close button
آیا می‌خواهید به نسخه سبک ایران‌وایر بروید؟
به نظر می‌رسد برای بارگذاری محتوای این صفحه مشکل دارید. برای رفع آن به نسخه سبک ایران‌وایر بروید.
بلاگ

تجاوز به الهام، جرمي كه بي مجازات ماند

۷ آذر ۱۳۹۳
سوال و جواب حقوقی
خواندن در ۸ دقیقه
تجاوز به الهام، جرمي كه بي مجازات ماند
تجاوز به الهام، جرمي كه بي مجازات ماند

محمد اوليايي فرد
 
١. زنای به عنف ( تجاوز) در قوانین ایران چگونه تعریف می شود و مجازات آن چیست؟ ٢. شرایط اثبات زنای به عنف (تجاوز) چیست؟ ٣. چه مشکلاتی می تواند در اثبات زنا وجود داشته باشد؟ محمد اولیایی فرد در این بلاگ، پرونده یکی‌ از موکل‌های خود را  مرور کرده و به این سوال ها  پاسخ می دهد.
 
موضوع پرونده ای که قرار بود وکالت آن را بر عهده بگیرم، تجاوز به یک دختر ١٥ ساله بود. به همین جهت الهام و پدرش آقای کمالی طبق قرار قبلی به دفتر من مراجعه کردند. آقای کمالی به شدت غمگین و عصبی بود به همین دلیل ترجیح داد در بیرون اتاق مشاوره و در پذیرایی به انتظار بنشیند تا دخترش بتواند به راحتی موضوع را بیان کند. الهام دختری ١5 ساله، درشت اندام و زیبا بود. از الهام خواستم تا ماجرا را به طور کامل برایم تعریف کند. الهام گفت: پدرم با دو نفر از دوستانش به نام های جمشید و نادر که پسر عمو هم بودند، رابطه نزدیکی داشت به حدی که آنها هفته ای چند بار مهمان خانه ما بودند و بساط دود و مشروب هم برای پذیرایی از آنها فراهم بود. پدرم می گفت با آنها صیغه برادری خوانده است، به همین جهت من و خواهر کوچکترم آنها را عمو صدا می کردیم. رابطه ما به حدی نزدیک بود که وقتی پدر یا مادرم مشغله ای داشتند، جمشید یا نادر مرا از مدرسه به خانه می رساندند. این رابطه نزدیک سال ها برقرار بود تا اینکه چند ماه پیش یک روز که از مدرسه تعطیل شدم، نادر را دیدیم که جلوی مدرسه منتظرم ایستاده بود. پرسیدم: عمو نادر اینجا چه می کنید؟ گفت: منتظر تو بودم. مادرت امروز کار داشت، به من زنگ زد و گفت که تو را به منزل برسانم. من هم پذیرفتم و به اتفاق عمو نادر سوار ماشین شدم اما مسیر حرکت به سمت خانه نبود. از نادر سئوال کردم مگر به منزل ما نمی رویم؟ نادر گفت: اول  سری به عمو جمشید می زنیم؛ یک کار کوچکی با او دارم بعد تو را به خانه می رسانم.  پس از طی شدن مسافتی به کارخانه ای متروک در خارج از شهر رسیدیم. به اتفاق نادر وارد کارخانه شدیم. غیر از عمو جمشید کس دیگری در کارخانه نبود. جمشید با دیدن من خوشحال شد و شروع به پذیرایی کرد. پذیرایی مفصلی در دفتر کارخانه تدارک دیده بودند: میوه، شیرینی و البته مشروب. جمشید و نادر مشغول نوشیدن مشروب شدند و به من هم اصرار می کردند که بنوشم. بعد از اینکه کمی مست شدند، ناگهان نادر به سمت من آمد و من را در آغوش کشید و شروع به بوسیدنم کرد. از تعجب و ترس، شوکه شده بودم و مقاومت کردم اما فایده ای نداشت. جمشید هم به نادر پیوست و دوتایی لباسم را درآوردند و هر کاری که خواستند با من کردند. از شدت درد و ضعف بی حال شده بودم. وقتی به حال خودم برگشتم، نادر و جمشید را تهدید کردم و گفتم که ماجرا را به پدرم می گویم ولی جمشید با کمال خونسردی گفت اگر موضوع را فاش کنی، اول از همه آبروی خودت و خانواده ات می رود. در ضمن هیچ چیزی را هم نمی توانی ثابت کنی. شروع به گریه کردم. جمشید گفت آرام باش؛ برایت یک ماشین و یک گوشی موبایل می خرم. چند وقت دیگر هم به هزینه خودم جراحی میکنی و بکارتت را بدست میاوری فقط کافیست آرام باشی و موضوع رو با کسی مطرح نکنی. چاره ای نداشتم؛ از افشای ماجرا و آبروریزی می ترسیدم. به همراه جمشید و نادر به سمت خانه حرکت کردیم. سر راه به عاطفه نزدیکترین دوستم زنگ زدم و موضوع تاخیرم  را با او هماهنگ کردم. به منزل که رسیدم پدر و مادرم برای تاخیری که داشتم به شدت عصبانی بودند. به آنها گفتم برای انجام کار درسی از مدرسه یکسره به منزل عاطفه رفته ام و فراموش کردم تماس بگیرم. سپس برای اینکه متوجه وضعیتم نشوند، سریع به اتاقم رفتم و به بهانه بیماری چند روزی به مدرسه نرفتم.

وقتی به خودم مسلط شدم ١٥ روزی از ماجرا می گذشت. با جمشید تماس گرفتم و گفتم: موبایل و ماشین نمی خواهم فقط هرچه زودتر مرا برای جراحی و ترمیم بکارت نزد پزشک ببرید. جمشید قبول کرد و قول داد که به زودی اینکار را انجام دهد اما چند روز گذشت و خبری نشد. مجددا به نادر زنگ زدم. او هم همین وعده را داد ولی عملی نشد. هر دفعه که به آن ها زنگ می زدم به من قول می دادند که به زودی مرا برای جراحی پیش پزشک می برند و موضوع را هرچه سریعتر حل می کنند ولی هیچ وقت به قول خود عمل نکردند. این مسئله باعث شده بود که روز به روز وضعیت روحی بدتری پیدا کنم تا اینکه یک روز به جمشید زنگ زدم و خیلی جدی به او گفتم که تصمیم خودم را گرفته ام، اگر تا فردا موضوع را حل نکند ماجرا را برای خانواده ام و پلیس تعریف می کنم. جمشید گفت فردا همه چیز حل می شود و برای فردا قرار گذاشتیم. فردای آن روز به بهانه مدرسه از خانه خارج شدم و به سرقرار رفتم. جمشید و نادر هم آمدند و مرا به خانه ای متروک در حوالی میدان انقلاب بردند و گفتند پزشک تو را اینجا جراحی خواهد کرد. ظاهرا آن خانه مکان امنی بود برای خلافکاری زیرا هیچ خانواده ای در آنجا زندگی نمی کرد، فقط در یکی از اتاق های آن خانه پیرمردی سکونت داشت که به نظر نمی رسید سروسری با نادر و جمشید داشته باشد. چند روزی در آن خانه به انتظار پزشک ماندم ولی خبری از پزشک و جراحی نبود. نادر و جمشید هم هراز گاهی به من سر می زدند و وعده وعید می دادند که موضوع به زودی حل خواهد شد و با قانع کردن من، بساط دود و مشروب را بر پا می کردند و با من همخوابه می شدند. کم کم من هم آلوده به این وضع شدم و پذیرفتم که دیگر راهی برای بازگشت به خانه و خانواده ندارم. تا اینکه یک دفعه خبری از نادر و جمشید نشد و بدون اینکه تماسی با من بگیرند، دیگر به آن خانه مراجعه نکردند و تلاش های من هم برای پیدا کردن آنها بی نتیجه ماند. وضعیت آشفته ای داشتم و نمی دانستم چه باید بکنم. از همه جا و همه کس ناامید شده بودم تا این که یک روز پیرمرد همسایه سر صحبت را با من باز کرد و گفت که از ماجرای من بی اطلاع است ولی به نظرش می رسد که قربانی این دو نفر شده ام و گفت که اگر خانواده ای دارم به آغوش خانواده ام بازگردم و مطمئن باشم که آن ها به من کمک می کنند. یکی دو روزی به حرفهای پیرمرد فکر کردم. علیرغم اینکه رویی برای بازگشت به خانواده نداشتم ومی دانستم با برخورد شدید خانواده ام مواجه خواهم شد، تصمیم خودم را گرفتم و به خانه برگشتم البته نیازی به گفتن نیست که خانواده در چه شرایط بدی قرار داشتند ولی پدر و مادرم سعی کردند با گذشت از اشتباهاتی که کرده بودم از من حمایت کنند. به همین جهت فورا از جمشید و نادر به جرم زنا و تجاوز به عنف شکایت کردیم؛ حالا امیدوارم که شما  کمک کنید تا آنها را به مجازات برسانیم.

در این لحظه آقای کمالی هم به جمع ما پیوست. به الهام پاسخ دادم طبق بند (ت) ماده ٢٢٤ قانون مجازات اسلامی، زنای به عنف یا اکراه از سوی زانی (مرتکب) موجب اعدام زانی است. تبصره این ماده نیز عنوان می کند " در زنا از طریق اغفال و فریب دادن دختر نابالغ یا از طریق ربایش، تهدید و یا ترساندن زن اگرچه موجب تسلیم شدن او شود نیز حکم فوق جاری است." البته ماده ٢٣١ این قانون مقرر کرده "در موارد زنای به عنف و در حکم آن، در صورتی که زن باکره باشد، مرتکب علاوه بر مجازات مقرر به پرداخت ارش البکاره و مهرالمثل نیز محکوم می شود و درصورتی که باکره نباشد، فقط به مجازات و پرداخت مهرالمثل محکوم می گردد." الهام پرسید زنای به عنف چگونه اثبات می شود؟ گفتم طبق مواد ١٧٢ و ١٩٩ قانون مجازات اسلامی اثبات زنای به عنف نیازمند ٤ بار اقرار نزد حاکم یا شهادت ٤ مرد عادل است که البته شرایط سختی برای اثبات این جرم است و اگر زنا به اثبات نرسد، موضوع مشمول ماده ٦٣٧ می شود. مطابق این ماده "هرگاه زن و مردي كه بين آنها علقه زوجيت نباشد، مرتكب روابط نامشروع يا عمل منافي عفت غير از زنا از قبيل تقبيل يا مضاجعه شوند، به شلاق تا نود و نه ضربه محكوم خواهند شد و اگر عمل با عنف واكراه باشد، فقط اكراه كننده تعزير مي شود." 

بعد از توضیحاتی که ارایه کردم، الهام با بغض و تردید نگاهی به پدرش انداخت و به فکر فرو رفت. چاره ای نبود، شکایت باید پیگیری می شد. سپس با اخذ وکالتنامه از الهام و ارائه آن به دادگاه کیفری استان تهران شروع به مطالعه پرونده کردم. طبق محتویات پرونده، نادر در بازداشت موقت بود و جمشید به قید وثیقه آزاد شده بود. هیچ اقراری مبنی بر ارتکاب زنا از سوی متهمین در پرونده وجود نداشت، فقط نادر اقرار کرده بود که یک بار الهام را در داخل ماشین ملاقات کرده و او را بوسیده و لمس کرده بود. تحقیقات قضایی از محل کارخانه و خانه میدان انقلاب به جایی نرسیده بود و پیرمرد همسایه نیز محل را ترک کرده بود. بنابراین اقرار یا شهادتی برای اثبات زنای به عنف وجود نداشت. در نهایت با برگزاری ٣ جلسه دادرسی و بررسی و توجه به جمیع اظهارات طرفین و شواهد موجود و تحقیقات قضایی، دادگاه کیفری استان تهران طبق ماده ٦٣٧ قانون مجازات اسلامی و به اتهام روابط نامشروع خارج از زنا، جمشید را به ٧٤ ضربه شلاق و نادر را به ٩٩ ضربه شلاق محکوم کرد. بعدها شنیدم الهام به دلیل این ماجرا و عدم مجازات واقعی جمشید و نادر، به شدت افسرده شده و چند بار نیز اقدام به خودکشی کرده بود.

از بخش پاسخگویی دیدن کنید

در این بخش ایران وایر می‌توانید با مسوولان تماس بگیرید و کارزار خود را برای مشکلات مختلف راه‌اندازی کنید

صفحه پاسخگویی

ثبت نظر

استان تهران

ممنوع الخروج شدن "بینش بلور" معروف به "قیصر" از ایران

۷ آذر ۱۳۹۳
شهرام رفیع زاده
خواندن در ۱ دقیقه
ممنوع الخروج شدن "بینش بلور" معروف به "قیصر" از ایران