حالا که من باشم
"سُبحانک َ انعمتُ" خیلی چیزها ، "آمین"

دارم خودم را می کُشم،سگ تووی روحت شعر
داری به گَندم می کِشی،باران ِ فروردین !

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

جامعه مدنی

مرگ لطیفه و داستان پیچیده پیوند اعضای اتباع خارجی

۳ شهریور ۱۳۹۵
آیدا قجر,  
خواندن در ۶ دقیقه
مرگ لطیفه و داستان پیچیده پیوند اعضای اتباع خارجی