«کنترل-زِد» مجموعهای از گفتوگوهای زنده و گزارشهایی درباره موارد متعدد جنسیتزدگی در نظام آموزشی رسمی و غیررسمی در ایران است. در این مجموعه از منظر جنبش زنان و جنبشهای دیگر مدنی در پیوند با مبارزات برای برقراری برابری جنسی و جنسیتی، به بررسی روشهای مختلف مبارزه برای لغو این نظام جنسیتزده میپردازیم.
این مجموعه، «پروژه ضمیمه» را به عنوان آلترناتیوی در برابر نظام آموزشی و منابع درسی آموزشی مدارس به آموزگاران، والدین، کنشگران و دغدغهمندان پیشنهاد میکند.
برای دستیابی به منابع آموزشی آلترناتیو و پژوهشها در این زمینه، به وبگاه ضمیمه مراجعه کنید.
مجموعه گفتوگوهای کنترل-زد جمعه هر هفته ساعت هشت شب به وقت ایران در لایو اینستاگرام «ایرانوایر» برگزار میشود. «شهلا آقاپور»، نقاش، مجسمهساز و شاعر فمینیست و از دبیران «کانون نویسندگان در تبعید ایران» یکی از میهمانان این هفته ما بود . شعرها، نقاشیها و مجسمههای شهلا آقاپور مروج برابری جنسی و جنسیتی هستند. با او درباره همین موضوع گفتوگو کردهایم.
***
هنر از دیرباز ابزاری برای ارتباط در جوامع بشری و بین جوامع مختلف بوده است. مشهور است که هنر، رسانهای فرامرزی است. جامعهشناسان و انسانشناسان هنر را به عنوان محصول فرهنگی به شمار میآورند و برای درک شکلگیری و تکوین فرهنگ جوامع، هنر آنها را مورد مطالعه قرار میدهند.
گرچه هنرهایی چون نقاشی، نگارهگری، نقش برجسته، پیکرهتراشی و موسیقی از اولین ابزار بشری برای ارتباط بودند اما با گسترش جوامع یکجانشین و شکلگیری نظامهای حکمرانی پدرسالار مانند کدخدایی، پادشاهی و فئودالیسم، مالکیت بر هنر، این محصول فرهنگی جوامع به دست طبقه دارای قدرت افتاد. در میانه عصر روشنگری و با پیدایش طبقه انقلابی بورژواها در اواسط قرن هجدهم، هنرمندان تلاشی را آغاز کردند که هنر را به زادگاهش، یعنی بستر جامعه بازگردانند.
این تلاشها که به ظهور سبکهایی نظیر «نئوکلاسیک»، «رومانتیسیسم» (رومانتیسم)، «امپرسیونیسم»، «اکسپرسیونیسم»، «نائیویسم» و «مدرنیسم» در هنرهای تجسمی و نقاشی منجر شدند، همچنان نتوانسته بودند از بند سه وجه از خصوصیات نظام کهنروزان فاصله بگیرند؛ طبقه، نژاد و مردسالاری.
تا اوایل قرن بیستم، شمار اندکی از آثار هنری توسط سیاهپوستان و رنگینپوستان کشیده و در گالریها به نمایش گذاشته شدند. تصاویر کمی از آنها در آثار مختلف دیده میشد و مشتریان و مخاطبانشان اغلب مردان طبقه مرفه سفیدپوست بودند که در حراجیها، مبالغ هنگفتی پرداخت میکردند و آثار هنری را به سراها و خانههای اعیانی خود و دور از دسترس عموم مردم میبردند. زنان و دیگر جنسیتهای غیر مرد نه تنها سوژههای حاشیهای یا ابژهوار در آثار هنری بودند که معدودی از آنها خود به عنوان هنرمندان مطرح میشدند. طبقه کارگر نه در تولید آثار هنری دخیل بود و نه در تصاویر آثار هنری یا در مالکیت بر این آثار. از همه اینها گذشته، سبکهای هنری و ساختار آنها از الگوی به اصطلاح «مردانه» نظاممند پدر/مردسالاری مرکزگرای اروپایی مانند پرسپکتیو، قرینگی یا مثلا اوزان در شعر و موسیقی تبعیت میکردند. اگر جایی و گاهی زنی، رنگین پوستی و یا فرزند طبقه کارگری این شانس را مییافت که آثارش مطرح شوند، لاجرم تولید کننده مضامین و ساختار همان نظام پدر/مردسالار سفیدپوست طبقه مرفه بود.
«جیمی هندریکس»، موزیسین «راک» مشهور سیاهپوست امریکایی یا مثلا «پروین اعتصامی»، شاعر قطعهسرای ایرانی نمونههای معروف این استثنائات هستند.
اما پس از جنگ جهانی اول و شکلگیری سریع دولت-ملتها، گفتمان جمهوریت و نقش مستقیم عامه مردم در ساز و کارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشورها سرمنشأ بسیاری از جنبشهای اجتماعی، از جمله جنبش سازمانیافته زنان، جنبش شهروندی سیاهپوستان و جنبشهای آزادیبخش و استقلالطلب ملل تحت استعمار شد. هنر نیز به عنوان نماینده فرهنگ جوامع و رسانهای قدرتمند و فرامرزی، از این روند تغییرات عقب نیفتاد.
در دهه ۲۰ میلادی، گروه «بلومزبری» در غرب لندن حلقهای از نویسندگان، شاعران، نقاشان، مجسمهسازان، معماران و موسیقیدانان را گرد هم آورد تا از دل سبک مدرنیسم که خود را به ملت و نه حکومت متعهد میدانست، سه وجوه باقیمانده تبعیضآمیز عصر کهن را نیز در هم بشکنند.
از دل این گروه، مشخصا برای اولینبار هنر و ادبیاتی سر افراز کرد که بعدتر به آن نام هنر و ادبیات فمینیستی دادند. «ویرجینیا وولف»، پرچمدار مبارز این سبک از گروه بلومزبری غرب لندن، اولین هنرمند فمینیست دنیا نبود اما به عنوان کسی که تمام عمرش را صرف تلاش برای دیده و شنیده شدن ادبیات و هنر فمینیستی در جوامع مردسالار کرد، مدال پیشتازی هنر و ادبیات فمینیستی را از سوی جمعیت بزرگ زنان به گردن آویخت. او نه تنها از نگاه زنانه داستانگویی کرد بلکه از همان نگاه، به تغییر بنیادین قواعد دستوری و نگارشی و معرفی سبک فمینیستی پرداخت.
در دیگر نقاط جهان، مانند امریکای شمالی نیز هنرمندان زن که اغلب از بومیان یا سیاهپوستان بودند، با شکستن ساختارهای کهن هنری، سبکهای جدیدی را معرفی کردند که بعدها در یک دستهبندی کلی، «پسامدرن» لقب گرفتند؛ صفتی که این هنرمندان که بعضا خود اندیشمند یا کنشگر اجتماعی و سیاسی بودند، آن را باطل، بیمعنی و تلقی مردسالارانه از هنر فمینیستی میدانند. از جمله این هنرمندان میتوان به «فریدا کالو» اشاره کرد که آثارش نماینده تلفیقی از دنیای زنانه، کوئیر، بومی، چپ انقلابی، طبیعتگرایی و معلولیت بودند؛ تلفیقی که تمام نظامهای تبعیضآمیز را هدف قرار میداد و صدای گروههای مختلف تحت ستم بود.
در ایران نیز هنر فمینیستی وارد شد اما در هژمونی قدرتمند مسلط نظام پدرسالار پادشاهی و سپس اسلامی، مدام به حاشیه رانده شد. ورود زنان به عرصههای هنری، از «قمر ملوک وزیری» گرفته تا «سیمین دانشور» و «فروغ فرخزاد» با مقاومت بسیار و حتی سرکوب گسترده جامعه مردسالار مواجه شد.
گرچه زنان بسیاری توانستند نام خود را در عرصههای متعدد هنری مطرح کنند و روز به روز بر شمارشان افزوده شد اما هم جامعه هنری و هم عامه مردم مدام نقش آموزگاران مرد این زنان را در پیشرفتشان پررنگ کردند و سایه مردان زندگی این زنان هنرمند را آنچنان گستردند که گویی بدون مردان هنرمند اطرافشان «هیچ» بودند.
با روی کار آمدن حکومت پدرسالار اسلامی، سرکوب زنان و بهویژه هنرمندان زن، خونین و گسترده شد. صدای آواز زن، رامشگری، رقص و نوازندگی او در ملاء عام ممنوع و تولید هنرهای دیگری همچون بازیگری و نمایش، نقاشی و مجسمهسازی، شعر و داستاننویسی نیز برای زنان با محدودیتهای موضوعی، متنی و ساختاری رو به رو شد.
این روند سرکوب، جان تازه تولد یافته هنر فمینیستی که در معدود هنرمندان و شاعرانی همچون فروغ فرخزاد یا «غزاله علیزاده» تبلور یافته بود را خفه کرد. هنرهایی از زنان هنرمند که در عرصه دید مخاطبان باقی ماندند، به شدت در غالب خشک و محکم مردسالار قرار گرفتند و هنرمندان زنی که هنر فمینیستی را به پیش میبردند، سانسور و ممنوعالقلم شدند و یا فعالیت آنها زیرزمینی شد.
اما رسالت هنر که رسانای فرهنگ و حتی ابزاری برای آموزش است، دست نخورده باقی ماند. حالا این ابزار به دست حکومت برای تبلیغ، ترویج و استیلای ایدئولوژی پدر/مردسالار جنسیتزده افتاد و خود را نه تنها در تولیدات سینمایی و تلویزیونی بلکه در کتابهای درسی تحمیل کرد.
کتابهای درسی مدارس که بلافاصله پس از انقلاب تغییر کردند، ابتدا زنان تاثیرگذار، از جمله شاعران و هنرمندان زن را حذف کردند و بعد به شمار اندک هنرمندی کاهش دادند که به نقد مضامین و ساختار مردسالاری دست نبرده بودند.
پژوهشی که پروژه ضمیمه پیرامون جنسیتزدگی در کتابهای آموزشی رسمی انجام داده است، به موارد متعدد تصویرسازی تبعیضآمیز و واپسگرا به زن و دختر در این کتابها اشاره دارد؛ تصاویری از زنان و دختران که آنها را جنس ضعیف، محجبه، در خانه و تحت حمایت مردان خانواده و مشغول به کارهای بازتولیدی، از جمله آشپزی، مادری، گلکاری یا پرستاری نشان میدهد.
علاوه بر این که شمار تصاویر زنان و دختران نسبت به مردان و پسران به اندازه چشمگیری در کتابهای درسی کم است، کمترین اثری از زنان آزادیخواه، دانشمند یا اندیشمند، مدیر یا هنرمند در این کتابها یافت نمیشود. آن موارد استثنا نیز که در کتابهای درسی به آنها اشاره شده، زنان یا آثاری از زنان هستند که محتوا و ساختارشان در راستای مفاهیم پدرسالارانهاند.
زنان هنرمند و ادیب ایران اما بستری موازی از کتابها و محصولات رسمی را برای انتقال مفاهیم و ساخت فرهنگ مبارزه با جنسیتزدگی و مروج برابری جنسی-جنسیتی برگزیدند و روز به روز بر شمار آنها نیز افزوده میشود. از جمله این هنرمندان میتوان به شهلا آقاپور، نقاش، مجسمهساز و شاعر فمینیست اشاره کرد که میهمان مجموعه گفتوگوهای کنترل-زد بود.
شهلا آقاپور که اکنون از دبیران کانون نویسندگان ایران در تبعید است، در پی خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی»، پرفورمنس آرتی را در شهرهای مختلف آلمان اجرا کرد که نمایشگر هنر فمینیستی زنان ایران بود.
او به عنوان یکی از هنرمندان زن ایرانی مطرح و فعال در خارج از کشور، در محافل ادبی و هنری اروپا شناخته شده است. تصویری که آقاپور از زن به نمایش میگذارد، صورتهایی با چشمان بزرگ باز و دهانهای باز در حال فریاد است. او تعریف میکند که در نمایشگاه آثار مجسمه سازی خود از مردان هنرمند غربی شنیده که تصاویر این زنان به چشمان آن مردان، «ترسناک» هستند.
به گفته این هنرمند، این درک از تصویر زنانی که فریاد میزنند، خود ریشه در نگاه غالب مردسالارانه به زن شرقی دارد.
شهلا آقاپور، هم در نقاشی و مجسمهسازی و هم در شعر، فریاد خاموش شده زنان ایران برای برابری را با مفاهیم عشق و انسان دوستی در هم میآمیزد و خود میگوید که وجود رقابت بین زنان، خود ایفای نقشی است که نظام مردسالار به زنان میدهد.
«بل هوکس»، اندیشمند مطرح فمینیست نیز در کتاب «تئوری فمینیستی: از حاشیه به متن»، به همین موضوع میپردازد و با صراحت تشریح میکند که رقابت بین زنان در اثبات تواناییهایی که اغلب ارزشهای تعیین شده نظام مردسالار برای زنان هستند، از جمله رقابت در رعایت کلیشههای زیبایی، عشق، مهارتهای شغلی و مادری و خانهداری، الگویی است که پدر/مردسالاری طبقاتی نژادپرست به زنان دیکته میکند.
آقاپور معتقد است زنان و مردانی که در این قالبهای مردسالار قرار میگیرند، عناد ورزان نیستند بلکه قربانیانی هستند که نمیدانند چه باید کرد.
او اما معتقد است که مردان نیز باید به این انقلاب زنانه که فریادش در خیابانهای ایران بلند است، بپیوندند و بپذیرند که جهان آینده دیگر پذیرای نظام مردسالار نخواهد بود و «زنانه» است؛ یعنی ساختارهای تبعیضآمیز را درهم خواهد شکست.
از نگاه این هنرمند، محصولات هنری فمینیستی با وجود غیبت خود در مواد آموزشی و درسی، لاجرم در بسترهای موازی، منشأ تغییرات و رشد جامعه خواهند بود.
او معتقد است در این مسیر، هنرمندان فمینیست میتوانند با آگاهی دادن، حمایت کردن، نوشتن، نشان دادن، بازنگری کردن، با یکدیگر ارتباط گرفتن، گفتوگو نشستن و موضوعها را از هم تفکیک کردن و ریشهها را دیدن، در آموزش به جامعه و رشد آن موثر باشند.
مشروح این گفتوگو را در لینک زیر ببینید و بشنوید.
ثبت نظر