سفر به دیار فرنگ و بازگشت با دستان خالی و فکرهای بکر
راهاندازی پروژه انیمیشن کامپیوتری و متوقف شدن خرید دستگاه «ماکسیپینت»ها موجب شد طرح خرید دستگاههای جدید در دستور کار قرار گیرد. در آن روزهای سال ۱۹۹۳ میلادی، فیلم «ژوراسیک پارک» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» به دلیل گرافیک سهبعدی فوقالعادهاش، شهرت بسیاری در دنیا پیدا کرده و آوازهاش به ایران هم رسیده بود. این همزمان بود با راه افتادن و سروسامان گرفتن پروژه انیمیشن کامپیوتری در صداوسیما.
ما میدانستیم کامپیوترهایی که اسپیلبرگ از آنها استفاده کرده بود، از سری مینی مینفریمهای «سیلیکون گرافیک» و نرمافزار بسیار قدرتمند «سافت ایمیج» بودند. اما نمیدانستیم که یک شرکت خصوصی در ایران به تازگی دو مدل مختلف از این دستگاهها را وارد کرده بود.
روزی منشی پروژه گفت از شرکتی به نام «سیمیا» تماس گرفتهاند و علاقهمند هستند از شرکت آنها بازدید کنیم. نام سیمیا برایم بسیار جالب بود زیرا با «کیمیا» و چند علم خفیه دیگر، جزو علوم خاص قدیمی بودند و استفاده از این نام، نشان از نوع نگاه و شناخت عمیق به زبان فارسی داشت.
تماسها گرفته شدند و قرار شد آنها تجهیزات خود را بیاورند تا برای تمام اعضای پروژه نمایش بدهند و ضمنا کیفیت چاپ تصاویر روی نوار «یوماتیک» را هم ارزیابی کنیم. آمدند و همهچیز عالی بود.
تجهیزات کاملا همان چیزی بودند که ما میخواستیم. نرمافزار سافت ایمیج هم به همان خوبی بود که تعریفش را شنیده بودیم. خود آقای «علی اصغرزاده پارسا» هم شخصیت دوستداشتنی و جذابی داشت.
او متولد ۱۳۲۹، دانشآموخته و مدرس سابق «دانشگاه صنعتی آریامهر» (شریف) و دارای شخصیتی چند جانبه است. از کویرنوردی تا دریانوردی هم تجربه و تالیف فراوان دارد. علی پارسا، فرزند «اصغر پارسا»، سخنگوی «فراکسیون جبهه ملی» در دوره هفدهم «مجلس شورای ملی» در پیش از انقلاب بود که مدتی نیز بعد از ۱۳۵۷، سخنگوی «جبهه ملی ایران» بود. او پس از انقلاب دستگیر شد و مدتی هم در زندان بود.
همان دیدار نخست با آقای علی پارسا، با شوخی بامزهای شروع شد. در حالی که همکاران او داشتند تجیهزات خود را جمع میکردند، آقای پارسا نامه مجوز خروج تجهیزات را داد که من امضا کنم. من به او گفتم مهندس! شما فکر میکنید ما تجهیزات داخل این واحد را چهطوری جمع کردیم؟
گفت: «چه عرض کنم؟»
من با لبخندی روی لب گفتم همینطوری که میبینید، قرار گذاشتیم بیایند اینجا نمایش بدهند، من هم نامه خروج را امضا نکردم و ما صاحب تجهیزات شدیم؛ دست شما درد نکند!
برای لحظهای سر جایش خشکش زد و من خندیدم و در حال امضای نامه گفتم شوخی کردم و بینمان دوستی شکل گرفت که هنوز ادامه دارد.
راه خود را پیدا کرده بودیم. حالا از شرکت سیمیا به عنوان نماینده سیلیکونگرافیک در ایران، میتوانستیم چند دستگاه خریداری کنیم. اما مشکل اینجا بود که این نوع کامپیوترها تکنولوژی بالا داشتند و توسط امریکا فروش آنها به ایران ممنوع شده بود و جزو تحریمهای موجود محسوب میشدند.
هرچند مطلع شدیم همان زمان سپاه پاسداران در بخش طراحی موشک از این کامپیوترها برای شبیهسازی پرتاب موشک استفاده میکند و این مضحک بود که برای موشکسازی آزاد بود اما برای انیمیشنسازی تحریم.
به هر حال، شرکت سیمیا وعده داد که بتواند این تجهیزات را به روشی وارد ایران کند. همزمان با آن، دعوتنامه دیگری از «استودیو وارگا» (Varga Studio) رسید. وارگا یک شرکت مدرن انیمیشنسازی مجارستانی است که با سختافزارهای سلیکون گرافیک و نرمافزار سافت ایمیج کار میکرد.
وارگا هرچند استودیوی اروپایی محسوب میشود اما برای شرکتهای امریکایی هم کار میکرد و انیمیشنهای مشهوری مانند «خانواده سیمپسونها» بخشی از کارهای جنبی خود را در این شرکت انجام میدهند. سالی که ما برای بازدید رفته بودیم، روی یکی از قسمتهای «اَستِریکس» (به فرانسوی: Astérix) کار میکردند.
برای دیدار از شرکت وارگا، به پیشنهاد مهندس احمد «ارژمند»، معاونت حوزه ریاست صداوسیما، بنا شد یک کارشناس سیستمها و تشکیلات و یک انیماتور آشنا با سیستمهای دیجیتال در این سفر حضور داشته باشند.
آقای «هرمز باقی» در ۱۳۵۳ با شغل دستیار کارشناس، در واحد برنامهریزی به مدیریت دکتر «کامبیز محمودی»، در «کمیته تشکیلات و نیروی انسانی» سازمان رادیو و تلویزیون وقت مشغول کار شده بود. زمانی که شبکهها تشکیل شدند، او با تعدادی دیگری از کارشناسان واحد «برنامهریزی و برآورد برنامهها»، در «شبکه اول» سیما به مدیریت «تورج فرازمند» به کار خود ادامه داد.
بعد از انقلاب که ساختار سازمان به هم ریخت، او و چند کارشناس دیگر کار طراحی تشکیلات جدید سازمان را برعهده گرفتند و در طراحی ساختار و برنامهریزی تولید و پخش و تهیه استانداردها و مشابه اینها فعالیت داشت.
پس چه کسی بهتر از آقای هرمز باقی که به عنوان طراح سیستم در این سفر باشد و چارت تشکیلاتی واحد انیمیشن کامپیوتری را طراحی کند؟
آقای باقی سال ۱۳۸۰ با عنوان شغلی مشاور و عنوان حرفهای کارشناس سیستم ارشد بازنشسته شد.
نفر بعدی، آقای «شهرام حاجی میرصادقی» بود. شهرام میرصادقی دانشآموخته دانشکده صداوسیما در گرایش کارگردانی انیمیشن بود. او در دوره تخصصی که آلمانیها در مالزی در زمینه انیمیشن دو بعدی کامپیوتری با نرمافزارهای مطرح آن روزها برگزار میکردند، شرکت کرده و دانشجوی برجسته شده بود.
آن روزها هم به عنوان قائممقام پروژه انیمیشن کامپیوتری، با پروژه همکاری میکرد. در واقع، تنها عضو رسمی پروژه بود. او شایستهترین انیماتوری بود که میشد برای این سفر درنظر گرفت.
قرار شد با هم به بوداپست برویم و پس از پایان ماموریت در بوداپست، آنها به تهران برگردند و من بعد در فرانکفورت آلمان به تیم ستاد انفورماتیک سازمان که برای بازدید از نمایشگاه «سبیت» (CeBIT) میرفتند، بپیوندم. سبیت بزرگترین و مشهورترین نمایشگاه کامپیوتر و فنآوریهای وابسته به آن در دنیا بود که سال ۲۰۱۸، برای آخرین بار در ۱۱ تا ۱۵ ژوئن برگزار شد.
سفر به بوداپست بسیار خوب و ثمربخش بود. استودیو وارگا در آن زمان ترکیبی از انیمیشن دوبعدی روی تلق و کامپیوترهای سیلیکون گرافیک را کار میکرد. یک جوان انگلیسی با آنها همکاری میکرد که اپراتور کامپیوتر بود. درختی را در سافت ایمیج طراحی کرده بودند و از آن پرینت میگرفتند و بعد در قسمت انیمیشن دستی با تلق، شخصیتهای کارتونی از آن بالا میرفتند.
سفر بوداپست این خوبی را هم داشت که شاهد تغییر کشوری بودیم که تازه دو سال بود نیروهای نظامی شوروی آن را ترک کرده بودند و در دوران انتقال به سر میبرد.
از استودیو مدرن تازهساز تلویزیونی آنها هم دیدار کردیم، نخستینبار سیستم دیجیتال و رباتیک را از نزدیک دیدیم و با شهر بوداپست و قطارزیرزمینی آن که از زیر «دانوب» میگذشت، آشنا شدیم. در پایان سفر، آقای هرمز باقی گزارش بسیار خوبی تهیه کرد و شهرام حاجی میرصادقی هم در مورد تغییر روزبهروز انیمیشن دستی به دیجیتال که در این شرکت اتفاق میافتاد، مطلبی نوشت. از هم در فرودگاه بوداپست خداحافظی کردیم و آنها به تهران بازگشتند و من به آلمان.
در فرودگاه فرانکفورت، نام خود را از بلندگو شنیدم و به میز اطلاعات رفتم که گفتند دوست شما، آقای علی پارسا، در فرودگاه هانوفر (Hannover) منتظر شما است. نفس راحتی کشیدم و در فرودگاه به جای پیوستن به تیم صداوسیما، با آقای پارسا رفتم و ایشان بسیار کمک شایانی کرد تا نه تنها خوب در نمایشگاه اطلاعات جمع کنم بلکه به هامبورگ و بعد مونیخ برای دیدن شرکتهایی که از دستگاههای سیلیکون گرافیک و نرمافزارهای مربوطه استفاده میکردند، بازدید عملی کنیم.
آقای پارسا هم بیشتر خلق و خوی هنرمندانه داشت و به منافع ایران فکر میکرد تا منافع شرکتی که مدیرعامل آن بود. برای همین از هیچ راهنمایی، حتی اگر به زیان خرید سلیکون گرافیک بود، دریغ نکرد.
پس از سفر دور و دراز از فرنگ، گزارش مفصل و دقیقی نوشتم و به چند نکته اشاره کردم: اول این که «آیبیام» دارد سری جدیدی از پیسیها را ارایه میدهد که احتمالا نامشان براساس تراشه «اینتل» سری ۸۰۸۶ که از ۸۰۱۸۶ شروع شده بود و تا آنزمان ۴۸۶ بود، ۵۸۶ نخواهد بود و نام دیگری خواهد داشت.
هرچند نامشان مشخص نبود اما بسیار قدرتمندتر از کامپیوترهای ۴۸۶ که ۱۰ عدد از آنها را در اختیار داشتیم، خواهد بود.
اینتل نام ریزپردازنده خود را «پنتیوم» گذاشته بود و آیبیام و سایر سازندههای کامپیوترهایی که از این تراشه استفاده میکردند نیز به نام پنتیوم شناخته میشدند.
دوم این که مایکروسافت دارد سیستم عامل جدیدی به نام «ویندوز انتی» بیرون میدهد که تحت شبکه است؛ یعنی همزمان میشود با این سیستم عامل، چندین رایانه شخصی را به هم متصل و قدرت پردازنده آنها را چند برابر کرد.
سوم این که شرکت «مایکروسافت» نرمافزار قوی سافت ایمیج را خریداری کرده است.
با کنار هم قرار دادن این سه خبر که حاصل بازدید از نمایشگاه سبیت بود، به این نتیجه رسیدم که نباید دستگاههای گران قیمت سیلیکون گرافیک را بخریم زیرا زودتر از آنچه فکرش را بکنیم، رایانههای شخصی ۵۸۶ تحت شبکه ویندوز انتی و با نرمافزار ساف ایمیج، همه با قیمتی بسیار ارزان و بدون نیاز به دور زدن تحریمها در اختیارمان است و میتوانیم نیروهایی را پرورش دهیم که بعد با سیستمهای قویتر بتوانند کار کنند.
پیش از تصفیه حساب، رفتم چهارراه «استانبول» و چند دلاری را که شخصی خرج کرده بودم، تهیه کردم و برای تصفیه حساب، به واحد حسابداری سازمان رفتم. حسابدار و بقیه بچههای حسابداری که از شاگردانم هنگام تدریس در پروژه مالی بودند، بسیار مرا تحویل گرفتند و دلارها را تحویل نگرفتند.
گفتند شما چه قدر آدم سادهای هستی، ملت چند هزار دلار چند هزار دلار بدهکار هستند، این ۲۰۰ دلار که ارزش این حرفها را ندارد! قرار شد این مبلغ را به صورت قسطی با نرخ ۷۰ تومن از حقوق من کم کنند.
واحد مهندسی نرمافزار جنب دفتر «محمد هاشمی»، رییس وقت سازمان صداوسیما در ساختمان نوساز شیشهای بود. هنوز گزارش من آماده نشده بود که محمد هاشمی پس از جلسهای که با «علی خامنهای»، رهبر جمهوری اسلامی داشت و گویا بینشان سخنان تندی رد و بدل شده بود، از کار برکنار شد.
تعدادی از کارمندهایی که در آن طبقه بودند را به اتاق مشاوره جنب دفتر خودش فراخواند و سخنان کوتاهی گفت و بغضش ترکید و شروع به گریه کرد. من با خود گفتم عاقبت قدرت در جمهوری اسلامی اشک است و سقوط. اما انتظار نداشتم وقایع بعدی آنچنان بهمنوار از راه برسند که نه خانی آمده باشد، نه خانی رفته.
ٖبرای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید.
مطالب مرتبط:
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما -۱
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۲
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۳
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۴
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۵
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما-۶
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما- ۷
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۸
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما - ۹
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر