امیر پوریا
با مرگ «کرک داگلاس»، ششم فوریه ۲۰۲۰ به عنوان تاریخ اتمام یک نسل بزرگ از بازیگران سینما ثبت خواهد شد. بعد از درگذشت او، در پایان عمری که ۱۰۳ سال و دو ماه امتداد داشت، دیگر بعید است بتوانیم از بازیگران بازمانده از دوران طلایی سینمای کلاسیک امریکا و جهان که از دهه ۱۹۴۰ فعال بودند، فرد زنده دیگری پیدا کنیم.
شاید بتوان میراث کرک داگلاس را از دریچههای سینمایی گوناگون نگاه و مرور کرد. از آنجا که میان نقشهای او، از «ونسان ونگوگ» گرفته تا افسران نظامی امریکایی یا حتی فرانسوی، کارآگاهان خصوصی یا پلیس، نوازندۀ ساز بادی، قهرمان تراژدیهای یونان باستان یا تاریخ نژاد «وایکینگ»، بوکسور، کابوی، مرد عاشقپیشه و مرد خانواده، همه و همه یافت میشود، همتایان بسیار اندکی در آن سالها دارد.
دورانی بود که سینمای امریکا ژانرمحوری خودش را تثبیت میکرد و بازیگران مشخص به عوامل ثابت ژانرهای خاص بدل میشدند. اگر هم طیف تنوعی بین نقشهای هر کدام دیده میشد، از چارچوب معینی بیرون نمیرفت. «همفری بوگارت» هرگز نقش هنرمند و روشنفکر بازی نمیکرد و از «جان وین»، مرد مناسب ژانر ملودرام در نمیآمد. اما تنوع ژانر و قالب کلی نقش میتوانست در کار «برت لنکستر»، «گریگوری پک» و کرک داگلاس جاری شود.
این نامها که در دهههای میانی قرن بیستم ستاره سینما شدند و در عین حال تا پیش از ظهور متدیستهایی چون «مارلون براندو» و «جیمز دین»، ویژگیهای بازیگری چشمگیری داشتند، چنان به تاریخ پیوستهاند که زنده بودن و تازه درگذشتن یکی از آنها با هر معیاری موجب شگفتی میشود. این قدمت، عظمتی افسانهای خلق میکند که در سایه آن، گاه جزییات هرچند مهم زندگی ستاره، نادیده میماند؛ مثلا اگر بر روی رگ و ریشه یهودی خانواده داگلاس تاکید بیشتری میشد، امکان انتشار خبر فقدان او در رسانههای داخلی ایران محدودیت مییافت. یا اگر همه به یاد داشتند که خانواده او پیش از تولدش، از سرزمینی که امروز بلاروس نام دارد، به امریکا مهاجرت کردند و فرزند همین خانواده بعدها به یک قطب اعتباری-اقتصادی بزرگ در هالیوود دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ بدل شد، مکث بر این جنبه از بیوگرافی او میتوانست طعنهای به سیاستهای «دونالد ترامپ» در برابر مهاجرت به حساب آید. اهمیت عمری که به بلندای تاریخ سینما باشد، در همین است. دگرگونی، ملاکهای دورهها را نشانهگذاری میکند و تفاوت هنجارهای اجتماعی سیاسی دههها را به رخ میکشد.
داگلاس با نام اصلی «ایزور دنییلوویچ» و نامهای دیگری مانند «ایزادور» و «ایزی دِمسکی»، از اروپای شرقی برخاست اما در طول دوران کاری خود، همچون مظهری از مرد امریکایی موطلایی، مصمم و ورزیده شناخته شد. حفره مشهور روی چانه او که بارها موضوع شوخیها و دیالوگها بود، در ترکیب با استخوانبندی درشت فک و بازوان ورزیده، جلوههای آشنای همین مرد مصمم امریکایی را به نمایش میگذاشت.
در هالیوود آن دههها که از «جان فورد» تا «آلفرد هیچکاک» و «بیلی وایلدر»، بسیاری از فیلمسازان صاحب جایگاه در اصل از اروپا به امریکا مهاجرت کرده بودند و به اندازه خود امریکاییها حرمت و اختیار عمل داشتند، نشانههای عینی مهمتر از تبار بود. همانگونه که برای خود داگلاس، عملکرد کنونی و تخصص افراد، معیاری معتبرتر از توقف در سوابق ایدئولوژیک آنها به شمار میرفت.
به همین دلیل بود که داگلاس به عنوان ستاره و یکی از تهیهکنندگان فیلم «اسپارتاکوس»، هم جوان بریتانیایی کمتجربهای همچون «استنلی کوبریک» را بر کرسی کارگردانی یک محصول عظیم تاریخی حماسی امریکایی نشاند و هم نوشتن فیلمنامه را به «دالتون ترومبو» سپرد که از یک و نیم دهه پیش از آن بابت سابقه عضویت در حزب کمونیست، در لیست سیاه سناتور «مککارتی» قرار داشت.
شرح تلاش داگلاس و دیگران برای پایان بخشیدن به ممنوعیت کار «ترومبو» در فیلم «ترومبو» (محصول ۲۰۱۵) آمده است و همینها بار دیگر افسون عمر پر طول و دراز او را در ذهن مینشاند. وقتی از گذشتههای پنج شش دهه پیش فیلم میساختند، تمام آن سینماگران قدیمی چهره در نقاب خاک کشیده بودند به جز کرک داگلاس که میتوانست درباره درستی روایت فیلمی درباره آن قدیمها نظر بدهد.
برای هنر-صنعت سینما که میان هنرهای هفتگانه، جوانترین است، همچنان ۱۰۰ عددی بس حیاتی است. از ۱۰۰ سالگی سینما، ۲۵ سال گذشته و ۱۰۳ سال از این دوران را کرک داگلاس زنده و ناظر بوده است. او هرگز سلامت ذهن و حافظه خود را از دست نداد و در تمام سالهای ستارگی نیز با وجود حساسیتهای رایج در ستارگان، هنرشناس نیز بود.
از سویی، «آنتونی مان» را از کارگردانی فیلم «اسپارتاکوس» برکنار میکرد چون تصاویر قهرمانانه دلخواه او را نمیگرفت و از سوی دیگر بعد از خواندن رمان «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» (با ترجمه درستتر «یکی از فراز آشیانه فاخته پرید»)، حقوق آن را از «کن کیسی»، نویسنده خریداری کرد. حتی وقتی پنج ماه اجرای آن بر روی صحنه در برادوی در سال ۱۹۶۲ با موفقیت انتقادی چندانی روبهرو نشد، اعتقاد خود به عمق این رمان را از دست نداد. امتیاز آن را به پسر جوانش، «مایکل» سپرد و وقتی فیلم فراموش نشدنی «میلوش فورمن»، کارگردان اهل چک بر اساس همین رمان به موفقیتی رشکانگیز رسید، مایکل داگلاس در نقش تهیهکننده، مجسمه «اسکار» را در دست گرفت. بنابراین، اگر داگلاس خودش را چنان ستاره میدانست که در روزهای کارگردانی اسپارتاکوس توسط آنتونی مان، کاهش جلوهگری فیزیک و چهرهاش را تاب نمیآورد، این خودباوری چنان که ما در اطراف خود عادت داریم، کاذب نبود و از همان تشخیصی میآمد که به ماندگاری فیلم میلوش فورمن انجامید.
سال گذشته خورشیدی که «عزتالله انتظامی» بعد از ۹۴ سال و دو ماه زندگی از دنیا رفت، نگارنده در یادداشتی به مناسبت زادروز او که متاسفانه به آخرین زادروز زمان حیات وی بدل شد، نوشت: «به کارنامۀ بازیگرانی که ۱۰۰ سالگی را پشت سر گذاشتند، نگاه میکنم و میبینم ارزش قدمت و دوامشان جسارتاً بیش از هر فرد معمولی است. "دانیل داریو" که بزرگترین بازیگر زن نسل اول سینمای فرانسه بود و در دورۀ سینمای مدرن اروپای دهۀ ١٩۶٠، "کاترین دونوو" را "دانیل داریوی جدید" میخواندند، یا کرک داگلاس که دسامبر ٢٠١٧(آذر۱۳۹۶) ۱۰۱ سالگی خود را از سر گذراند، میراث زندۀ ۱۰۰ سال نخست سینما به شمار میآیند؛ نشانههای عزیزی از تداوم و بقای صاحب تصویرهایی از دل تاریخ؛ تصاویری که پس از آنان نیز همچنان زنده و باقی خواهند ماند.
این لطف و نعمت بزرگی است که صاحبان تصویرها نیز همپای خود تصویرها برای ما شیفتگان و پی گیران افسون تصویر و درام، بمانند و باشند؛ به هر قیمت و زحمتی.»
اما عمر آقای انتظامی تا ۱۰۰ سالگی دوام نداشت و این اتفاق در ایران به این سادگیها رخ نمیدهد. تازه، آقای انتظامی چنان نمونه ممتازی بود که هم از نظر طول عمر و هم با قدر دیدن در طول حیات، به شایستگی زیست. ولی به طور معمول و در سطوح دیگر، بازیگران ایرانی هرگز این عمر و این قدرشناسی را به خود نمیبینند. همین اواخر، خانم «شهلا ریاحی» در خلوتی غریبانه به خاک سپرده شد و بازیگری همچون «نوری کسرایی» که در سالهای جوانی و زیبایی، تنها جذابیت بصری شماری از فیلمهای جریان موسوم به «موج نوی سینمای ایران» بود، در کهنسالی و تنهایی از دنیا رفت و پیکرش را مدتی بعد در خانهاش یافتند. این در حالی است که بازیگران بیش از هر فرد فعال دیگر عرصه هنر در چشم مردمان عزیز میشوند. آنها که چنین در گوشه بمانند، وای بر احوال سایرین.
باید بدانیم با آن که این همه از زمان طولانی فعالیت هنری کرک داگلاس میگوییم، او نه چندان زود، بلکه از ۳۰ سالگی پا به عرصه نمایش گذاشت. خیلی زود نقشهای مهم گرفت اما حتی برای مشهورترین نقشهایش در وسترنهایی چون «آخرین غروب» و «جدال در اوکی کرال»، فیلم-نوآرهایی چون «داستان کارآگاه» و «از دل گذشته» و فیلمهای تاریخی اسپارتاکوس، «اولیس» و وایکینگها، کاندیدای جایزه اسکار نشد. هرچند برای این آخری جایزه بهترین بازیگر «جشنواره سنسباستین» اسپانیا را دریافت کرد.
برای «قهرمان»، «بد و زیبا» و «شور زندگی»، کاندیدای اسکار شد ولی برنده نشد. اما در ۸۰ سالگی و در سال ۱۹۹۶، اسکار افتخاری یک عمر فعالیت هنری را دریافت کرد. چه آن زمان و چه بعد از آن که هر سال زنده ماندنش به معنای بقای بخشی از میراث کمیاب سینمای کلاسیک بود، زادروزش همچون مناسبتی شکوهمند جشن گرفته شد و تا پیش از ۹۲ سالگی که اعلام بازنشستگی کرد، همچنان نقشهایی ویژه سن و پرسونای بازیگری او برایش مینوشتند و به وی میسپردند. آخرین فیلم سینمایی خود، «توهم»(Illusion) را در سال ۲۰۰۸ بازی کرد. پیش از آن، در فیلمی به نام «همش بین خونواده میگذره»، حاضر شد که پسر و نوهاش نیز در آن حضور داشتند و اساساً به طور اختصاصی، با حضور این سه نسل بازیگری از یک خانواده، شکل میگرفت.
در ایران، بازیگران به محض گذر از سن میانسالی، باید نگران بیکاریهای طولانی و توانفرسا باشند. افزون بر این، نبود امنیت شغلی، جشنوارهها و نهادهای رسمی و حتی صنفی عموما برای برپایی مراسم تقدیر و نکوداشت، به سراغ کسانی میروند که یا در محصولات تلویزیونی حضور پررنگی دارند و سازمان صداوسیما آنان را از خود و با خود بداند یا در همکاری با فیلمسازان و تولیدکنندگان فیلمهای مشهور به «ارزشی»، سوابق نسبی از خود به جای گذاشته باشند.
از یاد نبردهایم که دو بزرگداشت پیشکسوتها در بیست و هشتمین «جشنواره فیلم فجر»، به آقایان «مسعود کیمیایی» و «مهدی فقیه» اختصاص یافته بود. رنگ و ضرب تاثیر اولی بر سینمای ایران و تاریخ آن، بینیاز از شرح است. اما دومی به عنوان بازیگر زحمتکش و مهجوری از شهر شیراز، دفترچه سوابق چندان قطوری نداشت. چند ثانیهای در فیلم «داش آکل» کیمیایی، در یک مجلس سوگ ظاهر میشد و کسی آن کوششهای کوتاه قدیمی او را به یاد نمیآورد. بلکه به خاطر بازی در فیلمهای محصول حوزه هنری و مربوط به «دفاع مقدس» و نیز سریالهای تلویزیونی که روایت مطلوب سیستم از تاریخ ادیان را به خورد مردم میدادند، از او تقدیر میشد. اگر چنین بخت یا انتخابهایی در کارنامه بازیگری نباشد، فراموشی کمترین رنجی است که انتظار او را میکشد. همان سرنوشتی که از آقای «همایون» با نام اصلی «محمدعلی تبریزیان» تا خانم «شهرزاد» با نام اصلی «کبری سعیدی»، در حال هوار شدن بر سر تمام بازیگران سالهای قبل از انقلاب است؛ به ویژه آنها که دیگر دههها است امکان و اجازه فعالیت در سینما و نمایش ایران را ندارند.
در زندگی کرک داگلاس، حضور در انبوهی مستند مربوط به تاریخ سینما و مصاحبهها و برنامههای تلویزیونی که با ارزش نهادن به میراث او از سالهای طلایی سینمای کلاسیک همراه بود، تا انتها ادامه داشت. برای کسی که روزگارش را بر صحنه نمایش گذرانده است، چه موهبتی فراتر از این که تا عمر دارد، نورها را از روی او برندارند؟
از همین نویسنده بخوانید:
داستان ممنوعیت بازیگران قبل از انقلاب؛ سنگاندازی به بازیگر شمر بعد از تعزیه
جشنواره فجر؛ بحران مشروعیت مانند یک دهه پیش
شب منتقدان، نامه مجیدی و چند سینماگر معترض
ثبت نظر