زنی که نمیخواست الگویاش فاطمه زهرا باشد. (بخش دوم)
اگر ماجرا با همان روند و شدتی که شروع شده بود پیش میرفت، بیشک باید «محمد هاشمی» استعفا میداد. زیرا او در جنگ قدرتی، مدیریت صدا و سیما را تصاحب کرده بود و مخالفاناش ساکت نمینشستند. برای همین در موقعیت بسیار بدی قرار گرفت و فوری به تکاپو افتاد تا بتواند جلوی زندان رفتن متهمان را بگیرد. خودش چندی پیش در مصاحبهایی در اینباره گفته بود:
««روز ولادت حضرت زهرا بود. اون برنامهساز از مردم سوآال میکرد.، همین الان هم از این سوالات میکنند به مناسبت،.»
به گفته او، برنامهساز پرسیده بود: ««میدونی امروز چه روزیه؟»
مصاحبه شونده پاسخ داده بود: «.بله.»
:روز چیه؟
«روز ولادت حضرت زهرا...».
هاشمی در یک مصاحبه تصویری میگوید: «از یک خانمی، جوانی، سوال کرده بودند آیا حضرت زهرا الگوی شما است؟ ایشان در جواب گفته بود: نه، حضرت زهرا خیلی خوبن اما مال ۱۴۰۰ سال قبلن، ما نمیتونیم مثل ایشون باشیم.، من الگوم مثل خانم اوشینه». خب این از رادیو پخش شد. حالا زنده بود یا برنامه قبل بود، نمیدونم ولی از رادیو این برنامه پخش شد. به امام گزارش دادند که آقا! رادیو آمده به حضرت زهرا توهین کرده.»
بعد هاشمی در مورد تعداد دستگیرشدگان توضیحاتی میدهد و حاشیههای دیگری پیش میکشد تا میرسد به پایان ماجرا:
«من پا شدم از دولت مستقیم رفتم دفتر امام، جماران خدمت امام. یک نامهایی هم تهیه کردم. خدمت امام گفتم که آقا! من مسوول صدا و سیما هستم. اگر خطایی هم شده، من باید پاسخگو باشم. اگر این بچهها محکومیتشان عملی بشه و احکام در موردشون اجرا بشه، دیگه نمیشه رادیو و تلویزیون رو اداره کرد. کارمندا دستشون به کار نمیره. بنابراین من از شما درخواست دارم شما من رو مجازات بکنید، اونا رو رها بکنید. امام فرمودن به من تو بنویس، من عفو میکنم.»
از میان بازداشت شدگان، «محمد عرب مازار یزدی» را به دلیل این که اولین مدیر «گروه دانش» رادیو بود و من مسابقه «دانش و هوش» را در این گروه میساختم، بیشتر از بقیه میشناختم و بینمان رفت و آمد خانوادگی هم برقرار شده بود.
البته سالهای زیادی از او خبر نداشتم تا این که برادر او، «علی عرب مازار» را شبی در بند هشت زندان «اوین» دیدم. عرب مازار در انتخابات ۱۳۸۸، مشاور «میرحسین موسوی» بود که دستگیر و به یک سال زندان محکوم شد اما با وثیقه بیرون بود. در سال ۱۳۹۴ که در بند هشت زندان اوین بودم، او را برای اجرای حکم آوردند و یک شب هماتاق بودیم و فردای آن شب به بند هفت که نسبتا بهتر بود، منتقل شد. در همان یک شب، خاطرات گذشته با برادرش محمد را مرور کردیم.
دیگر پس از آن هم خبری از آنها ندارم. در زمانی که ماجرای «اوشین» اتفاق افتاد، محمد عرب ارتقای شغلی پیدا کرده و به مدیریت پخش رادیو رسیده بود. او همان زمان تعریف کرد که موی سرشان را تراشیده و به شدت ترسیده بودند و تصور نمیکردند به این سادگی خلاص شوند. اما اقدامات هاشمی موثر واقع شد و بالاخره با عفو آزاد شدند.
در نامه موسوی اردبیلی که در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۶۷ خطاب به آیتالله خمینی نوشته بود، آمده: «درباره محکومیت مسوولین چهارگانه پخش الگوی زن، من با قاضی محکمه صحبت کردم. جرم آنها تسامح و سهلانگاری در انجام وظیفه خطیری است که در عهده دارند و از نظر قضایی با توجه به حساسیت مسوولیت، مجازات نامتناسب نیست. ولی گفته میشود این افراد خدمتگزاران خوبی هستند و قرینهای بر سوء نیت موجود نیست و این ایام هم به وجود آنها نیاز است. به نظر میرسد این برخورد موجب تنبه آنان شود که دیگر این قبیل سهلانگاریها تکرار نشود. بنده درخواست عفو آنها را از همه مجازاتهای تعیین شده در حکم از حضورتان دارم.»
همان روز در جواب این نامه نوشته شد: «بسمه تعالی. خدمت حضرت امام متن قرائت شد، فرمودند: عفو نمودم.»
این پاسخ منافاتی با اظهارت هاشمی ندارد اما محمد هاشمی به این عفو بسنده نکرد و وقت ملاقاتی گرفت و آنها را پیش آیتالله خمینی برد تا از یاس و سرخوردگیشان جلوگیری کند. اما آنچنان مایوس و سرخورده شدند که به مرور، همه از سازمان رفتند. البته از بازداشتشدگان، من تنها با آقای عرب دوستی و معاشرت داشتم؛ آن هم به دلیل این که مدیر گروه دانش بود.
میدانم محمد عرب همان سالها از سازمان رفت و دکترای حسابداری گرفت و اکنون دانشیار حسابداری «دانشگاه شهید بهشتی» است. کسی که گزارش را تهیه کرده بود را هم کموبیش میشناختم. اما متاسفانه الان نام او یادم نیست. ظاهرا مهندس «محمدرضا جعفری جلوه» آن روزها مدیر «گروه معارف اسلامی» بود که بازداشت شد. اگر چنین باشد، او تنها کسی است که در سازمان ماند و ترقی کرد.
ظاهرا خود این ماجرا به جایی نرسید اما تجربه خیلی خوبی شد برای بازسازی چهرهی آیتالله خمینی تا پیش از مرگش، که دوباره به عنوان رهبر مسلمانان جهان شناخته شود و اثر نوشیدن «جام زهر» را خنثا کنند.
چند روز بعد، هنوز ماه بهمن تمام نشده بود، در ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ (۱۴ فوریه ۱۹۸۹) با صدور حکم قتل «سلمان رشدی» توسط او، خمینی خانه روشنی کرد و دوباره نامش در ابعاد جهانی مطرح شد و فرصت برای تغییر «قانون اساسی جمهوری اسلامی» فراهم آمد. هرچند برای چندین دهه جمهوری اسلامی را با چالش بزرگی روبهرو کرد که هنوز اثرات آن از میان نرفته است.
نکتهای که در این ماجرا مغفول مانده، دختری است که در مصاحبه رادیویی، اوشین را الگوی خود معرفی کرده بود. همان روزها اعلام شد در جستوجوی دختری هستند که مصاحبه کرده بود. در واقع، حکم اعدامی اگر صادر میشد، برای او بود.
یک بار اعلام کردند که او دستگیر شده اما پس از آن هیچ خبری از او در جایی منتشر نشد. شایعهای در بین مردم نسبت به اعدام او رواج پیدا کرد اما احتمالا به تعهدی ختم شده و آزاد شده بود. این هم از ناگفتههای تاکنونی است. شاید روزی معلوم شود زن جوانی که در آن سالها نمیخواست فاطمه الگویش باشد و دنبال الگویی مانند اوشین بود، الان کجا است و چه میکند؟
برای دیدن اخبار و گزارشهای بیشتر درباره رسانه و خبرنگاری به سایت خبرنگاری جرم نیست مراجعه کنید: www.journalismisnotacrime.com
مطالب مرتبط:
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صدا و سیما -۱
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۲
خاطرات مصطفا عزیزی از فساد در صداوسیما- ۳
ثبت نظر