در بلاگ میهمان «ایرانوایر»، معلمی از شمال ایران خطاب به «رضا مراد صحرایی»، سرپرست وزارت آموزش و پرورش و وزیر پیشنهادی این وزارتخانه در دولت «ابراهیم رئیسی» نامهای سرگشاده خطاب به او نوشته است.
***
درود آقا رضا؛
این یک شبنامه توفنده سیاسی با انگیزههای فرامرزی نیست! متن این نامه، بخشی از واقعیتهای جامعهای است که با قلم فرتوت معلمی جوان و مملو از دغدغه، از حال و هوای طبقات زیرین جامعهای زخمخورده و زباندوخته، بر کاغذ مینشیند.
آقا رضا،
یافتم که وسعت و اهمیت جایگاهی که برای تصدی آن در نظر گرفته شدید، بسیار بزرگ تر از وسعت دید شماست. چگونه نیامده نسخههایی با این وزن برای همکارانتان می پیچید که شما را نماینده و صدای خود میبینند؟ چگونه میتوان بر جایگاهی گرم و نرم نشست و دهان باز کرد و با هیجان از میل به اخراج و سلب کسوت قشری سخن گفت که تمام جرمشان ترک سکوت است؟ اکنون این فریاد و نافرمانیها، برآیند رنجی است که شما و همطیفانتان در این سالیان بر ما تحمیل نمودهاید.
آقا رضا،
حتما میدانید که علی، حفظ دیانت مردم را در گرو نان میدید. خودت باور میکنی اگر علی زنده بود در برابر اعتراض مردمانش به فقر و تبعیض این چنین واکنش نشان دهد؟ آن هم چنین مردمانی! صبور، رنجکشیده، خسته و در رویای حداقلیها در حال جان دادن.
علی معلم را تهدید به قطع حقوق و اخراج و زندان میکرد؟ بیان حقوق و خواستههای بر حق و طلب آزادی و برابری، همه و همه از ویژگیهای خود امیرالمومنین بود. اکنون دانشجو، معلمان و معلمانی که آنها را تهدید به اخراج میکنید، تصمیم گرفتهاند آینه صفات شَهِ مُلکِ لافَتایِشان باشند.
آقا رضا،
نمیدانم صدایم به شما میرسد یا نه. امسال سال ششمی است که در دبستانی کوچک در شمال ایران مشغول خدمتم. امروز فهمیدم این کشور چرا کشور نمیشود. آقا رضا به جای تهدید معلمان بختبرگشته که عزت و کرامتشان را سالیان سال است بهدلیل بیتفاوتیِ احتمالا هدفمندِ دستگاه حاکم از دست دادهاند و قریب به اتفاقشان هر روز را اندرخم یک کوچهاند، سری به مدارس دولتی بزن و از کمبودها لیستی تهیه کن و بگو حق و حقوق کودکان مردم را تهیه کنند.
البته اگر از تهمانده خزانه، برای آموزش نسلهای آینده مملکت و حال و روز معلمانش چیزی باقی مانده. طفلهای معصوم اگر خیلی خوش شانس باشند، میتوانند روزی پنج ساعت، میخکوب، پای افاضات شخصی بنشینند که قسط و بدهی عقبافتاده و ذهنی جنگلگونه نداشته باشد و اندک اعصابی داشته باشد برای پاسخ به سوالات این بختبرگشتهها که در این خاک نفرین شده زاده شدند.
دبستان ما یک سال است توان ایجاد یک آزمایشگاه ساده را بهدلیل کمبود منابع مالی ندارد! بچههایم برای دیدن یک میکروسکوپ ساده امانم را بریدند.
آقا رضا،
مخاطب این نامه فقط شما نیستید. مخاطب این نامه، تمامی مسببان این وضعیت غمانگیزند. آموزش سالهاست به رحمت خدا رفته. پرورش را در یوتیوب و اینستاگرام موثرتر میبینم.
ژاپنی را میبینم که ربع بودجه سالانه کشورش به آموزش اختصاص مییابد. ایرانی را میبینم که پول برگه آچهار کلاسش را اولیای درمانده میدهند. ما شکست خوردیم آقا رضا. در همه زمینهها. آموزش، اقتصاد، سیاست، فرهنگ. نفرمایید که ذهن عموم با این کلمات مشوش و مخدوش میگردد. عموم حتی از خواندن این کلمات هم سیرند و گذر کردند از هست و نیست شما.
کشوری به من نشان دهید که مردمانش از پلیس بترسند و زندانی در آن محبوب باشد. گویا بند ۲۰۹ اوین، برای مردم، میعادگاه عاشقان و مجمع حواریون است.
آقا رضا، حتما برای شما هم پیش آمده که جایی از گرسنگی بیش از حد به سیری رسیده باشید. مردم سیر شدند. نوجوان دوازده ساله از شدت کمبودها و محدودیتها افسرده شده. این ملت، گرسنه وعده بودند، بارها شنیدند، صبر کردند، زجر کشیدند، نتیجه ندیدند، حال دیگر سیر شدند. دیگر با هیچ وعده خوش رنگی اشتهایشان تحریک نمیشود.
بچهتر که بودم، در روستای کوچکمان، واقع در میان کوهستانهای غریب نقطهای از این مرز و بوم، روحانیای داشتیم که با نام «سید» میشناختیمش. به آرامشش حین اقامه نماز شهره بود. کند میخواند، اما واژگان حمد و توحید را طوری ادا میکرد که گویی در همان محراب، جانش را در بقچهای پیچیده و میخواهد تقدیم معبودش کند. اما امروز گویی، اقتدا به هیچ سیدی مرا آرام نمیکند.
من از سیدها صداقت ندیدم. شعار دیدم و وعده و کلام تو خالی و فقر و زجر و مصیبتی مکرر که سر باز ایستادن ندارد. سیدها امروز برای همین گلایههای از عمق جان، در راهروی دادسراها داستانها برایم خواهند ساخت. شاید سید روستایمان هم به صف شما پیوسته و دیگر تاب آن همه کشش زمان پای سجاده را نداشته باشد.
آقا رضا،
گلایه دارم. پیشانی مخطوط جوانم را با برچسب نخنما و کهنه وابستگی به هیچ بیگانهای نخواهی توانست که آلوده کنید. تو علی نیستی و من غلام علی. من مالک این سرزمینم. چشم باز کن بر این همه حقیقت لاینفک. شما را به خدای واحد میسپارم که عادلتر از هر علی در روز قیامت حسابرس یکایکمان خواهد بود. باشد که رستگار شویم.
با امید به طلوع روشنایی.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر