close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۸

۵ دی ۱۳۹۸
مصطفا عزیزی
خواندن در ۶ دقیقه
رضا قطبی مدیر رادیو و تلویزیون در دوره پهلوی
رضا قطبی مدیر رادیو و تلویزیون در دوره پهلوی
تصویری از فیلم ژرژ ملی‌یس، فیلم‌ساز فرانسوی
تصویری از فیلم ژرژ ملی‌یس، فیلم‌ساز فرانسوی

شکار ماهی توسط خرچنگ در دامنه‌های اشترانکو

«رضا قطبی»، مدیر عامل رادیو تلویزیون ملی ایران از سال ۱۳۴۲ تا شهریور ۱۳۵۷ (دوره پهلوی) در بین کارمندان و کارکنان سازمانی که حالا پس از انقلاب، نامش صداوسیما شده بود، بسیار شهره به کاردانی و پاک‌دستی بود.

او که استاد «دانشگاه صنعتی آریامهر» بود و پس از انقلاب «دانشگاه صنعتی شریف» نامیده شد، هم دانش لازم را داشت و هم با توجه به این که پسردایی شهبانوی آن زمان، «فرح دیبا» بود، قدرت و نفوذ لازم را داشت.

«محمد هاشمی» می‌خواست محبوبیت او را به دست بیاورد اما هرگز موفق نشد. یک روز هاشمی به مناسبتی داشت در مورد قطبی حرف می‌زد و می‌گفت پس از انقلاب تماس گرفته و گفته بود یک ساختمان ویلایی به نام او در پاریس وجود دارد که در واقع از اموال سازمان است و به دلیل اداری، به نام او ثبت شده است. قطبی خواسته بود سازمان جدید نماینده‌ای بفرستد تا آن ویلا را به نام سازمان کند.

اگر قطبی در اوج درآمد نفتی و رونق اقتصادی سالم مانده و توانسته بود سازمان صداوسیما را تا آن‌جا که مقدور بود سالم نگه دارد اما جانشینان او هر چند شعار پاک‌دستی و سلامت می‌دادند، به هر حال پولی هم در زمان جنگ برای نشان دادن میزان فسادناپذیری آن‌ها وجود نداشت. تازه پس از جنگ و در دورانی که به دوران «سازندگی» مشهور شد، حجم نقدینگی بالا رفت و دوران آزمون پاک‌دستی فرارسید که همه مردود شدند.

از نظر سیاسی هم کارکرد جمهوری اسلامی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به عنوان بخشی از کمربند سبز و عاملی برای سرکوب چپ‌ها در ایران کم رنگ شده بود. هر چند این ماموریت را به خوبی جمهوری اسلامی انجام داد و تمام نیروهای چپ و مسلمان ضد آمریکایی را یا دستگیر و سرکوب کرد یا در هشت سال جنگ فرسایشی، به کشتن داد و حاصل، برهوتی شد از آدم‌هایی که دیگر یا جرات مبارزه نداشتند یا انگیزه‌ آن‌ها از بین رفته بود. برای همین نسل تکنوکرات مسلمان هوادار «روح‌الله خمینی» در همه جا فراوان و پر تعداد شدند و من در ساختمان شیشه‌ای، خود را در محاصره‌ آن‌ها دیدم.

یکی از همان روزها که به دفتر محمد هاشمی در ساختمان شیشه‌ای رفتم، دیدم تکه‌ای از دیوار برلین را در دکور اتاق‌ خود قرار داده است. وقتی دید توجه‌ من به آن جالب شده است، گفت:«تکه‌ای از دیوار برلین است.»

گویا در سفری به آلمان به او هدیه داده بودند. سقوط دیوار برلین برای محمد هاشمی و حزب کارگزاران خبر خوبی بود. آنها این اتفاق را خبر خوب برای تجارت آزاد جهانی و به اصطلاح پایان عصر مبارزه با آمریکا می‌دانستند.

رییس دفتر آقای هاشمی که جوان خوش‌پوش و خوش‌تیپی بود، می‌گفت با فروپاشی شوروی و «پایان جنگ سرد»، دیگر خون از دماغ کسی نمی‌آید و اکنون دیگر تنها رقابت کشورها در صنعت و علم و تکنولوژی است و دیگر نیاز به جنگ و زورآزمایی نیست. هر چند این حرف‌ها هنوز در هوا بودند که جنگ خلیج فارس شروع شد و دیگر هرگز منطقه روی آرامش به خود ندید و تا کنون میلیون‌ها جان شیرین را در این منطقه‌ پرآشوب گرفته است.

در چنین فضا و اوضاع و احوالی، صداوسیما تجهیزات «ماکسی‌پینت» را خرید و خیال داشت تمام مراکز استان‌های خود را تجهیز کند. پول دست‌شان آمده بود اما شعور خرج کردنش را نداشتند. همین قدر که اجازه دادند من و چند نفر متخصص به این کار رسیدگی کنیم، خودش جای خوش‌بختی داشت. اما برای من مضحک بود که در این دستگاه عریض و طویل و این سازمانی که زمانی بهترین متخصصان و فن‌آوران کشور را گزینش کرده و به آمریکا و کشورهای اروپایی فرستاده بودند تا آموزش ببیند و مدیریت آینده‌ سازمان را شکل دهند، کسی مانند من بتواند برای‌شان کاری بکند که انصافا کار چندانی هم از من بر نمی‌آمد. تمام سعی من این بود که در آن روزگار نابینایی، چشمی باشم که لنگان لنگان این بار کج را به منزل برسانم.

به هر حال، وقتی کار آموزش و راه‌اندازی تجهیزات ماکسی‌پینت تمام شد و آقای «اولیویه» به فرانسه بازگشت، گزارش مفصل و دقیق و فنی برای آقای هاشمی نوشتم و ایشان هم جلسه‌ای‌ مشترک با تمام افراد ذی‌ربط در اتاق کنفرانس جنب دفترش تشکیل داد.

من در آن‌جا سعی کردم با زبانی که آقای هاشمی هم متوجه شود، تقلبی بودن دستگاه‌ها را نشان دهم؛ دستگاه‌هایی که پایه‌های آن‌ها کامپیوترهای شخصی ۳۸۶ بودند. خوش‌بختانه ۳۸۶ در بازار ایران وجود داشت و می‌شد نشان داد که چندین برابر قیمت در فاکتورها آمده‌اند. در مورد نرم‌افزار هم نرم‌افزارهای مشابه با کارکرد تحت شبکه که با خریداری یک نسخه

می‌شد چندین دستگاه از آن استفاده کنند، در بازار ایران موجود بود. یک دیسکت ۳٫۵ اینچی همراه با دستگاه‌ها را با خودم به جلسه برده بودم. رو کردم به آقای هاشمی و گفتم حدس می‌زنید قیمت این چه قدر در فاکتورها آمده است؟ ۱۵هزار دلار و سه تا از این‌ها جمعا به قیمت ۴۵هزار دلار! هرچند حرف عوامانه‌ای بود اما آن نشست هم نشست تخصصی نبود.

در ادامه گفتم ما خوش‌حال می‌شویم به جای این که آقای اولیویه از فرانسه بیایند، یک نفر از این‌جا به فرانسه برود و در استودیوهای فرانسه ببیند چه گونه از این تجهیزات استفاده می‌کنند. اما این میسر نشد زیرا نه در فرانسه، نه در هیچ کجای دنیا از

این نرم‌افزار و تجهیزات مرتبط با آن استفاده نمی‌کردند. تنها سودان چند دستگاه سفارش داده بود.

کاملا واضح بود که حداقل جرمی که می‌شد برای خرید این تجهیزات قائل شویم، بی‌ملاحظه‌گی و باری به هر جهتی و نادان بودن مدیران تصمیم‌گیر بود. چند روز بعد از این نشست، آقای هاشمی مرا به دفترش خواست و گفت لطفا دیگر این ماجرا را پی‌گیری نکن، من متوجه خطای مدیران خود شدم و الان دستور توقف کامل این خرید را می‌دهم.

تا همین‌جا این پیروزی محسوب می‌شد چون دست‌کم ۲۶ دستگاه دیگر در دستور کار بود و این یعنی حدود چهار میلیون دلار که برای آن زمان پول زیادی محسوب می‌شد. هاشمی در ادامه از من خواست طرحی برای ایجاد واحد انیمیشن کامپیوتری، زیر نظر حوزه ریاست که ستاد انفورماتیک هم در آن قرار داشت، بنویسم تا تصویب کنند و از آن پس تنها آن واحد پی‌گیر انیمیشن کامپیوتری و خرید تجیهزات بعدی باشد.

مسوولیت بسیار سنگینی بود و امروز که دارم این خاطرات را مرور می‌کنم، پس از  ۳۰ سال، تصور می‌کنم قبول این مسوولیت یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات زندگی‌ام بود؛ اشتباهی که سرنوشت مرا رقم زد و درست به مسیری مخالف آن‌چه دوست داشتم، راند. تلاش برای افتادن به مسیر اصلی، انرژی زیادی از من گرفت و شاید دیگر هرگز موفق نشوم به همان نوجوانی که دوربین هشت میلی‌متری دست می‌گرفت و در کنار رودخانه‌ای در دامنه‌ «اشترانکو»، شکار ماهی توسط خرچنگ را فیلم می‌گرفت یا تلاش می‌کرد شبیه تکنیک‌های «ژرژ ملی‌یس»، شعبده‌باز و فیلم‌ساز فرانسوی که خواهرش را غیب و ظاهر می‌کرد یا برادرش را لخت روی برف می‌دواند، فیلم بگیرم، برگردم.

برای دیدن اخبار و گزارش‌های بیش‌تر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید: www.journalismisnotacrime.com

مطالب مرتبط:

خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما -۱

خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۲

خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۳

خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۴

خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۵

خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما-۶

خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما- ۷

ثبت نظر

استان‌وایر

مرگ یک راننده لودر شرکت آب حین انجام ماموریت در مناطق آب‌گرفته...

۵ دی ۱۳۹۸
خواندن در ۱ دقیقه
مرگ یک راننده لودر شرکت آب حین انجام ماموریت در مناطق آب‌گرفته اهواز