close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

تعمیدیان غریب:جستاری درباب اهمیت و شناخت صابئین مندایی (بخش اول )

۲۲ خرداد ۱۳۹۳
اندیشه
خواندن در ۱۷ دقیقه
تعمیدیان غریب:جستاری درباب اهمیت و شناخت صابئین مندایی (بخش اول )
تعمیدیان غریب:جستاری درباب اهمیت و شناخت صابئین مندایی (بخش اول )
تعمیدیان غریب:جستاری درباب اهمیت و شناخت صابئین مندایی (بخش اول )
تعمیدیان غریب:جستاری درباب اهمیت و شناخت صابئین مندایی (بخش اول )
تعمیدیان غریب:جستاری درباب اهمیت و شناخت صابئین مندایی (بخش اول )

نخستین دیدار

مهماندار قطار به شیشۀ کوپه می زند: "آماده باشید! قطار تا ده دقیقه دیگر به اهواز می رسد". تکانی به خودمان می دهیم، کوپه و لوازم سفر را مرتب می کنیم و در انتظار رسیدن به اهواز می مانیم. ساعت حدود 9 صبح است، قطار در ایستگاه اهواز توقف می کند و ما پا به ایستگاه بدون سکوی اهواز می گذاریم. به سوی بیرون ایستگاه حرکت می کنیم. رانندگان تاکسی همهمه ای شگرف راه انداخته اند، گویی گنجشک ها یا بلبلانی اند روی شاخۀ درخت!

مختصری استراحت می کنیم و در این بین دنبال سرنخی هستیم از مندائیان، پیروان فراموش شدۀ حضرت یحیی ( به سیاق مندائیان: یهیی یهانا). بالاخره جستجو ها به بار می نشیند و وعدۀ ملاقاتی با شیوخ مندائی می دهند. به دیدارشان می رویم. در لباسی سفید و با عمامه ای بر سر در کنار کارون مشغول نیایش و اجرای نماز صبحند. اجازه می خواهیم تا اگر بشود چند عکس از آنان بگیریم. با محبت و روی خوش می پذیرند. کنارۀ کارون عبادتگاه آنان است. نیایشگاهی که در خاطر ایرانیان خاطره ها دارد. شب های کارون و ترانۀ مشهور نعمت آغاسی، خون شهدای 8 سال جنگ، عبادت پاک مندائیان، لنچ های سرگردان و بلم های کشیده، همه و همه نقش خیال می زنند و خاطره ای را در گوشه ای زنده می کنند. اما کارون که به اعتبار محل نیایش بودنش، رودی مقدس به حساب می آید به تلی از زباله تبدیل شده است. رنج کارون زمانی بیشتر به چشم می آید که می بینی هموطنان مندائی ات در میان این زباله ها شستشو می کنند و به نیایش می ایستند. دردی جانکاه روح را خراش می دهد و پرسشی ذهن را درگیر می کند: "ای مسلمانان خوش دارید که دیگران با مسجد و عبادت گاه شما چنین کنند که شما با نیایش گاه این بندگان خدا چنین کرده اید؟ اصلا عبادتگاه نه، چرا با طبیعت، این جلوۀ زیبایی خداوند چنین می کنید؟"

نیایش آنان پایان می پذیرد. به سراغشان می رویم و سر صحبت باز می کنیم. از آدابشان، از سمت و سوی نیایششان، از اوراد و اذکارشان و ... می پرسیم. با خوش رویی پاسخمان را می دهند. لحظۀ وداع با آنان است. بزرگشان از راه می رسد و جمله ای بس دلنشین می گوید:" شما و من شناسنامه ایرانی داریم؛ شما و من متولد این خاکیم؛ شما و من اهل این سرزمینیم؛ بر ماست که به مراکز دینی همدیگر برویم و دور از هر تعصبی دین هموطنان خود را بشناسیم. چرا که در نهایت، شناخت درست و دوستی است که در بین ما می ماند".

در ایستگاه قطار اهواز در انتظار حرکت به سوی تهرانیم، هنوز صدای آن شیخ در گوش می پیچد: "برماست که دین هموطنان خود را بشناسیم". به تهران رسیده ایم. سوار تاکسی می شویم. در تاکسی هنوز صحبت از مندائیان است. راننده حرف های ما را قطع می کند: "جناب! ببخشید! این قومی که از آن ها حرف می زنید ایرانی اند!؟ این ها کجا زندگی می کنند؟" سئوال راننده دوباره نجوای شیخ را در ذهن تداعی می کند و پرسشی سخت ذهن را به چالش می کشد: چرا ما این قدر از هم دور شده ایم؟

آن چه در پی می آید، در حد توش و توان نگارنده و حوصلۀ خوانندگان، مدخلی است بر دین فراموش شدۀ مندائی. دینی که بخش بزرگی از تاریخ و تفکر ما را شکل داده و اکنون پیروانش در اهواز می زیند و به عبادت بر می خیزند.

داستان آفرینش

مندائیان خود را پیرو یحیی پیامبر می دانند. اما به طور کلی، نسب دینی خود را به حضرت آدم می رسانند. مطابق آموزه های کتاب "گنزا ربا" (متن مقدس دین مندا)، خداوند اُثرا (فرشته) ای به نام "هیبل زیوا" را مامور ساختن عالم خاکی و حیات می کند:

"برو مقهور کن ظلمت را و اسراری که از آن شکل گرفته اند. جامد کن زمین را و بگستران آسمان را؛ و قرارده در آن ستاره ها را. اعطا کن درخشش به آفتاب و روشنی به ماه و درخشندگی به همه ستارگان. اعطا کن مزه خوب به آب و درخشندگی به آتش و تولید کن میوه ها و انگورها و درخت ها را که در عالم جلوه کنند. به وجود آیند حیوانات اهلی و ماهیان و پرندگان بالدار از هر نوع مذکر و مونث که برای خدمت به آدم و همه نسلش باشند. به وجود آور مرد و زن که نامشان آدم و حوا باشد. بعضی از ملائک [که از جنس] آتش [اند] در مقابل آدم خادم باشند. هرکس که از کلامت منحرف شود در آتش شعله ور گرفتار خواهد شد.... خواهند آمد آب های حیات و با آب های کدر آمیخته خواهند شد. با بوی آب حیات همه عالم جلوه می کند. ایجاد شوند چهار باد خانه و هوا بر آن ها می وزد. حرارت بوجود آید در همه بدن ها و میوه ها و درختان و منتشر شود و خوراک در عالم خورده شود....و به امر خداوند حیوانات اهلی و حیوانات وحشی از همه نوع بوجود آمدند و از خاک و سرخی و ریزش (مایع) و دُردهای ابرها و باد و آتش و آب و تخم و خون و صفرا و اسرار این عالم آدم و حوا ساخته شدند و به قدرت مالک اعلی نور نشمتا (روح، روان) به بدن آدم و حوا وارد شد". (به نقل از ترجمه فارسی "گنزا ربا"، انجمن صابئین مندائی، با کمی تصرف، تمامی نقل قول ها از کتاب "گنزا ربا" از همین منبع است).

فرشته یا به سیاق مندائیان اُثرا "هیبل زیوا"، در واقع همان مَلِک مقرب، جبرئیل فرشته (به تعبیر مندائی: گبرئیل رسول) است. در متون مقدس مندائی او به این دو نام شناخته می شود. جبرئیل یا همان هیبل زیوا که در سمت راست خداوند جایگاه دارد، مأمور سامان دادن به اوضاع جهان و رابط میان خداوند و مخلوقات است. پس از آن که جهان به ارادۀ خداوند و فعالیت هیبل زیوا آفریده می شود، آدم و حوا در سرزمینی به نام "سرندیپ" زندگی خود در عالم خاکی را می آغازند. مطابق برخی از روایات، سرزمین "سرندیپ" در تبت قرار دارد. به ارادۀ الهی، آدم و حوا هزار سال در این جهان می زیند و از نسل آنها ابنا بشر متولد می شوند. سپس با مرگ آدم و حوا او و بقیۀ نسلش به جهان نور باز می گردند. اما از این نسل، دو انسان به نام های "رام" (مرد) و "رود" (زن) باقی می مانند. از زمان آدم تا رود سی دوره طی می شود. دورۀ رام و رود، دومین مرحله از حیات و خلقت بشر است. پس از آن عالم در آتش شعله ور می شود و پس از گذشت 25 دوره، "شوربا" (مرد) و "شرهابییل" (زن) به وجود می آیند. پس از آن 15 دوره بر زمین می گذرد و طوفانی بزرگ عالم را فرا می گیرد. این همان طوفان نوح است.

کشتی نوح 11ماه بر آب شناور می ماند. نوح پیامبر پس از گذشت 12 ماه و 12 روز در می یابد که دوباره آرامش بر جهان حاکم شده است. کلاغ را می فرستد تا خشکی را بیابد. اما کلاغ می رود و از او خبری نمی آید. سپس نوح پیامبر کبوتر را می فرستد. کبوتر می رود و می بیند که کلاغ مشغول خوردن اجساد است. همین طور درخت زیتون را می بیند که بر کوه "قاردون" روئیده است. شاخه ای از زیتون را نزد نوح می برد. به نوح می گوید: کلاغ روی اجساد نشسته و از آنان می خورد". نوح کلاغ را نفرین می کند و به کبوتر برکت می دهد. پس از توقف کشتی آنان به خشکی پا می گذارند و برای مردگان "دُخرانی" (طعام آمرزش مردگان) درست می کنند. بر اساس تقویم مندائی، این روز مطابق است با یکم ماه سرطانا (سال گذشته برابر بود با 25 آذر) که از آن با نام روز "ابوالهریس" یاد می شود. از این رو، مندائیان این روز را گرامی می دارند و با انجام مراسم و پختن "لوفانی"(طعام مغفرت برای درگذشتگان) و "دخرانی" از اجداد و درگذشتگانِ خود یاد می کنند.

پس از مرگ نوح تا زمان ساخت شهر پرشکوه اورشلیم 6 دوره می گذرد. هزار سال به کامروایی و کامیابی سپری می شود تا نوبت به پادشاهی سلیمان، پسر داود می رسد. اما سلیمان که از شکوه و جلال خود مغرور شده از فرمان خداوند سر می پیچد و خدا حکومت را از او باز می ستاند. پس از سلیمان، "امشیها" نبی یهودیان اعلام نبوت می کند. دیوان و فرشتگانی که در خدمت سلیمان بودند به او می پیوندند و در راهش می جنگند. هفت سرور کیهان (هفت سیاره) بر رفتار و اعمال فرزندان عالم نفوذ می کنند و از اعمال آنان بدی می زاید. "انبو"، سرور کیهانی سوم (رجوع کنید به پی نوشت 4) دوباره و در شکلی پوشیده از آتش ظهور می کند و مردم را به سوی خود فرا می خواند. او به دروغ می گوید "من رسول اول هستم. من هیبل زیوا هستم" از من پیروی کنید. در زمان حکومت "پالطوس" پادشاه بر اورشلیم، اثرائی به نام "اُنش" پا به زمین می گذارد تا فریب های "انبو" را باطل و پاکی را بگستراند. خصوصیات او شبیه مسیح پیامبر است. "گنزا ربا" خصوصیات او را چنین بر می شمرد:" بیماران را شفا، کوران را بینا و جذامیان را مداوا، شکستگان و لنگان را بر می خیزاند و سلامت راه رفتن می دهد. زبان بسته ها و لال ها را به تکلم و سخن گفتن در می آورد؛ و مرده ها را زنده می کند."

در زمان حضور انش اثرا، 360 پیامبر یهودی در شهر اورشلیم ظهور می کنند و به نام خدای متعال شهادت می دهند. سپس انش اثرا از این عالم می رود و از چشم فرزندان آدم مخفی می شود. با رفتن او اورشلیم ویران می شود. یهودیان تبعید می گردند و در شهرها پراکنده می شوند. سپس انشی به نام "اهماطا" ظهور می کند. او با صدایی بی صدا اعلام می دارد که بدی ها زیاد می شود اما هرکس که بر راه راست باشد نجات خواهد یافت.

پیامبران صابئین مندایی

در بخش قبل، خلاصه ای از داستان خلقت و آفرینش را از لابه لای سطور "گنزا ربا" نقل کردیم. صابئین خود را پیروان یحیی پیامبر می دانند. به نظر آنها، یحیی آخرین پیامبر است. بنابراین، به عقیدۀ مندائیان که خود را دینی مستقل در ساختار ادیان توحیدی و ابراهیمی می دانند، در طول تاریخ تنها چهار پیامبر برای قوم آنان نازل شده است. پیامبر اول آدم ابوالبشر، پیامبر دوم نوح، پیامبر سوم سام و پیامبر چهارم یحیی تعمید دهنده است. آنان خود را از نسل مستقیم آدم ابوالبشر می دانند. به باور آنان، کتاب مقدس "گنزا ربا" (به تعبیر دیگر صُحُف آدم) در اصل متعلق به حضرت آدم بوده و پس از دست به دست گشتن میان پیامبرانی چون نوح به دست یحیی رسیده و آنان مستقیما پیرو کتاب مقدس آدم ابوالبشر هستند. بنابراین، "گنزا ربا" نخستین کتاب مقدس بشریت به حساب می آید. براساس شواهد و متون تاریخی، یحیی فرزند زکریا معاصر عیسی مسیح بوده و او را تعمید داده است. اما بر اساس برخی از متون مندائی، او کیش مستقلی داشته و راهی جدا از مسیحیت را دنبال کرده است.

آفرینش یحیی پیامبر

نام یحیی در قرآن (15 آیۀ اول سورۀ مریم، آیات 89 و 90 سورۀ انبیاء و آیات 37 تا 41 سورۀ آل عمران )، تورات و انجیل ذکر شده است. میان این روایت ها اختلافاتی وجود دارد، اما کلیت ماجرا یکی است. با این حال، روایت متون مندائی از یحیی، از بسیاری جهات تفاوت های آشکاری با روایت سه متن مقدس دیگر دارد. چنان که مشهور است، یحیی فرزند زکریا یکی از پیامبران بنی اسرائیل است. مادر یحیی نیز خواهر بزرگتر مریم مادر عیسی مسیح است. زکریا که پیر و فرتوت شده از خداوند طلب فرزندی می کند. ندا می آید که درخواست او اجابت شده و از نشانه های ولادت این فرزند آن است که زکریا سه روز با هیچ کس سخن نخواهد گفت. سرانجام یحیی متولد می شود و مطابق آیۀ 12 سوره مریم از همان کودکی صاحب مقام نبوت بوده است. در مورد روایات فوق، سه متن مقدس قرآن، تورات و انجیل کم و بیش همداستانند، اما منابع مندائی روایت دیگری ارائه می کنند که مثل تمامی قصص انبیا (به خصوص پیامبران صاحب شریعت) با رازها و خواب ها و اسطوره ها گره خورده است.

ساحت دو وجهی یحیی پیامبر

 به باور مندائیان قوم آنان بر اثر ظلم و جور قوم یهود آواره می شود و و چون بسیاری از پیروان این آئین از بیم جان، به ظاهر تغییر دین داده یا زیر شکنجه جان سپرده بودند؛ دین مندا در خطر انقراض قرار می گیرد. اما درگذشتگان پاک و راستین این آئین که پس از مرگ به عالم نورانی (آلمادنهورا) وارد می شوند، نزد فرشتگان مقرب زبان به شکایت می گشایند و از ظلم و خطر انقراضی که در کمین دین مندا نشسته، شکایت می کنند. در این هنگام، اثرایی به نام "ماری ادربوثا" درخواست درگذشتگان دین مندا را به ملکی مقرب به نام "ملکا مندا دهیّی" ابلاغ می کند و به خواست و اراده پرودگار، نطفۀ یحیی در عرش بسته می شود و در حیات زمینی وارد رحم مادر او می گردد.

با بستن شدن نطفۀ یحیی پیامبر، پیشوایی دینی به نام عازار و خواب گذاری یهودی، در خواب می بینند که همسر زکریا صاحب فرزندی شده که با تولد او تغییراتی در دین یهود به وجود خواهد آمد و او از یهودیان خواهد خواست که توبه کنند و به راه او بگرایند. عازار یهودی به خانۀ زکریا می رود و او را از ماجرا خبر می کند و از زکریا می خواهد تا حقیقت را بگوید. زکریا ماجرا را کتمان می کند. اما پس از چندی به خانه عازار می رود و عازار می بیند که نوری زکریا را در برگرفته است. این نور، نور الهی بوده که از تولد یحیی خبر می داده است. نوری که زکریا را دربرگرفته با نوری که عبدالله (پدر پیامبر اسلام محمد) را در هنگام ولادت محمد پیامبر احاطه کرده بود، شباهت دارد.

داستان آفرینش یحیی پیامبر شباهت های فراوانی با داستان آفرینش دیگر پیامبران و ساحت دو وجهی زندگی آنان دارد: یکی ساحت روحانی و نورانی، چنان که مطابق برخی از احادیث اسلامی، روح و نور محمد پیامبر پیش از حیات خاکی اش آفریده شده بود، و دیگری ساحت زمینی و انسانی. افزون بر این، یحیی که از کودکی به مقام نبوت می رسد؛ در واقع پیش از آغاز زندگی زمینی خود توسط پدر و مادری آسمانی یعنی "مندا دهیّی" و "ماری ادربوثا" تعلیم می بیند و تعمید می شود، سپس توسط اُنش اثرا به عالم خاکی می آید و دعوت خویش را که همان احیای تعمید (رسم فراموش شده یا در حال انقراضی که توسط آدم ابوالبشر پایه گذاری شده بود) و هدایت صابئین است، بر عهده می گیرد.

از خود یحیی پیامبر کتابی با نام "در اشا ادیّهیا" (تعالیم یحیی) وجود دارد که صابئین دستورات دینی و شیوۀ زندگی خود را از آن استخراج می کنند. کتاب دینی دیگری نیز به نام "سیدرا ادمصّبتا" وجود دارد که مندائیان اصول و دستورات تعمید را از آن استخراج می کنند. علاوه بر این، می توان به کتاب های "قلستا" (مجموعه قوانین)، "انیانی" (نمازها و نیایش ها) سیدرا اد مشماتا(کتاب روان آدمی)، اسفرملوشی (دینی و نجومی) هم اشاره کرد.بنابراین، دین صابئین صاحب کتابی مقدس همچون قرآن و تورات و انجیل است که "گنزا ربا" نامیده می شود. و 6 کتاب فرعی (در نسبت با "گنزا ربا") دارد که اصول شریعت و تعالیم دینی خود را از آن استخراج می کند.

یحیی پیامبر ازدواج می کند

در متون مقدسی همچون قرآن، تورات یا انجیل اشاره ای به ازدواج یحیی پیامبر نشده است. این عدم اشاره تا آن جا بوده که بسیاری در روایت قصص انبیا به این نتیجه رسیده اند که یحیی پیامبر صاحب همسر و فرزندی نبوده و به شهادت رسیده است. اما متون صابئین مندائی روایتی دیگر به دست می دهند. مطابق این روایات، یحیی پیامبر نه تنها ازدواج کرده بلکه فرزندانی هم داشته است. در واقع، ابتدا به این علت که یحیی زاهد پیشه بوده، پیروانش نیز همچون او از ازدواج خودداری می کردند. اما یحیی پیامبر برای باقیماندن نسل صابئین مندائی ازدواج می کند تا پیروانش هم به ازدواج تشویق شوند. نام همسر یحیی پیامبر "اَنهر" به معنای "نور" یا "نورانی" است. ثمرۀ این ازدواج 5 پسر به نام های "هندان"، "بهرم"، "انصاو"، "سام"، "شار" و 3 دختر به نام های "شارت"، "رحمات هیّی" و "انهر زیوا" بوده است.

یحیی و امام سوم شیعیان حسین

مطابق روایت متون مندائی، یحیی فردی زاهد بوده و در زمان پادشاهی به نام "هردوش" می زیسته است. هردوش که پس از مرگ برادرش "فیلبوس" همسر او را اختیار کرده بود، در پی ازدواج با دختر برادر خود برمی آید که دختر خواندۀ خود او نیز بود. بنابراین، برای گرفتن اجازۀ شرعی یحیی را فرا می خواند تا او فتوا به این کار دهد. یحیی سر باز می زند و پادشاه را از این عمل بر حذر می دارد. "هردوش" فرمانِ زندانی کردن یحیی و سپس جدا کردن سرش را صادر می کند. سر یحیی را بر طشت طلا می گذارند و "هردوش" سر او را به دختر می دهد و اعلام می دارد که راه برای وصال باز شده است. بسیاری این ماجرا را همسنگ داستان کربلا و جدا شدن سر امام سوم شیعیان، امام حسین، می دانند. از این رو، برخی از مفسرین شیعۀ قرآن (مانند تفسیر نمونه) نخستین آیۀ سورۀ مریم را که با حروف مقطعه،" کهیعص"، آغاز می شود بر اساس داستان یحیی و امام حسین به شکل زیر تفسیر می کنند: "ک" اشاره دارد به کربلا، "ه" اشاره دارد به هلاکت، "ی" اشاره دارد به یزید، "ع" اشاره دارد به عطش امام حسین، "ص" اشاره دارد به صبر و استقامت حسین و یارانش. مجلسی بنا به حدیثی که سندش را به امام باقر و امام صادق می رساند، می نویسد: "قبل از یحیی کسی به نام او نامیده نشد، چنان که قبل از امام حسین علیه السلام کسی به نام او نیامد...".

اما اگر از اسناد مکتوب در دیگر ادیان صرف نظر کنیم، خود صابئین مندائی از ماجرای مرگ پیامبرشان یحیی روایت دیگری دارند. به عقیده آنان یحیی هرگز به شهادت نرسیده بلکه آن کسی که کشته می شود، فردی شبیه به او بوده است. یحیی که برای اجرای مراسم تعمید به کنار رودخانه رفته بوده، با پسرکی مواجه می شود که از او درخواست تعمید می کند. یحیی به آب می رود و در پس او پسرک نیز به آب وارد می شود. اما آب در برابر پسرک خود را پس می کشد و به عقب می رود. یحیی از این کار متعجب می شود و چند بار از آب بیرون می رود و به آب می آید اما همان داستان تکرار می شود. سرانجام، درمی یابد که آن پسرک پدر آسمانی او " ملکا مندا دهیّی" است که خود را به آن شکل درآورده است. یحیی با لمس کردن بدن پدر خویش کالبد انسانی را ترک می کند و همراه با پدر آسمانی خود به عالم نور باز می گردد. از این رو، صابئین مندائی معتقدند که پیامبرشان هرگز کشته نشده بلکه با ترک بدن مادی به زندگی جاودانۀ خود در عالم نور ادامه می دهد. آرامگاه یحیی پیامبر در سوریه واقع شده و صابئین احترام خاصی برای آن قائلند.

ادامه دارد.... 

 ۱- واضح است که این دوره های زمانی جنبۀ اسطوره ای دارد و آن را نمی توان بر اساس زمان مکانیکی و فیزیکی فهمید.

۲-   کبوتر و شاخۀ زیتون نماد صلح است. در واقع، نماد صلح کبوتر و شاخه زیتون از داستان نوح پیامبر برگرفته شده است.

۳-   ماههای مندائی عبارتند از:1. امبرا 2. تورا 3. سلمی 4. سرطانا 5. اریا 6. شمبلتا 7. قینا 8. ارقوا 9. هطیا 10. گویا 11. دولا 12. نونا.

۴-   خوراک لوفانی و دخترانی شبیه حلیم است و مواد تشکیل دهندۀ آن عبارتند از : گندم پوست کنده، نخود، عدس، ماش، لوبیا چشم بلبلی، باقلای پوست کنده و برنج. برای پختن دخرانی باید این مواد را با آب رودخانه شست.

۵-   نام این هفت سرور کیهان چنین است : 1.شامش که پیروان او عیاش و بندۀ زر و سیم اند و بندگان خدا را به سوی عبادت شامش (خورشید) و سرا (ماه) دعوت می کنند. 2. روها اد قدقچا که به نام های استرا، لیوث، اَمامیت نیز خوانده می شود. طرفداران او حماقت، هرزگی، فحشا، شهوت و جادو را ترویج می کنند. 3. انبو گرایش به وحدانیت را مردود می شمارد و خود و پیروانش مردم را آوارۀ کوه و بیابان می کنند. او خود را صاحب درخشش و شوکت می داند اما در واقع این درخششِ حماقت اوست.4. سین که صاورییل هم خوانده می شود. 5. کیوان که با ندبه و گریه، دانش بد در قلب فرزندان آدم می اندازد. 6. بیل. 7. نیرغ که خود و پیروانش بر مردم هجوم می آورند، آنها را پاره پاره می کنند و خونشان را بر زمین می ریزند.

۶-   داستان ملاقات های پیامبران با فرشتگان یکی از ارکان اصلی قصص انبیا و روایت های فرا-تاریخی در زندگی آنان است که در اسطوره شناسی و پدیدارشناسی ادیان اهمیت بسزایی دارد. نمونۀ دیگری از این دیدارها را می توان در ملاقات پیامبر اسلام با جبرئیل دید که خود را به شکل جوانی عرب درآورده بود.

ثبت نظر

ویدیو روز

ویدیو فیفا برای معرفی تیم ملی فوتبال ایران

۲۲ خرداد ۱۳۹۳
ویدیو فیفا برای معرفی تیم ملی فوتبال ایران