close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

۱۵ ماهگی؛ بچه‌های کوچک من را می‌ترسانند

۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
مادران
خواندن در ۴ دقیقه
۱۵ ماهگی؛ بچه‌های کوچک من را می‌ترسانند

مریم دهکردی

در این غربت و تبعید آدم‌های کمی را داریم برای معاشرت. در میان همان اندک آدم‌ها زوج جوانی هست که شش ماه پس از ما فرزندشان به دنیا آمد. هر دو خانواده شادمان بودیم از اینکه بچه ‌ها با هم بزرگ می شوند و حتما هم بازی‌های خوبی خواهند شد. روزهای نوزادی شان هم هربار میرفتیم به دیدارشان یا آن‌ها به خانه ما می‌آمدند بچه ها توی کریرها مینشستند و با زبان بینالمللی قان و قون اختلاط می کردند. یا در رقابتی نفس گیر سعی می کردند روی زمین سینه خیز جلو بروند و اسباب بازیهایشان را بردارند.

تا یک سالگی پسرک و شش ماهگی دوست کوچکش اوضاع عالی بود یکی دوماه بعد از یک سالگی، برای اولین قرار بازی بچهها دوستان را به خانه دعوت کردیم. ذوق زده اسباب بازیهای بی خطر را در دسترس گذاشتم و شام سبکی بار گذاشتم. مهمان‌ها که آمدند پسرک را بغل کردم و به استقبالشان رفتم. در بدو ورود اما به محض اینکه چشم پسرک به موجودی شبیه به خودش اما کمی کوچکتر افتاد رویش را برگرداند. سرش را گذاشت زیر بغلم و بنای گریه گذاشت. از طرف دیگر همبازی کوچولوی پسر با شوق و ذوق دست و پا می زد میخواست از بغل مادرش بگریزد و به سمت پسرک بیاید. از او اشتیاق و از فرزند ما انکار و فرار.

دردسرتان ندهم. تمامی ساعتهای آن ملاقات اینطوری که گذشت که یا بچه به بغل در اتاق دیگری سعی می کردم اشک بچه را بند بیاورم یا به همراه مادر همبازی کوچک سعی در آشتی دادن این دو باهم داشتیم. تلاش ناکامی که تا وقت به خواب رفتن پسرک از فرط گریه ادامه یافت.

نگران بودم. پیشتر پسرک هیچگاه چنین رفتاری در مواجهه با کسانی که در خیابان دیده بودیم نشان نداده بود. اما خوب که فکر کردم دیدم تا پیش از این هیچوقت با بچههای کوچکتر از خودش مواجه نشده و این واکنش‌ها شاید به همین دلیل باشد.

من میدانستم اولین دوره ترس طبیعی کودکان از سن ۶ تا ۸ ماهگی رخ می دهد. در این سن کودک از افراد ناآشنا می‌ترسد و با دیدن چهره‌های ناآشنا احساس ناراحتی می‌کند و خود را به مادر می‌چسباند و حتی رویش را از افراد غریبه برمی‌گرداند. پسرک از این دوره گذشته بود. در جستجوهایم برای دلیل ترس‌ها به این موضوع برخوردم که دومین دوره ترس طبیعی در کودکان وقتی اتفاق می افتد که شروع به راه رفتن می کنند. زمانی که کودک احساس استقلال می‌کند و از مادر جدا می‌شود و به محیط‌های تازه و ناشناخته پا می‌گذارد و به‌دلیل نداشتن تجربه و برخورد نداشتن با محیط تازه احساس ترس می‌کند.

یک مشاور کودک هم نکته دیگری در مورد رفتار پسرک به من گوشزد کرد.  اینکه در بچه‌های زیر ۲ سال، محرک‌های ترسناک می تواند صدای جیغ و داد، رعد و برق، هیجانات مثبت و منفی از اطرافیان یا والدین با بچه های دیگر باشد بنابراین می توانستم نتیجه بگیرم جیغ های از سر ذوق همبازی کوچک دلیل این ترس است.

ما یعنی والدین دو کوچولوی همبازی از هم گریزان تصمیم گرفتیم همدیگر را با حضور بچه ها بیشتر ببینیم تا واکنش هایشان برای هم عادی شود. قرار بازی دوم خانه آن‌ها بود. من دو سه اسباب بازی محبوب پسرک را در کیفم گذاشتم و همراه بردم تا اگر مشکلی پیش آمد نجات بخش باشند. این نوبت با آرامش بیشتری برگزار شد. پسرک روی زمین نزدیک به من بازی میکرد و تا مادامی که همبازیاش نزدیکش نشده بود، آرام بود. یکی دوباری هم از سر مهر وقتی در آغوشش گرفتم و همبازی اش هم در آغوش مادرش بود دست نوازش به سر و روی همبازی کشید اما به محض اینکه از بچه صدایی درمیآمد از هر جا که بود دو پا داشت و دو پا قرض می کرد و به من پناه می برد.

تلاشهای من و پدرش روزهای زیادی ادامه داشت. تصمیم داشتیم برای مقابله با این ترس پیش از آنکه بغرنج شود چاره اندیشی کنیم و چه چیزی بهتر از محلهای بازی بچهها. پسرک را میبردیم به پارکهای اطراف و اجازه میدادیم برای خودش روی چمن چهار دست و پا راه برود و قدمهای ترسان و لرزان اولش را بردارد. بچهها را در حال بازی ببینید و صدای جیغ و فریادهای از سر شوقشان را بشنود.

توی پارک اوضاع بد نبود. صداها در سر و صدای محیط گم می شدند و کودک ما هم هراسی نشان نمیداد. مرحله بعدی اتاقهای بازی عمومی در مراکز خرید بود. یکی دو بار اول حاضر نشد وارد شود. چسبید به یقه من و گریان خواست که از آنجا دورش کنم. در یکی از نوبتها کودکی تقریبا هم سن و سال خودش کمی بزرگتر مشغول بازی با یکی از وسایل روی دیوار نصب شده بود. فرزندم  روی دو زانو خودش را رساند به اسباب بازی جذاب روی دیوار و در کنار پسرک مشغول بازی شد. هر بار که بچه غر و لند میکرد پسرک کناره میگرفت اما اندکی بعد دوباره مشغول میشدند. نیمساعتی بیاینکه صدایی بینشان رد و بدل شود بازی کردند.

چند نوبت دیگر هم پسرک را به جاهایی مشابه بردیم و اجازه دادیم در کنار بچههای دیگر بزرگتر و کوچکتر بازی کند. حالا اوضاع خوب شده و داریم از آن سر بوم میافتیم. ترسها، جای خودشان را به میل و اشتیاق به بازیهای دستهجمعی داده اند و اینبار صدای گریه و فغان پسرک به وقت خارج کردنش از اتاقهای بازی تا دقایقی شنیده میشود. حالا باید فکری برای این بکنیم که پسرک مفهوم زمان بندی برای هر کاری را درک کند.

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

ویدیو

انتقاد آیت‌الله خامنه‌ای از «ولنگاری زبانی» در ترانه‌ها

۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
خواندن در ۱ دقیقه
انتقاد آیت‌الله خامنه‌ای از «ولنگاری زبانی» در ترانه‌ها