شایا گلدوست
نامش را شنیده بودم، اما دروغ چرا؟ چیززیادی دربارهاش نمیدانستم؛ تا وقتی که تصمیم گرفتم از او بنویسم. خوشحالتر شدم، زمانی که فهمیدم او نیز اهل رشت بود، همشهری من در شهر روزهای کودکی تا جوانیام. «بهمن محصص» را میگویم، نقاش، مجسمهساز و مترجم پیشروی ایرانی. از «بهمن محصص» به عنوان هنرمندی نوگرا یاد میشود.
اما آنچه بیشتر از هرچیز مرا ترغیب به تحقیق و نوشتن از او میکند، نه شهر زادگاهمان، بلکه وزن سنگین نام او و روایت زندگیاش به عنوان یک هنرمند همجنسگرای ایرانی است. در دنیایی که به گفته خود او، همجنسگرایی قدغن بود.
***
«بهمن محصص» در سال ۱۳۰۹ در خانوادهای لاهیجانی در شهر رشت به دنیا آمد. خاندان محصص از مالکان لاهیجان و در کار تجارت چای و ابریشم بودند. به گفته «حسین محجوبی»، نقاش و معمار معاصر، همه محصصها کاراکتر غریبی داشتند؛ ولی بهمن از همه پیچیدهتر و خاصتر به نظر میرسید. «محبوبی» از همان پیچیدگی و خاص بودنی صحبت میکند که در نقاشیهای آوانگارد «محصص» به وضوح دیده میشود. وضوحی که در جریان نوگرای هنر ایران تاثیرگذار بوده و هست.
«باوند بهپور» در تعریف و تفسیر آثار «محصص» میگوید که شاید همجنسگرایی محصص خود را پیش از هرچیز در این نشان میداد که به هویت جسمانی فیگور مشکوک بود و میکوشید که در زیر سطح پوست و گوشت به خصلت فراجنسیتی و انسانی قربانی برسد و آن را برکشد. «محصص» در مستند «چشمی که میشنود» میگوید: «من این را نشان میدهم: یک آدمی که هیچ است؛ و این آدم فقط یک افاده جسمانی دارد که خیلی هم به آن مینازد و این افادهی جسمانی، فرم دروغین اوست، توجه میکنید؟ و من خلاصه این را به صورت وقاحت لخت این آدم، این آدم هیچ نشان میدهم، توجه کردید؟ ولی در عین حال من با او همدردی دارم، برای اینکه بالاخره آدم است.»
«محصص» نسبش را از سوی پدر به مغولها و از طرف مادر به قاجارها میداند. وی در ۱۴ سالگی در کارگاه و نمایشگاه «محمد حبیب محمدی»، نقاش گیلانی و پدر نقاشی مدرن گیلان، شروع به کار کرد. در زمان اقامت خانوادگی در تهران، «محصص» چند ماهی را در دانشگاه هنر تهران به تحصیل پرداخت. در همین زمان بود که به «انجمن خروس جنگی» پیوست، از طریق همین انجمن بود که به جریان نوگرای ایران وارد شد، که از اعضای آن «نیما یوشیج» پدر شعر نوی فارسی، «سهراب سپهری»، «هوشنگ ایرانی» و «غلامحسین غریب» بودند. همان نیما که «محصص» تا پایان عمر از او با عنوان انسانی بزرگ و از بهترین دوستانش یاد میکند.
«بهمن محصص» در سال ۱۳۳۳ به اروپا سفر کرده و در ایتالیا ساکن شد و در آکادمی هنر رم مدتی نزد «فروچیو فراتزی» به آموختن هنر مشغول شد. حاصل این دوره از زندگی محصص، چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی در داخل و خارج ایتالیا و شرکت در نمایشگاههایی چون بینال (دو سالانه) ونیز، سائوپائولو و پاریس بود.
در جستوجوی روایت زندگی او، جدا از آنچه درباره آثار و فعالیتهای هنریاش میتوان یافت، زندگی شخصی وی به روایت خود او یافتهای بسیار ارزشمند است. فیلم مستند «فیفی از خوشحالی زوزه میکشد»، ساخته «میترا فراهانی» کارگردان و نقاش ایرانی ساکن پاریس درباره زندگی شخصی و هنری «بهمن محصص» است که در سال ۱۳۹۲ ساخته شد. او که در ابتدای فیلم خطاب به «میترا» میگوید: «زندگی خودم را خودم برای شما میگم، تا هر احمقی به دلخواه خودش برای من نسبنامه درست نکنه»، با صراحت از همجنسگرا بودن خود صحبت میکند. مجله Out نیز که در حوزه سبک زندگی و سرگرمی همجنسگرایان منتشر میشود، در مرور این فیلم از «محصص» به عنوان یکی از هنرمندان همجنسگرای ایرانی نام برده است.
او در «فیفی از خوشحالی زوزه میکشد» با لهجهای شیرین، که نمیدانم از ریشه گیلانی او میآید یا تاثیر تسلط بر چند زبان و ادبیات منحصر به فردش، آنچه پشت سر گذاشته و آنچه زندگی میکند را با قلم زبان به تصویر میکشد. او که روی صحبتش با «میترا» است، در تجسم یک قشنگی یک مرد همجنسگرا بودن در دورهای که دوران او بود میگوید: «همه قشنگیش به قدغن بودنش بود… در نظربازی ما بیخبران حیرانند…»
او در دورهای از تاریخ و فرهنگ زندگی میکرد که همجنسگرایی در بسیاری از نقاط دنیا پذیرفته شده نبود و شاید آشکارا درباره آن، آنگونه که امروز است، صحبت نمیشد. همین امر میتواند دلیل ازدواج او با دختر پسرعموی پدرش «نزهتالملوک» در سال ۱۳۵۶ باشد. «نزهتالملوک» در بندر انزلی دبیر و بعدها در تهران رییس دانشسرای عالی دختران بود. پس از ازدواج ارتباط این زوج بیشتر از طریق تلفن بود، زیرا «محصص» در ایتالیا و همسرش در تهران زندگی میکرد. سرانجام نیز «نزهتالملوک» که بهطور مستقل برای خود زندگی میکرد، در حدود سالهای ۱۳۷۵ یا ۱۳۷۶ به علت تومور مغزی درگذشت.
«محصص» در سال ۱۳۴۲ با امید به برپا کردن جنبشی نو در هنر کشورش به ایران بازگشت و در نمایشگاهها و کنفرانسها و برنامههای متعددی شرکت کرد. وی آثاری از «پیراندلو»، «مالاپارته» و «کالوینو» را از ایتالیایی و آثاری از «اوژن یونسکو» و «ژان ژنه» را از فرانسوی به فارسی ترجمه کرد. «محصص» از پیشگامان طراحی صحنه تئاتر در ایران نیز بود. در کارنامه هنری او میتوان طراحی برای کتابها را نیز مشاهده کرد، برای نمونه، طراحیهای کتاب «اورازان» نوشته «جلال آلاحمد» کار اوست.
بهمن محصص در سال ۱۳۴۸ از ادامه فعالیت در ایران صرف نظر کرد و به رم بازگشت و در همانجا به ادامه زندگی و کار پرداخت. او سفارش ساخت مجسمههایی را برای برپایی در تهران دریافت کرد، اما بسیاری از آثار عمومی او پس از انقلاب اسلامی نابود شده یا آسیب دیدند. دیدگاه پیچیده و منحصر به فرد او علاوه بر نقاشیها و مجسمههایش در سیاست نیز به چشم میخود، تا آنجایی که بین دیکتاتوری و دموکراسی فرق چندانی نمیدید.
هرچند «محصص» از کارها و آثار هنریاش به عنوان زندگیاش یاد میکند، اما اکثر آنها را خودش بعد از سالها نابود کرد. او معتقد بود که دیگر دوره فلان کار گذشته و عمر خود را کرده است. محصص گاهی به ایران سفر میکرد و سرانجام در ۱۳۸۹سال در هتلی در رم که در آن زندگی میکرد، چشم از جهان فرو بست.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر