«کنترل-زِد» مجموعهای از گفتوگوهای زنده و گزارشهایی درباره موارد متعدد جنسیتزدگی در نظام آموزشی رسمی و غیررسمی در ایران است. در این مجموعه، از منظر جنبش زنان و جنبشهای دیگر مدنی در پیوند با مبارزات برای برقراری برابری جنسی و جنسیتی به بررسی روشهای مختلف مبارزه برای لغو این نظام جنسیتزده میپردازیم.
این مجموعه، «پروژه ضمیمه» را به عنوان آلترناتیوی در برابر نظام آموزشی و منابع درسی آموزشی مدارس به آموزگاران، والدین، کنشگران و دغدغهمندان پیشنهاد میکند.
برای دستیابی به منابع آموزشی آلترناتیو و پژوهشها در این زمینه، به وبگاه ضمیمه مراجعه کنید.
مجموعه گفتوگوهای کنترل-زد جمعه هر هفته ساعت هشت شب به وقت ایران در لایو اینستاگرام «ایرانوایر» برگزار میشود.
«مانی عظیمزاده»، مددکار و کارشناس ارشد آموزش عدالت اجتماعی در حوزه مطالعات گوناگونی جنسیتی یکی از میهمانان این برنامه بود. با او درباره آموزش جنسیت و روابط جنسی به کودکان و رویکرد کتابهای درسی به این مقوله به گفتوگو پرداختیم.
یکی از خاطره انگیزترین و در عین حال چالشیترین پرسشهایی که والدین به کودکانشان پاسخ میدهند، درباره جنسیت و رابطه جنسی است. این تجربهای جمعی است که روزی کودک شیرین بیان و نوپایمان از ما میپرسد: «من با برادر یا خواهرم چه فرقی دارم؟ چرا بدنمان شبیه هم نیست؟ من از کجا آمدهام؟ و...»
کودک کنجکاو بسته به این که از زمان تولد در چه محیطی و با چه دادههایی بزرگ شده است، زمانی پرسشهایی از این دست را مطرح خواهد کرد. آن دسته از کودکانی که در محیط و خانوادهای بزرگ میشوند که بدنها پوشیدهاند و تفاوتهای جنسیتی با محدودیتهای پوشش، رنگ، رفتار و گفتار از سنین پایین در آنها درونی میشود، شاید زودتر این پرسشها را مطرح کنند؛ شاید هم برعکس.
در مورد پدیده کشف جنسیت و اندام بیولوژیک جنسی چنان گوناگونی فراوان است که پژوهشگران و اندیشمندان این حوزه نیز غالبا توافقی بر سر زمان و علل آن ندارند. گروهی عوامل محیطی، از جمله تربیت مستقیم و غیر مستقیم از روی رفتار اطرافیان را در آغازگری پرسشهایی از این دست از سوی کودکان موثر میدانند. گروهی دیگر معتقدند که این پرسشگری فارغ از عوامل محیطی، در بازه سنی خاصی بالاخره ذهن آماده یادگیری کودکان را مشغول خواهد کرد. نظریه پردازانی مانند «زیگموند فروید» معتقدند که کودک بین سن دو یا سه سالگی تا پنج یا شش سالگی اندام جنسی خود و تفاوتش را با دیگر بخشهای بدن خود و دیگری کشف میکند. او این مرحله را مرحله «فالیک» یا «تناسلی» نام نهاد و آن را مهمترین مرحله در رشد انسان دانست.
به اعتقاد فروید، هر فرد تا پایان این مرحله، یعنی تا سن شش سالگی که با رفتن به مدرسه، به مرحله اجتماعی شدن وارد میشود، به درکی از لذت جنسی نیز رسیده است.
گرچه این تئوری فروید که به یکی از انقلابیترین تئوریهای حوزه روانشناسی و جنسیت بدل شد، همچنان مورد تایید بسیاری از پژوهشگران و روانشناسان بوده و در پژوهشهای مختلفی آزموده شده است، اندیشمندان حوزه علوم دیگر تردیدهایی در آن دارند و یا بر این نگرش درافزودههایی اضافه کردهاند؛ از آن جمله میتوان به جامعهشناسانی اشاره کرد که مفهوم جنسیت را نه امری فیذاته بلکه برساختی اجتماعی میدانند.
اندیشمندان حوزه جنسیت و فمینیستهایی مانند «سیمون دوبوآر» و «جودیت باتلر» بر این باورند که جنسیت برساختی اجتماعی است؛ به این معنی که بر اساس کارکرد اندامهای تناسلی در نظامهای اجتماعی و اقتصادی متفاوت، درک بشر از جنسیت شکل میگیرد.
این اندیشمندان گرچه با آن بخش تئوری فروید که انسان را فیذاته دوجنسگرا (متمایل به رابطه جنسی، هم با کسی که اندام جنسی مشابه با فرد دارد و هم کسی که اندام جنسی متفاوت دارد – بایسکشوال) فرض میگیرد، در تضاد نیستند اما بر این تاکید میکنند که در حقیقت مفاهیمی مثل زن و مرد و فرض گرفتن تنها دو جنسیت که مخالف یکدیگرند، بر پایه شکل نیاز بشری در روند شیوه تولید و جامعهای که حول آن شکل گرفته، به وجود آمده است.
این نظریات متاخر امروزه با وجود پژوهشهای فراوان، از مقبولیت بیشتری برخوردارند. پژوهشها در حوزههای دیگر علوم نیز بر واقعیت موجود که تایید کننده این نظریه هستند، صحه گذاشتهاند؛ از جمله علومی مانند انسانشناسی، تاریخ، مطالعات جنسیت، مردمشناسی، جغرافیای انسانی و حتی علومی چون زیست شناسی، باستانشناسی و حتی پزشکی. آنچه این علوم مشترکا به آن دست یافتهاند، این است که درک ما از جنسیت و رابطه جنسی طی هزارهها و بر پایه شیوه تولیدی که جوامع برای بقای خود و با توجه به محدودیتهای جغرافیایی پیشه کردهاند، شکل گرفته و امری اکتسابی است که در روند جامعهپذیری (اجتماعی شدن) آموخته میشود؛ مثلا در جوامعی که در کنار رودهای پرآب که امکان تجارت و نقل مکان را فراهم میکردند شکل گرفتند، نیاز به کشتگری کمتر بوده و تنوع جنسیتی بیشتری به رسمیت شناخته میشده است.
در بین چنین جوامعی، آن دسته که دسترسی به فلزات مانند برنج و مفرغ (برنز) داشتند، صنعتگری شکل گرفت و غالب این جوامع، زن/مادر محور یا حتی برخی مادرسالار بودند. در این نوع از جوامع، دوگانه زن و مرد و اصالت با روابط دگرجنسخواهانه کمتر دیده شده است. بینالنهرین یکی از تمدنهایی است که در عصر «اکدیان» و «بابلیان» که چندان بر پایه کشتگری بنا نشده بودند، چنین شکلی از روابط جنسی و جنسیتی وجود داشته است. هنوز چنین جوامعی در بین ساکنان جزایر اقیانوس آرام وجود دارند.
در جوامعی که بقای آنان در کشتگری و وابستگی به محصولاتی بود که از زمین میرویید، برعکس جوامعی که در بالا ذکر شد، نیاز برای بقا به شدت با ازدیاد جمعیت و نیروی کار گره خورد. آنانی که اندام تناسلی به اصطلاح زنانه داشتند، نقش فرزندآوری و نگهداری از خانه و پرورش نیروی کار را عهدهدار شدند و آنهایی که مجبور به حمل جنین و پرورش نوزاد نبودند و دارای اندام تناسلی به اصطلاح مردانه بودند، نقش کار بر روی زمین و بیرون از خانه را برعهده گرفتند. این جوامع به دو دسته زن و مرد بر اساس اندام جنسی تقسیم شدند و غالبا به علت آزادی بیشتر تحرک در فضای بیرونی خانه، مردان قدرت بیشتری یافتند و جوامع مردسالار شکل گرفتند؛ نظامی که با گسترش یکجانشینی، به نظام مسلط در مناطق مختلف و کمکم اکثر نقاط جهان بدل شد و جهان امروزی ما را با تمام دوگانگیهایش ساخت.
با آغاز انقلاب صنعتی در غرب اروپا، گرچه شیوه تولید تغییر کرد اما نیاز به نیروی کار و فرزندآوری کمرنگ نشد. شیوه تولید انبوه که عصر سرمایهداری را شکل داد، به شدت نیازمند لشکر انبوهی از نیروی کار جوان و توانمند برای پایین نگه داشتن هزینه تولید و دستمزد است. از این رو، دوگانه زن و مرد به عنوان جنسیت و برتری دادن به روابط دگرجنسگرایانه که در اعصار قدیم شکل گرفته بود و در مذاهب به عنوان اصلی الهی و غیر قابل پرسش مستحکم شده بود، در دوره معاصر نیز ادامه یافت. اما در همین عصر، تولد علوم جدید و قدرت یافتن علم و دانش چنین برساخت جنسی و جنسیتی را به چالش کشیدند. امروزه سخت است که با دستاوردهای پژوهشهای علمی بر سر تنوع جنسیت و روابط جنسی به جدال پرداخت.
ولی اگر نظام حکمرانی در جامعهای امروزی که مالکیت کل پروسه تولید، از شیوه تولید سرمایه گرفته تا انباشت، توزیع و مصرف آن را در دست دارد، بر پایه ایدئولوژیهای مذهبی بنا شده باشد، آیا علم بر انگارههای دوگانهسازی جنسیت و روابط جنسی دگرجنسخواهانه پیروز میشود؟ جمهوری اسلامی ایران از جمله این نظامها است که نه تنها این دستاوردهای علمی را نمیپذیرد بلکه باورمندی به آنها را جرمی بزرگ، گناهی کبیره و حتی مستحق اشد مجازات و برابر با الحاد تلقی میکند. حال آن که کودکان این عصر با وجود دسترسی گستردهتر و آسانتر به علوم، دستاوردهای پژوهشی و جنبشهای برابری جنسی و جنسیتی در جوامع مترقی، بر وجود طیف گسترده و متنوع و در عین حال سیال جنسیتها و روابط جنسی آگاه میشوند.
با این وجود، این کودکان در سالهای اولیه زندگی خود تحت آموزشهایی قرار میگیرند که به آنها برساخت دوگانه زن و مرد بر اساس اندام تناسلی را میآموزد، نابرابری جنسی و جنسیتی را به عنوان امری غیرقابل تردید و حتی هنجار در آنها درونی میکند و تنها شکل از رابطه جنسی و عاطفی را بر پایه این دوگانه به رسمیت میشناسد.
پروژه ضمیمه با بررسی کتابهای درسی رسمی دبستان، مشاهده کرده است که نه فقط دوگانهسازی جنسیت تنها شکل تعریف هویت جنسیتی در این کتابها است بلکه نقشها و الگوهای اجتماعی، از جمله نحوه پوشش، فضای تحرک بر اساس جنسیت (خانه و مکانهای بسته برای زن و محیطهای باز برای مرد) بر این مبنا ارایه شدهاند. مسلماً اتکای بیچون و چرا بر آموزههای اسلامی مانع از هرگونه اشارهای به دیگر جنسیتها، از جمله ترنسجندرها یا روابط جنسی غیردگرجنسخواه، از جمله همجنسگرایی در کتابها است. طبیعتاً چنین انتظاری از آموزش رسمی مدارس در نظام جمهوری اسلامی میرود. با این حال، بر این واقعیت نمیتوان چشم پوشید که آگاهی از تنوع جنسی و جنسیتی و خودآگاهی در کشف هویت جنسیتی در نسل جوان آنقدر رشد یافته است که چنین مواد درسی پاسخگوی پرسشهای کودکان امروز نخواهند بود.
کودکان این عصر همچون تمام کودکان تمام اعصار، حتما از والدین و آموزگاران خود درباره جنسیت و روابط جنسی پرسش میکنند اما به پاسخهایی که در این کتابها و آموزشها میگیرند، قانع نخواهند شد. پرسش اینجا است که تعلیم دهندگان کودکان باید چه کنند و چه پاسخی دهند؟ چهگونه پاسخ درست دهند اما کودکان را دچار سردرگمی بین آموزههای بیرون کتابها و درون کتابها نکنند؟ اصلاً چهگونه مفاهیم تنوع جنسیت و روابط جنسی و برابری جنسی و جنسیتی را به آنها بیاموزند؟
مهمان کنترل-زد، مانی عظیمزاده، کارشناس ارشد آموزش عدالت اجتماعی در حوزه مطالعات گوناگونی جنسیتی و مددکار به این پرسشها پاسخ داد. او با مطرح کردن ریشههای پدید آمدن سکسیسم و جنسیت زدگی و نیز چگونگی هنجار شدن دوگانگی در جنسیت که در بالا شرح داده شد، تاکید کرد آموزش جنسیت زدگی در دوران نوزادی و یا حتی پیش از آن، از سوی والدین، خانواده، مدرسه و جامعه آغاز میشود. نقشهایی که بر پایه چنین باورهایی به عنوان هنجار اجتماعی و یا احکام مذهبی ساخته و پرداخته شدهاند، از آغازین لحظات تولد نطفه برای انسانی که در راه است، تعیین میشوند. از این رو، به عقیده او، آموزش برابری جنسی و جنسیتی نیز باید از کودکی آغاز شود.
به گفته عظیمزاده، تعلیم دهندگان کودکان نباید واهمهای داشته باشند که مبادا فرزندشان که تحت آموزشهای برابری جنسی و جنسیتی قرار گرفته و آموخته است که جنسیت و رابطه جنسی طیفی گسترده دارد، در مدرسه و کلاس درس از سوی همکلاسان تحقیر شود.
او گفت گرچه این پدیده در بین گروه همسالان وجود دارد و خود معضلی است اما چنانچه والدین و معلمان فرزندان خود را علیه این هنجارها آموزش دهند، در نهایت شمار بیشتری از جمع همسالان با این مفاهیم آشنا میشوند و کمتر شاهد آزار و تحقیر از سوی همسالان خواهیم بود.
از این رو، به اعتقاد و بر حسب تجربه حرفهای مانی عظیمزاده، کودکان هر چه در سنین پایینتر تحت آموزش درباره تنوع و سیالیت جنسیت، تابو نبودن حق هر نوع پوشش یا رفتاری فارغ از الگوهای دوگانه زن-مرد و گستردگی طیف روابط جنسی و عاطفی قرار گیرند، در آینده کمتر دچار تضادهای درونی و بیرونی با مسایل مرتبط با برابری جنسی و جنسیتی میشوند.
به گفته عظیمزاده، نسل والدین و آموزگاران که در روند جامعهپذیر شدن، دسترسی محدودتری به منابع مرتبط با برابری جنسی و جنسیتی داشتهاند، خود نیازمند آموزش و تابوزدایی هستند.
او گفت گرچه بروننمایی گرایش متفاوت جنسی و هویت جنسیتی متفاوت از دوگانه زن و مرد موجب میشود که حافظان نظام مسلط، چه افراد و جامعه و چه حاکمان، برای پاسداری از ارزشهای قدیم خشونت بیشتری به جامعه رنگین کمانی روا دارد اما این که افراد گرایش و هویت جنسی و جنسیتی خود را پنهان نکنند (مشاهده پذیری) در تابوزدایی و پذیرفته شدن در جامعه تاثیر بهسزایی دارند.
مانی عظیمزاده با اتکا به پژوهش، دانش و تخصص و همچنین چندین و چند سال تجربه، به شرح آن میپردازد که تعلیم دهندگان کودکان چهگونه میتوانند درباره گوناگونی و برابری جنسی و جنسیتی با کودکان صحبت کنند و به آنها آموزش دهند.
ثبت نظر