دادگاههای خانواده ایران سالهاست، جولانگاه زنان و مردانی شده که از مقررات حاکم بر خانواده و از مصائب و مشکلات اجتماع به جان آمدهاند، یک جلوه آشکار از جامعهای که با بحرانهای متعدد دست وپنجه نرم میکند و رنج میبرد. در این نوشته، «مرضیه محبی»، وکیل پایه یک دادگستری در مشهد که اینک به اجبار در خارج از ایران اقامت دارد، صحنههایی از این وضع را به عنوان شاهد عینی حقوقدان تصویر میکند.
***
آقای رییس! مستشاران شعبه […] دادگاه تجدید نظر استان خراسان!
موکل بیش از آنکه طی دو سال زندگی با خوانده، دچار عسر و حرج شده، در حدود چهار سال روند طاقتفرسای پرونده طلاق به مشقت و تنگنا دچار گردیده است. شرح پرونده از این قرار است که او دعوایی به خواسته طلاق نزد دادگاه خانواده مشهد طرح میکند و مدعی میشود که شوهرش مبتلا به سوءظن و بیاعتمادی شدید است، تهمت میزند و گمان میکند که زنش با رییس اداره، بقال محل، راننده سرویس، مرد همسایه و حتی برادرش رابطه دارد. در خانه و در اتومبیل او دوربین گذاشته و شب و روز او را میپاید و به شدت کتک میزند تا اقرار کند با دیگری رابطه دارد. گلویش را فشار میدهد تا وقتی چشمهایش از حدقه بیرون بزند و میگوید: «بگو با کی بودی، اونی که وقتی پشت چراغ قرمز ایستاده بودیم، بهش چشمک زدی کی بود؟ اونی که از پنجره براش دست تکون دادی کی بود؟» میزند و میگوید: «اقرار کن تا تو را ببخشم.»
موکل چند بار از شوهرش برای کتککاری شکایت کرده و پزشکی قانونی گواهی کرده که دور چشم، گلو، دستها و پاهایش کبود بوده است. این زن اما به اصرار پدرش شکایت را پیگیری نکرده است. دادگاهها میگویند: «هر وقت شوهرت در دادگاه کیفری محکوم شد، ما قبول میکنیم تو کتک خوردی، میگویند ما از کجا بدانیم این کتکها را شوهرت زده است؟!»
ما تقاضا کردیم زوج را برای تشخیص بیماری روانی به پزشکی قانونی معرفی کنند. پزشکی قانونی گفته که «او به بیماری پارانویا مبتلاست و ممکن است رفتارهای خطرناک از او سر بزند، اما امکان درمانش هم هست.» دادگاه این گواهی را برای طلاق کافی ندانسته و دعوای طلاق را رد کرد. ما به این رای اعتراض کردیم. سه ماه طول کشید تا پرونده فاصله بین دادگاه خانواده تا دادگاه تجدید نظر استان را طی کند و در شعبه ... ثبت شود.
قضات دادگاه تجدیدنظر پس از شش ماه، یک روز آخر ماه، پرونده را خواندند و رای بدوی را تایید کردند. ما به دیوان عالی کشور اعتراض کردیم. این بار هم حدود سه ماه وقت لازم بود که پرونده در دفتر شعبه ... دیوان عالی کشور ثبت شود. قضات دیوان پس از هشت ماه پرونده را خواندند و رای را نقض کردند و اعلام کردند که از نظر آنها «حق با زن است و او دچار ضرر و حرج است، چون در همان سالهای آغازین ازدواج، همه حقوق خودش را بخشیده، تا همسرش را راضی به طلاق کند.»
آنها گفتند، دادگاه تجدید نظر مشهد، باید دوباره رسیدگی کند و پرونده را فرستادند مشهد. از ارسال پرونده تا رسیدگی دوباره در یک شعبه دیگر دادگاه تجدید نظر مشهد، شش ماه طول کشید. اما این دادگاه با این استدلال که مدت کمی از ازدواج گذشته و کافی برای ادعای عسر و حرج نیست، رای بر رد دعوای طلاق داد و پرونده را فرستاد به دیوان عالی کشور. قضات دیوان، دوباره پنج ماه بعد، پرونده را خواندند و از سماجت بیدریغ قضات تجدیدنظر خراسان حیران ماندند و چون دادگاه تجدید نظر خراسان مصرانه بر رای خود مانده بود، اما دیوان عالی نظر بر طلاق داشت، پرونده باید در هیات عمومی اصراری به بحث گذاشته میشد. اتفاقی که خود شما مستحضرید نادر است. فرارسیدن نوبت جلسه هیات عمومی، پنج شش ماهی طول کشید و موکل بالاخره از جدال طولانی، سرفراز بیرون آمد.
قضات دیوان عالی کشور نظر داده بودند که این زن سالهاست بر طلاق اصرار میکند، حاضر به زندگی با شوهرش نیست، از او به شدت میترسد و حاضر است از پانصد سکه طلای مهریهاش بگذرد و رها شود و این گذشت اماره یا نشانه عسر و حرج است. پس باید طلاق داده شود و پرونده برای رسیدگی به شعبه جنابعالی (و خسته و نفسزنان، رو کردم به دو آخوندی که پشت میزشان بیصبرانه پایان صحبت من را انتظار میکشیدند، نفر سوم از میان جلسه برخاست، سرش را به گوش رییس دادگاه نزدیک کرد و گفت: «من تا بانک میرم و برمیگردم») و گفتم از روزی که پرونده در این شعبه ثبت شده، چهار ماه میگذرد و اینک در خدمتیم برای رای طلاق. خوشبختانه این بار زوج نمیتواند به وکیل هم تهمت بزند، چون من زنم.
مرد که با چهرهای برافروخته نشسته بود، گفت: «آقای قاضی، این خانم وکیل، پارتیبازی کرده، با قضات دیوان ساخت و پاخت کرده وگرنه این همه قاضی بیکار نبودن که بنشینند به دعوای طلاق ما گوش کنند. در ثانی من زنم را دوست دارم و طلاق نمیدم.» و چند عکس روی میز قاضی گذاشت و ستیزهجویانه رو به من گفت: «بفرمایین، اینهم از بانوی عفیف شما.» موکل رنگ به رو نداشت و میلرزید، زیر لب گفت: «شما که گفتین همهچیز تمومه، پس این دوباره چی میگه؟»
مرد عکسهای اینستاگرام زنش را چاپ کرده بود، یکجا مچ پاهایش دیده میشد، در یکی روسریاش عقب رفته بود و گاهی میخندید، گفت: «بفرمایید آقای قاضی من دیوانهام یا این خانم خراب است؟»
گفتم: «آقای رییس لطفا تذکر بدهید، اینجا ادب را مراعات کند، پرونده تمام شده، رفته هیات عمومی نظر داده، دیگه حالا چه وقت ارائه مدارک جدیده؟»
قاضی که از دیدن عکسها ذوق کرده بود، گفت: «ما نیم ساعت به حرفهای شما گوش کردیم، اجازه میدین پنج دقیقه هم به این بندهخدا گوش کنیم؟»
مرد پیروزمندانه گفت: «بفرمایید، اینهم پرینت تلفنهاش، ببینین این آدمها کی هستن که زن بنده باهاشون حرف میزده.»
قاضی به دقت عکسها را نگاه کرد و داد به قاضی کناری، او نگاه سرسری کرد و گفت: «اینها را به دیوان عالی هم نشان دادی؟»
مرد گفت: «وکیلم گفت این کار را نکن، بیشتر به بدبینی و بیماریات مشکوک میشن، بعدم اینها تاثیری در پرونده طلاق نداره.» و ناگاه انگار کشف مهمی کرده باشد، به پشت دستش زد و گفت: «نگو اون را هم خریده، همین یکبار مشاوره گرفتم، رکب خوردم.»
قاضی رو به موکل گفت: «چی میگی خانم؟»
زن رنگش پریده بود و میترسید، گفت: «هیچی حاجآقا، فقط طلاق.»
مرد گفت: «نمیدم، زنمی، برات کلی خرج کردم، طلا خریدم، عروسی گرفتم، که تو بری؟ با این وضع مالی تا ده سال دیگه نمیتونم زن بگیرم.»
قاضی پرسید: «طلاها دست کیست؟»
زن گفت: «خیلیشو فروخت، پول ماشینشو جور کرد.»
قاضی گفت: «چقدر دست شما هست؟»
زن گفت: «هدایای بستگان خودم، بقیه را خودش برد. ما هم کلی هدیه دادیم، پدر و مادرم نامزدی گرفتند، جهیزیه خریدن، نصف پول عروسی را دادن، هنوز داریم قسط میدیم. خوب پس بگین ایشان هم هدایای ما رو برگردونن.»
مرد گفت: «برای همون جهیزیه کمیته امداد؟»
قاضی گفت: «جهیزیه دست کیه؟»
زن گفت: «تو خونه این آقاست.»
مرد گفت: «بیشترشو خودم خریدم.»
زن گفت: «تلویزیون و پرده و لوستر.»
مرد گفت: «من دیگه پولی ندارم یخچال و لباسشویی و فرش بخرم.»
قاضی رو به مرد گفت: «چند دقیقه برو بیرون.»
موکل را صدا زد، پای میزش، گفت: «ببین میخوای سریع تموم بشه؟»
زن گفت: «بله.»
قاضی گفت: «گفت طلاها و یخچال و ماشین لباسشویی و فرش را بده بهش.»
زن چهرهاش گر گرفت، گفت: «پس چرا گفتین تموم شده؟»
من گفتم: «حاجآقا، این دادگاه برای صدور رای طلاق است، چرا باید این زن بعد از چهار سال دوندگی حالا باج سبیل بده؟»
قاضی گفت: «راضیش کنین، تموم بشه، میخوای شش ماه دیگه هم بدوی؟» و پرونده را بست، گذاشت کنار، گفت: «بفرمایین شش ماه دیگر بیاین.»
چکوچانه زدن فایده نداشت.
زن گفت: «چکار کنم؟»
گفتم: «خودت تصمیم بگیر.»
زن گفت: «پس فقط طلاها حاجآقا.»
قاضی گفت: «همینم ممکنه راضی نشه.»
وقتی مرد آمد، قاضی او را به پای میزش فراخواند و آرام برایش توضیح داد. مرد گفت: «نصف این شهر را به اسمم بزنین، طلاق نمیدم. چهار سال دویدم، برای دو تکه طلا؟! کل اثاث را بده، باباتم یک ماشین بخره روش بذاره، بعد صحبت میکنیم.»
قاضی گفت: «بشین آقا! بشین ساکت شو.» و چند خطی در صورتجلسه نوشت و گفت امضا کنید. نوشته بود: «طرفین توافق کردند زوجه، ذمه زوج از کلیه حقوق ناشی از زوجیت را بری نموده و طلاهای موجود به شرح ذیل و یک یخچال و ماشین لباسشویی و یک تخته فرش دستباف دوازدهمتری به زوج در ازای طلاق خلع هبه کند و زوج وکالت بلاعزل با حق توکیل برای طلاق، به زوجه میدهد.»
موکل رو به من گفت: «من دیوانه بودم چهارسال دویدم حقم را به کرسی بنشانم و آخرش همه زندگیام را حراج کنم؟»
***
در نظام حقوقی جمهوری اسلامی، طلاق حق انحصاری مرد است. او هر وقت بخواهد میتواند زنش را طلاق دهد، اما زن برای اینکه بتواند طلاق بگیرد، باید ثابت کند همسرش از شروطی که ضمن عقد مقرر کردهاند، تخلف کرده و در نتیجه زن وکیل در طلاق خود شده و یا اینکه ادامه زندگی مشترک مستلزم سختی و مشقت غیرقابل تحمل یا به اصطلاح عسر و حرج است.
عسر و حرج یک قاعده فقهی است. به این معنی که انجام تکالیف شرعی که مستلزم مشقت و تنگناست ، از گردن افراد برداشته میشود، اما اثبات وجود چنین شرایطی در یک نظم جنسیتی مردسالار بسیار دشوار است. برای قضات، اصل بر این است که زن باید تن به ثبات ازدواج بدهد و اراده او اثری در پایان زندگی مشترک نداشته باشد. گاه برخی قضات مستند به منابع شرعی میگویند، عسر و حرج زن وضعیتی است که منجر به خطر جدی جانی شود و کمتر از آن را نمیپذیرند. اما برخی قضات روشنبین همچنان که در این پرونده گفتهایم، هنوز هستند که مثلا نفرت شدید زن از شوهرش را که منجر به بذل حقوق میشود، از مصادیق عسر و حرج میدانند.
ماده ۱۱۳۰ قانون مدنی برخی مصادیق عسر و حرج را برشمرده است، از جمله ترک زندگی مشترک از سوی زوج، ضرب و شتم یا سوء رفتار مستمر غیرقابل تحمل، محکومیت قطعی زوج به پنج سال حبس یا بیشتر و... اما بهطور معمول راه سپردن زنان در مسیر طلاق، خود مشقت و تنگنا و دشواری و عسر و حرج دیگری است که ثمره اصرار جمهوری اسلامی بر حاکمیت بیچون و چرای مقررات متصلب فقه و شرع بر نهاد خانواده است.
در این پرونده قضات دیوان عالی کشور بهدنبال پافشاری قضات دادگاه تجدید نظر استان خراسان بر عدم تبعیت از رای دیوان، با صدور رای اصرار،ی گامی تازه برای از میان برداشتن سختیهای راه طلاق زنان برداشتند، اما فرهنگ و نظم مردانه حتی همین را هم به درستی تحمل نمیکند.
از بخش پاسخگویی دیدن کنید
در این بخش ایران وایر میتوانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راهاندازی کنید
ثبت نظر