close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

برای مهدی محمودیان که ظاهرا نمی گذارند با هم در یک جا باشیم

۲۲ بهمن ۱۳۹۸
بلاگ میهمان
خواندن در ۴ دقیقه
این یادداشت را «نوید میهن‌دوست»، کارگردان سینما و تلویزیون که به جرم پیگیری وضعیت «علی علی‌نژاد»، برادر «مسیح علی‌نژاد» چندی پیش بازداشت شده بود برای «مهدی محمودیان» نوشته است
این یادداشت را «نوید میهن‌دوست»، کارگردان سینما و تلویزیون که به جرم پیگیری وضعیت «علی علی‌نژاد»، برادر «مسیح علی‌نژاد» چندی پیش بازداشت شده بود برای «مهدی محمودیان» نوشته است

نوید میهن‌دوست، فیلمساز


 این یادداشت را «نوید میهن‌دوست»، کارگردان سینما و تلویزیون که به جرم پیگیری وضعیت «علی علی‌نژاد»، برادر «مسیح علی‌نژاد» چندی پیش بازداشت شده بود برای «مهدی محمودیان» روزنامه‌نگار و فعال سیاسی که مدتی را با او در زندان اوین و در یک سلول گذرانده بوده، نوشته است. مهدی محمودیان در تاریخ ۱۵ بهمن یعنی یک روز پس از آزادی نوید میهن‌دوست، مجددا از سوی ماموران امنیتی در منزلش بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. هنوز اطلاعی از علت بازداشت و نهاد بازداشت‌کننده او در دست نیست.

***

هفته دوم اقامتم در اوین تمام شده بود و درست یک هفته از جاگیر شدنم در اتاق ۱۲۱ بازداشتگاه ۲۰۹ می‌گذشت. با چشم‌بند از یکی از جلسات بازجویی برمی‌گشتم که ناگهان با دو متهم تازه‌وارد به اتاقمان روبرو شدم. یک هفته اقامت در اتاق عمومی کافی بود تا به خروج افراد از اتاق (به امید آزادی‌شان از زندان!) و ورود افراد جدید (انتقالی از انفرادی و یا جدیدالورود) عادت کنم؛ اما یکی از ورودی‌های جدید قیافه آشنایی داشت که هر چه فکر کردم یادم نیامد از کجا می‌شناسمش. طبق معمول پس از یک دستشویی ساده برای زدودن آثار جوهر از انگشت سبابه به گپ‌و‌گفت با جدیدالورودها نشستم.

همان‌که قیافه‌اش آشنا می‌زد به‌محض شنیدن اسمم گفت خبر بازداشتم را هنگامی‌که بیرون بوده در فضای مجازی دیده است. من که انتظار داشتم و نداشتم تا خبر بازداشتم به این سرعت رسانه‌ای شده باشد کنجکاوانه از سایت و منبعش پرسیدم که گفت به خاطر ندارد و فقط می‌داند که چنین خبری را دیده است. صورت آرام و بشاشی داشت که باعث شد زود یخمان آب شود، البته در زندان و مخصوصا اتاق‌های بازداشتگاه ۲۰۹ یخ کسی چندان منجمد نمی‌ماند.

«مهدی محمودیان»، که یک روزنامه‌نگار و فعال سیاسی و به‌تبع این‌ها یک زندانی باسابقه است، با من هم‌اتاقی شده بود و در حدود یازده روزی که باهم در این اتاق محبوس بودیم، خاطرات بیشتر بامزه و کمتر جدی‌ای را باهم رقم زدیم. از خانه‌تکانی نیمه‌اساسی اتاق که علی‌رغم غرغرهای سایر هم‌اتاقی‌ها انجامش دادیم گرفته تا کرکری‌های معمول بازی تخته‌نرد و سر کار گذاشتن تازه‌واردها که نمی‌دانم به‌اندازه‌ای که داخل زندان بامزه بود، بیرون از اوین هم جذابیت دارد یا نه!

در این مدت کوتاه، اتفاقات عجیب و سریعی رخ داد که باعث شد ارتباطمان عمیق‌تر از یک دوستی همبندان یازده‌روزه به نظر برسد. وقتی به‌عنوان تنبیه و در جهت تشویق به همکاری با بازجوی محترم (البته باید بنویسم کارشناس ولی فکر می‌کنم عنوان بازجو برای مخاطبان آشناتر باشد!) به انفرادی منتقل شدم و چهار روز بعد برگشتم، دیدم اعضای اتاق همان قبلی‌ها هستند منهای یک نفر.

مخاطب داستان‌خوان باتجربه می‌تواند حدس بزند آن یک نفر همان محمودیان گرد و قلمبه خودمان بود که دقیقا فردای انتقال من به انفرادی با قرار نمی‌دانم کفالت یا وثیقه آزاد شده بود. من نمی‌توانستم جلوی بقیه افراد اتاق خوشحالی چندانی بروز بدهم که مبادا داغشان تازه شود که یکی آزاد شده و آن‌ها هنوز در بند هستند.

مدتی بعد من را به بند ۴ (از نگارش عبارت «اندرزگاه ۴» به علت بی‌قوارگی لغوی و مفهومی‌اش معذورم!) منتقل کردند و در یکی از اولین تماس‌های نسبتا آزادم با دنیای خارج، تماس کوتاهی با «مهدی» برقرار کردم و کلی قول و قرار گذاشتیم که وقتی بیرون آمدم چه‌کارها می‌توانیم بکنیم و چه و چه!

مدتی بعد که در یک غروب سرد و غم‌انگیز زمستانی از در خروجی اوین بیرون آمدم و مورد استقبال تعدادی از اعضای خانواده و دوستان مهربان و سرمازده‌ام قرار گرفتم، در این فکر بودم که تماس با مهدی را جزو اولویت‌های تلفنی‌ام بگذارم، غافل از این‌که همیشه چقدر زود دیر می‌شود.

آن شب به دیدارهای پرمهر دوستانه و خانوادگی گذشت و از تماس با مهدی غافل شدم. روز بعد چند بار با او تماس گرفتم، خطش زنگ می‌خورد اما پاسخی در کار نبود. کمی نگران شدم چون شنیده بودم درگیر بیماری مادرش است اما تا شب به سماجت در تماس‌های نافرجامم ادامه دادم. صبح روز بعد، با پیامی روبرو شدم که شوکه‌ام کرد: «مهدی محمودیان بار دیگر بازداشت شد.»

این را باید چه بنامیم مهدی جان؟ ... تقدیری که من به آن اعتقاد چندانی ندارم و تو احتمالا داری؟ این‌که یک روز بعد از به انفرادی رفتن من، تو از اوین خارج می‌شوی و یک روز پس از آزادی من، تو بازداشت می‌شوی را چه باید بنامیم؟ اتفاقاتی تلخ و شیرین یا تقدیری از پیش تعیین‌شده برای این‌که نه باهم در اوین باشیم و نه باهم خارج از اوین.

می‌دانم که در هر یک از ساختمان‌ها و اتاق‌های متعدد زندان اوین محبوس باشی همان مهدی محمودیان پرانرژی و باروحیه هستی ولی رفیق نویافته، خواهشمندم زودتر از آنجا بیرون بیا! بیا این طلسم را بشکنیم و این بار بیرون از دیوارهای سرد و سخت اوین دیدار کنیم. من و تو کارهای فراوانی داشتیم که قرار بود به کمک هم انجامش دهیم رفیق! ... زودتر بیا ولی قبلش خبرم کن که به استقبالت بیایم. من هنوز طعم استقبال از یک رفیق دربند را نچشیده‌ام ...

 

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

مجلس

کامران متین: حذف اصلاح‌طلبان بی‌شباهت به اعلام سیستم تک حزبی توسط شاه...

۲۲ بهمن ۱۳۹۸
مهرداد خیراندیش
خواندن در ۴ دقیقه
کامران متین: حذف اصلاح‌طلبان بی‌شباهت به اعلام سیستم تک حزبی توسط شاه نیست