close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

مبارزه صبورانه برای ادامه زندگی

۱۱ خرداد ۱۴۰۲
خواندن در ۱۱ دقیقه
ضمن خيس شدن چشمان، نااميدی از برآورده شدن آرزوها كه همانا براندازی نظام حاكم و برپایی نظامی برای حل مشكلات رايج در نظامی متعارف است، بر روح من، معاشرين و هم‌نشينانم همانند بختگی پنجه می‌كشد
ضمن خيس شدن چشمان، نااميدی از برآورده شدن آرزوها كه همانا براندازی نظام حاكم و برپایی نظامی برای حل مشكلات رايج در نظامی متعارف است، بر روح من، معاشرين و هم‌نشينانم همانند بختگی پنجه می‌كشد
تا لحظه نوشتن این بلاگ، حکم اعدام «محمد قبادلو» تأیید و حکم «جواد روحی» نقض شده  و دو دادگاه مجزای دو روزنامه‌نگار، «الهه محمدی» و «نیلوفر حامدی» هم بی حکم و فرجام مانده است تا اطلاع ثانوی
تا لحظه نوشتن این بلاگ، حکم اعدام «محمد قبادلو» تأیید و حکم «جواد روحی» نقض شده و دو دادگاه مجزای دو روزنامه‌نگار، «الهه محمدی» و «نیلوفر حامدی» هم بی حکم و فرجام مانده است تا اطلاع ثانوی
در ۱۱ شهر بازنشستگان گرد هم می‌آيند و از اين كه دخل و خرج‌شان با هم نمی‌‌خواند، معترض هستند
در ۱۱ شهر بازنشستگان گرد هم می‌آيند و از اين كه دخل و خرج‌شان با هم نمی‌‌خواند، معترض هستند

گردآفرید سلحشوری

در روزهایی كه به نوشتن این سطور فكر می‌كنم، سه نفر را در زندان اصفهان به دار می‌زنند و اشك من پیرزن بی‌‌زاد و رود و انبوه مادران و شاید مردان بسیاری را در می‌آورند. خب، سازمان‌های حقوق بشری خبر می‌‌دهند كه حدود ۱۰۰ نفر از معترضان در خطر اعدام هستند، پس فاجعه پیش رو است.

در ۱۱ شهر هم بازنشستگان گرد هم می‌آیند و از این كه دخل و خرج‌شان با هم نمی‌‌خواند، معترض هستند و هنوز در محدوده اعتراضات صنفی خود مانده‌اند تا در آینده چه پیش آید.

ضمن خیس شدن چشمان، ناامیدی از برآورده شدن آرزوها كه همانا براندازی نظام حاكم و برپایی نظامی برای حل مشکلات رایج در  نظامی متعارف است، بر روح من، معاشرین و هم‌نشینانم همانند بختکی پنجه می‌كشد.

در برون مرز با شفاف شدن بلوك‌بندی‌های سیاسی، پهلوی‌خواهان، مشروطه‌طلبان، جمهوری‌خواهان و كمونیست‌ها كه خود را سوسیال دموكرات معرفی می‌كنند و با بالا گرفتن نزاع لفظی و گاهی فیزیکی بین رقبای سیاسی در عالم واقع، این پیام را به درون مرزی‌ها می‌رسانند كه آرزوهای ما به این زودی‌ها تحقق نمی‌یابند. اما صبحی كه سه نفر در اصفهان اعدام می‌شوند، باز این‌جا و آن‌جا، هرچند كم‌شمار اما مردم از پنجره‌های خانه‌ها خشم خود را بیرون می‌ریزند و باز نوری كم‌سو دلم را روشن می‌کند. البته نقض دو حکم اعدام و اعاده دادرسی برای «جواد روحی» به این سوسو می‌افزاید. اما تایید حکم اعدام «محمد قبادلو» که  دچار بیماری دو قطبی است و چند محکوم به اعدام در زندان سمیرم، مصیبتی بزرگ‌تر و دلخراش‌تر پیش روی ما پهن می‌کند.

بهاییان هم در تهران از داشتن قبرستان خاص خودشان محروم شده‌اند و پیروان آیینی که باید متصاعد (متوفا ) را به سرعت در محلی که مرگ به سراغش آمده است تدفین كنند، باید روزها جنازه را در سردخانه نگه دارند. مصیبت كم بود كه محرومیت از قبر هم به آن اضافه شد. یادم باشد این محرومیت در جهان مردگان (Necropolis) را با «زیبا»، دختر كتاب‌خوان ساكن شهرك فرهیخته  «اكباتان» در میان بگذارم.

به هر حال، تا لحظه نوشتن این بلاگ، حکم‌های اعدام سمیرم اجرا نشده و دو دادگاه مجزای دو روزنامه‌نگار، «الهه محمدی» و «نیلوفر حامدی» هم بی حکم و فرجام مانده‌اند تا اطلاع ثانوی.

كنار آمدن در برابر غرب و مبادله گروگان‌ها با زندانی‌های تروریست به موازات سخت گرفتن بر مخالفان داخلی دارد به اوج می‌رسد و تازه فهمیده‌ایم كه هر وقت اتحادیه اروپا تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی را بیشتر می‌كند، یعنی در واقعیت دارد پشت پرده با همان دشمن ظاهری مذاكره می‌كند. با آزاد شدن هفت میلیارد دلار در کره جنوبی و میلیاردهای دیگر در عراق، به جمهوری اسلامی این فرصت طلایی را می‌دهد تا باز هم رجز بخواند و بر زخم ریش ریش جوانان مخالف خود نمک بپاشد.

هر روز که از خواب بلند می‌شوم، منتظر مصیبت تازه‌ام؛ خواه خراب کردن سایبان قبر «ژینا» (مهسا) در سقز باشد، خواه خبر اعدام این و آن معترض و یا محاکمه پشت درهای بسته و خواه مرگ «ابوالفضل امیر عطایی» ۱۶ ساله پس از ماه‌ها در کما بودن.

برای آن كه از شر ناامیدی خزنده‌ای به دلم خلاص شوم، با معرفی و به خرج دوستی قدیمی به استخری خصوصی در شمال تهران راه می‌یابم. دم در مردی با موبایل به خانمی در داخل استخر خبر می‌دهد تا ظاهرا دروازه پهن خانه‌ای را به روی ما باز كنند. پس از دو طبقه پایین رفتن با آسانسوری تمیز و آینه‌دار، به استخری می‌رسیم كه كمتر از ۱۰ نفر خانم جوان و میان‌سال و یك دختر جوان نجات غریق را در خود جای داده است.

پیش‌تر که دوستم مرا به استخر می‌برد، بدون روسری رانندگی می‌كرد و هنوز هم می‌كند. در راه استخر، دوستم با زهر خندی به من خبر داد: «چند تا پیامک هشدار دریافت کرده‌ام، فوقش می‌آیند توی خانه و توی پارکینگ چرخ ماشینم را قفل می‌کنند اما تو محله شال شلی را سر می‌اندازم. نمی‌خواهم به عنوان زن ۷۰ ساله در محله، بقال و کفاش را بهت‌زده کنم. صبر می‌کنم تا در محله صادقیه ۹۵ درصد بدون روسری شوند، آن‌وقت من هم بدون روسری می‌شوم. محله و عرف مردمی که هر روز با آن‌ها سر و کار دارم، مهم‌تر از هشدار پلیس امنیت اخلاقی و جریمه و تنبیه حاکمیت است.»

خب برگردیم به درون استخری خصوصی كه تمام سال‌های پس از انقلاب را تاب آورده است.

«زری»، نجات غریق استخر و مربی شنا با دوستم كه برای پسر بزرگش در کالیفرنیا دنبال دختر مناسب می‌گردد، سلام وعلیک گرمی می‌كند. در گوشی از دوستم می‌پرسم كه نجات‌غریق خوش‌بدن چند ساله است و می‌شنوم: «بیست و سه چهار ساله‌ است ولی واسه امیرعلی خیلی كوچك ساله!»

سلام‌وعلیک نجات غریق با دوستم خیلی سریع به سیاست و شعارهای شبانه و افزایش بی‌حجاب‌ها و البته آینده رژیم می‌کشد: «زری جون! شنیدی یکی از نمایندگان مجلس اعتراف کرده که فیلترینگ اینستاگرام شکست خورده؟»

-آره، گفته ۲۰۰ میلیارد تومن رفته به فنا! البته کاسب‌های فیلترینگ و فیلتر شکن فروش‌ها پول خوبی به جیب زدن. فاجعه برای کسب و کارهای اینترنتی، گنج این‌ها شد؛ گردش مالی ۴۰ تا ٥٠ میلیارد تومانی فیلترشکن‌فروش‌ها.

 می‌گوید: «زری جون! جوون‌ها هم کوتاه نیومدن و هر روز تعداد بی حجاب‌ها بیشتر می‌شه. کسب و کارهای کوچیک اینترنتی هم اگر ورشکست نشن و طاقت بیارن، می‌تونن به کاسبی ادامه بدن تا ببینیم چی می‌شه.»

-  من توی این هفت، هشت ماه شعار دادم، گاهی کتک خوردم با خونوادم در افتادم اما این نشانه‌هایی که نسل مادرای ما دل‌گرم کننده و امیدوار کننده می‌دونن، برای من کافی نیست و دنبال کرامت انسانی می‌گردم كه این‌جا حالا حالاها گیرم نمی‌آد و دیگه توان ندارم هر روز برایش بجنگم.

دوستم می‌گوید: «زری جون! ما ۸۵ میلیونیم، حدود ۱۰ درصد هم دیاسپورا در برون مرز داریم و حدود ۵۰۰ کشته که شهید راه آزادی ما هستن. تلخ است اما آخر دنیا که نیست. در دو هفته تعطیلی نوروز همین تعداد کشته‌های جاده بودن. معلول‌های ناشی از تصادفات هم به کنار. فکر نمی‌کنی زود جا می‌زنی؟»

-  محض اطلاع شما، من تازه امتحان زبان ایتالیای داده‌ام و نمره قبولی گرفته‌ام. دنبال ویزای تحصیلی هستم. دختر خاله‌ام هم رفته. می‌خوام پژوهش هنر و نقاشی بخونم. نقاشیم بد نیست. بعدشم توی کشوری دیگه کار پیدا می‌کنم و قراردادهای اجتماعی جامعه میزبان را رعایت می‌کنم و خلاص. از صفر جامعه‌ای ساختن رو به جوون‌های پر طاقت و صبور بسپرم و خلاص.

دوستم می‌گوید: «پس تکلیف مبارزه هم‌نسل‌های تو در این‌جا چی می‌شه؟ مثل اون دانشجوهایی که در  دانشگاه شریف به صورت کُر می‌خونن سفر چرا، بمان و پس بگیر!»

-   با کمال احترام به شما که جای مادرم هستین، باید بگم اکثر این دانشجوها پس از فارغ‌التحصیلی، جای‌شان را به شعار دهندگان جوان‌سال‌تر می‌دن و راه امروز مرا خواهند رفت. با خودتان صادق باشید، اگر فرزند شما هم یک نفر از حدود همین ۵۰۰ نفر بود، تضمینی نبود که شما این طور از امید به آینده و صبورانه مبارزه کردن و با خوشحالی از دستاوردهای اندک حرف بزنید. من آزادی و كرامت انسانی را الان، همین الان لازم دارم.

زری این را گفت و دوستم را انگشت به دهان و متفکر باقی گذاشت و شیرجه‌ای کمانی به درون استخر زد .

دوستم مات و مبهوت به من که سراپا گوش بودم و تا گردن در آب، زل زد و رفت تا ۲۰ دقیقه شنای پیوسته‌اش را طبق برنامه شروع كند و من هم که اهل آب درمانی و راه رفتن در استخر هستم، راه می‌افتم و از خودم می‌پرسم تا کی ذره ذره باید مبارزه کرد؟ من هفتاد و چند ساله‌ام، به عمر من قد خواهد داد؟ و تازه اگر به عمر من کفاف دهد، کشور در مسیر دموکراسی، چند حزبی، رشد اتحادیه‌های کارگری و کارمندی مستقل، تمرکززدایی قدرت، آزادی فردی، اجتماعی و برابری همه دارندگان شناسنامه ایرانی در برابر قانون و در یک کلام، زندگی معمولی در تراز قرن بیست و یکم را حتی یک روز به عمرم مانده، تجربه خواهم کرد؟ یعنی در مسیر تغییر به سمت امروز جهان و قرارداد اجتماعی متمدنانه چرخش خواهیم کرد؟

در همین عوالم بودم و با خودم در جدال با ناامیدی که دوستم دستی به شانه‌ام زد و پرسید: «به اون دختره که مایوی آبی و شلوارک پوشیده و گوشه سمت راست نشسته و داره حرف می‌زنه، نیگاه کن! ۳۴ سالشه، دکترای دندان‌پزشكی از دانشگاه آزاد داره و با مادرش به همین استخر می‌آد. عکسی ازش با اجازه خودش گرفتم و برای امیر علی تو كالیفرنیا فرستادم. به نظرم برای ازدواج با امیرعلی مناسبه. نظرت چیه؟»

من: «چی بگم والله، مبارکه. تو این دور و زمونه دختر و پسر سال‌ها ازدواج سفید می‌کنن، بازم در مواردی به مشکل بر می‌خورن تا برسه به این که مادر پسر از شمال تهرون برای پسرش دختر انتخاب و برای زندگی در کالیفرنیا ارسال کنه. به هر حال خواهر جون من اگر بلد بودم، در جوانی برای خودم شوهر پیدا می‌کردم.»

به یاد شیوه زن پیدا کردن برای پسرها در بچگی خودم و حتی جوانی خود می‌افتم. «محسن مخملباف» هم در دوران اسلام‌گرایی خود رمان «باغ بلور» را نوشت و شخصیتی داستانی در کتابش از این که مادری در حمام عمومی زنانه برای پسرش که نسبت به دختر در حمام نامحرم بود زن پیدا كند، دچار تناقض اسلامی و فقهی شده بود. چه طور دوستم که خودش حقوق خوانده و اهل مطالعه و تقریبا هم جهان‌دیده است، در پی خیزش «زن، زندگی، آزادی»، باز به شیوه قدمایی برای پسرش همسر انتخاب می‌کند و با کمک واتس‌اپ و تلگرام می‌فرستد برای آن پسر تحصیل کرده مقیم کالیفرنیا؟ آن پسر این‌جا كه بود، از اختناق حاكم در جمهوری اسلامی ذله بود اما حالا به مادرش «نه» هم نمی‌گوید.

البته هیچ کدام از این جملات ذهنی خود را به زبان نمی‌آورم، مبادا كه دوستم را برنجانم.

شب که به خانه تنهایی‌ام برگشتم، به زیبا، دختر فرهیخته دوستم که اکباتان‌نشین است، زنگ زدم و قرار دیداری گذاشتم تا شنیده‌ها و مشاهداتم در استخر را برای من تفسیر کند.

زیبا: ناامیدی توام با بدبینی در پیر و جوان قابل انتظار بود. یادم می‌آد «مجید محمدی»، مقیم امریكا که با برخی از تحلیل‌هایش هم مخالفم، همان اوایل خیزش پس از قتل مهسا هشدار داده بود كه وقتی سرکردگان جنبشی پیروزی را خیلی نزدیک و دست یافتی نشون می‌دن و پیروزی هم آن‌طور که سرکردگان وعده می‌دن، به دست نمی‌آد، سرخوردگی و ناامیدی هجوم می‌آورد. برای همین هم تو اکباتان غروب روزی که صبحش آن سه نفر را در اصفهان اعدام کردند، فریاد زدیم: «ما آمدیم دوباره، خیزش ادامه داره.»

می‌پرسم این که دوستم برای پسر حدود ۴۰ ساله‌ ساکن كالیفرنیا از داخل استخری در تهرون دنبال زن می‌گرده و در عین حال تا حدی مدافع کشف حجاب و هم‌دل با خیزش جاری جدیه، تو رو متعجب نمی‌کنه؟

-  آره و نه. از یک طرف یادم می‌اندازه که جامعه‌ای دموکراتیک نمی‌شه، مگر این که خونواده دموکراتیزه بشه و حقوق بشر در خانواده رعایت بشه. از طرف دیگه به خودم یاد‌آوری می‌کنم که مفهوم و بار معنایی (connotations) آزادی برای زری، دختر جوان مربی و نجات غریق استخر با آن‌چه که دوست تو و آن دختر دکتر دندان‌پزشك که می‌خواد از این‌جا زن مرد مقیم كالیفرنیا بشه و از مادر شوهر آینده‌اش و مادرش به عنوان مچ‌میکر (match maker)  استفاده می‌کنه، یکی نیست. آن‌ها درک یکسانی از آزادی و استقلال رای و کرامت انسانی به مفهوم امروزی ندارند و فقط در زمان و مکان یکسانی زندگی می‌کنند و طول می‌کشه ما سر مفاهیم بنیادی به تفاهم برسیم و به اصطلاح انگلیسی‌ها، تو صفحه یکسان (in the same page)  باشیم.»

می‌گویم: «پس این احتمال هست که من ایرانی دموكراتیك كه سهله، ایرانی در مسیر دموکراتیزه شدن را هم در عمر خودم نبینم؟ قبل از این که یادم بره، امشب قبل از خواب چند تا داستان كوتاه از نویسندگان مهاجر یا تبعیدی ایرانی بخون تا تفاوت تجربه زیستی ایرانی مهاجر در هلند، آلمان، دانمارك یا فرانسه و یا نویسندگان ایرانی‌تبار مقیم امریكا رو با ما كه خواهان ترویج دموکراسی در میهن خودمان هستیم، لمس کنی و متوجه تفاوت چشم‌گیر اولویت‌های ما ایرانیان و جوامع دموکراتیزه شده میزبان ایرانیان بشوی. دوم این که از قدیم گفته‌اند آرزو بر جوانان عیب نیست و این شامل شما هم می‌شه. سوم این که چارلز کرزمن در کتاب (The Unthinkable Revolution in Iran) که به فارسی با عنوان ناگهان انقلاب ترجمه شده، یک بار برای همیشه پیش‌پینی‌ناپذیری انقلاب را که ما به براندازی از آن یاد می‌کنیم، ثابت می‌کنه. در همان اوایل کتاب از مشاهدات دیپلماتی فرنگی در تهران - طهران آن موقع- آمده (نقل از حافظه) مردی را به دلیل گفتن حرف‌های رکیک و متلک‌های بی‌شرمانه خطاب به زنان به امنیه (كلانتری) می‌آورند و مرد در دفاع از خودش استدلال می‌کند مگر مشروطه نشده و آزادی بیان نیست؟  

می‌گویم: «پس از آن موقع تا به حال بر سر مفهوم آزادی فردی و اجتماعی توافق نکرده‌ایم؟»

- بهتر است بگیم بر سر مفاهیم و معنای جدید آزادی و قرارداد اجتماعی مدرن که پایه دموکراسی در سده ۲۱ است، به توافق و اجماع نرسیده‌ایم.

مخم هنگ کرده، پس صبورانه باید روزانه برای زندگی معمولی مبارزه كنیم؟ 

زیبا به جای جواب آره یا نه، دستم را می‌گیرد و به پارکینگ بلوك‌شان در اكباتان هدایت می‌كند تا هم چشمانم به شعارهای تازه نوشته شده روشن شود و هم مرا تا خانه‌ تنهاییم برساند.

زیبای كتاب‌خوان و مبارز صبور در راه رساندن من به خانه‌ام به یادم می‌آورد كه «آذر نفیسی» در كتاب «لولیتاخوانی در تهران» نوشته است جمهوری اسلامی در دهه اول و دوم انقلاب اسلامی هم مرده‌های بهایی را به رسمیت نمی‌شناخت و مصیبت تدفین برای پیروان این آیین، تازه نیست.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

اخبار

آمریکا شبکه ترور برون مرزی سپاه را تحریم کرد

۱۱ خرداد ۱۴۰۲
خواندن در ۲ دقیقه
آمریکا شبکه ترور برون مرزی سپاه را تحریم کرد